خاطره۳
#عملیات_نصر۷ منطقه #دوپازا
در روز ۱۲ مرداد
راوی:
برادر #قاسم_سعادتی
▫️اما دست خودش نبود، آرام چفیه ای روی دهانش گذاشتم تا صدایش قطع شد، نگهبان خیلی حساس شده بود و بیشتر سرک میکشید، یک نارنجک دیگر هم انداخت. دیگر سروصدا ها خوابیده بود، سرعت معبر زدن ما بیشتر شد. به داوود گفتم بچهها را تا آنجا که میشود به داخل معبر بیاورد و به یک مین والمری برخوردم که اصلا به هیچ وجه خنثی نمیشد و حسابی زنگ زده بود و حتی از خاک هم بیرون نمیآمد تا اینکه در آخرین تلاش آن را با سرنیزه و ضربهی ته پوتین باز کردم و به راهمان ادامه دادیم
▫️فاصله با نگهبان به حدود ۲۰ متری رسیده بود، به داوود گفتم فقط حواست به او باشد اگر حرکتی کرد سریع شلیک کن، داوود هم حالت گرفت و آماده شد. ضمنا گفتم گروهان عملیاتی هم تا پشت سر طناب کش بیایند که آنها هم آمدند، در همین اثناء یک مین در معبر کاری منفجر شد که آن هم والمری بود و سروصدای بچهها که دیگر.. برایم یقین شد که الان نگهبان های عراقی ما را به رگبار میبندند، اما نگهبان معبر بغلی هم یک نارنجک انداخت و عربی به این نگهبان ما چیزی گفت و سروصداها خوابید!
▫️ساعت معبر زدن را دوچندان کردم و با نگهبان، فاصله ای حدود ۳ ردیف سیم خاردار توپی بود، من کاملا آنرا میدیدم اما خداوند انگاری او را کور کرده بود، حتی کر. شروع به بریدن سیم خاردار کردم که با سیم خاردار بُر صدای زیادی میدهد ولی چارهای نبود. باز هم نگهبان حرکتی نکرد، آنقدر سیم خاردارها قدیمی بودند که هرچه آنها را میبریدم از هم جدا نمیشدند و خارها و بوتههای درون آن نمیگذاشت از هم باز شوند، در آخر از داوود کمک خواستم تا سیم خاردارها را مقداری از چپ و راست بکشیم تا از هم جدا شوند، نگاهی به معبر بغلی انداختم، آنها هم آخر کار بودند.
▫️به #شهید_شاملو گفتم که بگو گروهان حمله کند، آنها هم که با ما فاصله ای نداشتند به طرف سنگر حمله کردند، من به اولین نفر گفتم این نگهبان را بزن که بعد از تیر زدن به نگهبان یقین کردم که ایشان تا آن لحظه زنده بوده و به قدرت خداوند، هیچ حرکتی نمیکرده، اگر میخواست میتوانست حتی با سنگ جلوی یک گروهان را بگیرد تا چه رسد به اسلحه و آن تیربار مخصوص که هر گلوله اش یک نارنجک ضد زره بود.
▫️بعد از هدایت بچههای گروهان به داخل کانال، سیم خاردار ها را رها کرده و خودمان هم وارد عمل شدیم و برای هر سنگر یک نارنجک.. تا اینکه با بچههای معبر بغلی به هم رسیدیم و تمام سنگر ها از لوث عراقی ها پاک سازی شد، نماز صبح را زیر آتش دشمن که خیلی هم شدید بود و تمام گراهای خودشان را داشتند، بصورت نشسته در کانال خواندیم و هوا کم کم روشن شد
▫️برای آن شب و آن معبر که تقریبا در طول جنگ بینظیر بود، ۲ تخریبچی به نام های #شهید_محمد_علی_محمودی و #شهید_علی_ریاحی تقدیم کردیم، که از هردوی آنها عکس گرفته ام و به یادگار دارم.
تمام
@ba_rofaghaye_shahidam