💥گریه_نخواهم_کرد :👇
در یکی از عملیات ها #سولدوز همرزمش مجروحش را به دوش گرفت تا عقب ببرد ولی آنگاه که میخواست حرکت کند گلولهای آتشزا پیش پایش منفجر شد و او را بر زمین زد.
سولدوز سوخت... سوخت...😭😰
حالا فقط از سرش قابل شناسائی بود.
مسئول تعاون بنیاد شهید در حیاط سپاه در حالی که درب تابوت را بست، دید که #مادر سولدوز میآید.
مسئول تعاون همیشه او را خاله صدا میکرد. با دنیایی درد، گفت خاله لزومی ندارد که...
چشمان مادر سولدوز پر از #اشک شده بود. "خاله لالهزار" گفت:
"فرزندم به خدا قسم گریه نخواهم کرد. او که از #علی_اکبر و #قاسم برتر نیست."
درب تابوت را باز کرد و فرزندش را بوسید. فقط از سرش قابل شناسائی بود. بعد خود را کنارکشید گفت گریه_نخواهم_کرد و به این قولش هم عمل کرد...
که بود این شیرزن؟ مسئول تعاون با خود گفت از مادری این چنین، فرزندی هم چون سولدوز متولد میشود درود بر تو خاله . . .
#کتاب-خاطرات-دردناک-ناصر-کاوه
تصویر #شهید_سولدوز_جعفری
و #مادر درحال بوسیدن جگرگوشه اش...👆
روستای "اسلامآباد" از توابع پارسآباد
دعوتید به کانال کتاب👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com