#همراه من:(13)👇
🌟...چون هماهنگ کرده بودند که اول دیماه سال 61 روز تشیع جنازة من باشد لذا آقای حسن ربانیراد که الان در تیپ امام صادق(ع) مشهد هستند و آن زمان فرماندة سپاه فردوس بودند، دستور میدهند که عکس مرا بزرگ کنند و قبری برای من کنار قبر شهید اصیل در شهر خودمان آماده کرده بودند که من حتی تا مدتها آنجا میرفتم... 😰 بعدها شهیدی را آنجا دفن کردند.
🌟.... بعد از آن که 2 ـ 3 ساعت از مرگم گذشته بود، مرا به طرف سردخانه میبردند، در راه، از همان لحظه که گفتند این تمام کرده، یک نفر را هر لحظه کنار خودم میدیدم. بعضیها میگویند امام زمان بود اما به نظر خودم عزرائیل بوده که حالا مانده بوده تا با من چه کار کند نمیدانست رفتنی هستم یا ماندنی.
💥تازمانی که مرا به طرف سردخانه میبردند با ما همراه بود. با لرزش برانکارد و هیبت کسی که مدام همراه من بود، از آن حالت خارج شدم. احساس کردم محکم پیچیده شدهام و بعد از این دیگر او را در کنار خودم ندیدم. یک نفر دیگر هم از زنجان شهید شده بود که جنازة او را جلوتر از من میبردند. ما را به طبقة پائین بیمارستان قائم آوردند. در آن لحظه که ما را میبردند، یادم آمد که دکترها داشتند برای من تلاش میکردند و نتوانسته بودند کاری بکنند.
#کتاب-365-خاطره-365-روز #ناصر-کاوه #خاطراتی از #شهید_زنده_صادقی- سرایانی- دعوتید به #کانال کتاب:👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
#وقتی مرابردند سردخانه:(14)👇
🌟....از در سردخانه که وارد شدیم هوا خیلی سرد بود. لرز کرده بودم... بچههای سپاه داشتند روی تابوتها پرچم میچسباندند و برای تشییع جنازه آماده میکردند. می بایست تا صبح در سردخانه میماندیم تا بدنمان کمی سرد شود چون قرار بود بعد از آن به شهرستان انتقال پیدا کنیم.
😞آنها دنبال تابوت میگشتند که من را داخل آن بگذارند.آقای ساقی که الان دربنیاد جانبازان است و آن موقع از بچههای کمیته مجروحین بود، گاهی وقتها با من شوخی میکند و میگوید که تو قد بلندی داشتی و ما دنبال یک تابوت مناسب برای تو میگشتیم که آن هم نبود و بعضیها میگفتند که پاهایش را بشکنیم و . . . که شوخی میکردند...😰
🌟.... بعداز شش هفت ساعت با لرزش برانکارد از این حالت خارج شدم؛ مثل کسی که از خواب بیدار می شود، چشم هایم باز شد و دیدم با یک چیزی شبیه کفن پیچیده شده ام. 😇 فهمیدم توی سردخانه ام. یادم آمد دکترها تلاش می کردند تا مرا نجات بدهند. گفتم حتماً اینجا امکانات نبوده و مرا به بیمارستان امام رضا(ع) می برند، تا آنجا جراحی کنند. اما هوا سرد بود و لرزم گرفته بود. با خودم گفتم اگر مرا به بیمارستان امام رضا(ع) می برند چرا پتویی رویم نکشیده اند تا سرما نخورم. 🌟.... گفتم خدایا به من قدرتی بده که فقط بتوانم یک کلمه صحبت کنم. با تمام وجود گفتم «یا حسین». تا گفتم، «یا حسین» آقای صداقتی و خانم حسنزاده و سعید ایوانیان که آمده بودند تا گوشههای کفن مرا بگیرند و مرا برای فریز شدن داخل صندوق سردخانه بگذارند تا صبح بیایند و مرا به شهرستان انتقال دهند، همه اینها پا به فرار گذاشتند.🌟....البته بعداً مرا بردند اتاق عمل که دوباره بی هوش شدم و بعد از چهار شبانه روز به هوش آمدم. وقتی به هوش آمدم پدرم بالای سرم بود که همه ماجرا رابرایم تعریف کرد.
علت اینکه من سردخانه رفتم، همان مجروحیت اولیه بود که خونریزی شدیدی پیدا کردم و دکترها از رگهای دیگر خون وصل کردند تابه قلبم خون برسانند. این قضیه مربوط به 5 روز بعد از حادثه شیراز میشود....
#کتاب-365-خاطره-365-روز #ناصر-کاوه #خاطراتی از #شهید_زنده_صادقی- سرایانی- دعوتید به #کانال کتاب:👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
#ملاقات با امام رضا(ع):(15)👇
🌟...نه وقت ملاقات بود ونه از اعضاء پرسنل بیمارستان بودند. یکی از آنها را صدا زدم و گفتم اینجا چه خبره! گفت: امام رضا(ع) آمدهاند بیمارستان برای ملاقات مجروحین. گفتم: پس زیر بغلهای مرا بگیر و ببر پیش آقا. من دوست ندارم وقتی آقاواردا تاق من میشود، خوابیده باشم. او هم زیربغل های مرا گرفت و دم راه پلهها برد، یک وقت دیدم که از پلهها یک پیکرنورانی بالا میآید. من معمولاً به اینجا که میرسم، برای توصیف این صحنه گیر میکنم....💓
🌟....من وقتی ایشان را با آن جلال و جبروت دیدم خود را روی پاهای امام رضا(ع) انداختم و یادم هست که بین من و آقا 5 تا پله فاصله بود. من از آن بالا خودم را روی پاهای ایشان انداختم و گفتم: آقا من از شما شفا نمیخواهم چون میدان جنگ رفته بودم تا شهید شوم، اما خدا به من شهادت را نداده هدیة درد و دردمندی را داده؛ ولی از بس که بیمارستان ماندهام دلم گرفته. اگر می شود من را یکی دو ساعت به خانة خودتان ببرید. تا آنجا نفس بکشم و دلم باز شود...
🌟....تا من این حرف را زدم یکی از همراهان امام رضا(ع) کنار دستم نشست و گفت که بلند شو. امام رضا(ع) گفتند که همین الان شما را حرم بیاورم. حالا آن شب اصلاً قرار نبود مجروحی را حرم ببرند چون اصولاً شبهای چهارشنبه میبردند دعای توسل و زیارت عاشورایی میخواندند. و آن شب پنجشنبه بود. بچههای بیمارستان به مناسبت جشنهای 22 بهمن داشتند آنجا را تزئین میکردند و من با صدای چکش آنها از خواب و از آن حالت بیدار شدم و تا چشمم را باز کردم دیدم آقای احمد ناطقزاده وارد اتاقم شد و به پدرم گفت: آقا! فوراً این مجروح را آماده کنید الان از حرم زنگ زدند که چند تا مجروح را بردارید و بیاورید.
💥 آن موقع وضعیت من طوری بود که نمیتوانستند مرا از جایی به جای دیگر ببرند. و حتی پزشکم اجازه نمیداد. اما آن موقع هیچ کس مخالفتی نکرد و ما را که 8 نفر بودیم با برانکارد پشت پنجرة فولاد حرم امام رضا(ع) بردند.
#کتاب-365-خاطره-365-روز #ناصر-کاوه #خاطراتی از #شهید_زنده_صادقی- سرایانی- دعوتید به #کانال کتاب:👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
حاجت از امام رضا(ع):(16)👇
🌟.... حالا نمی دانم چرا 8 نفر را انتخاب کردند. ما را پشت پنجرة فولاد گذاشتند و پتو هم برایمان آوردند. تا سرما نخوریم، چون ایام بهمن بود و هوا هم خیلی سرد بود. یک وقت دیدیم یکی از خادمهای امام رضا(ع) آمد و گفت چرا اینها را گذاشتید اینجا؟ 😇
آنها را داخل بیاورید. مخصوص این چند نفر دستور دادیم کنار ضریح امام رضا(ع) را خلوت کنند. بعد ما 8 نفر را داخل بردند و کنار ضریح امام رضا طوری گذاشتند که صورتمان به طرف ضریح بود. مداحی به نام آقای حسینزاده که مشهور بود، داشتند زیارتنامه میخواندند و مداحی میکردند...
🌟.... زیارتنامه که میخواند به اسم هر کدام از ائمه که میرسید یک ذکر مصیبت کوتاهی هم میخواند به اسم امام موسیبنجعفر(ع) پدر امام رضا(ع) رسید، دیدم که بوی عطری تمام فضا را گرفت. در آنجا هیچ کسی هیچ عطری نزده بود. بعد فهمیدیم که در کنار چشمهای مواج قرار گرفتم که همه جا را پر کرده است. همة بچه هایی که روی تختها خوابیده بودند شروع کردند به سلام و صلوات؛ یعنی همه حس کردند که خبری هست...
🌟....به اسم امام رضا(ع) که رسید دیدم از درون ضریح امام رضا نوری تشعشع پیدا کردو این نور ابتدا خود ضریح را در خودش بلعید و ضریح یک قطعة نور شد و بعد این نور به در و دیوار سرایت کرد و در و دیوار را در خودش محو کرد. بعد طوری شد که من و پدرم قادر به دیدم هم نبودیم و هر کسی خودش را در حلقهای از نور میدید. اعتقادم این است هر کس به اندازه ظرفیتش این صحنهها را دیده است. بعد در این دنیای نورانی آن کسی را که از همراهان امام رضا بود و در بیمارستان روی شانة من دست گذاشت را دیدم. آمد و پیش من نشست این جمله را گفت:
امام رضا(ع) میفرماید: راضی شدید از اینکه شماها را حرم آوردیم؟
دیگر هیچ حاجت دیگری ندارید؟...
🌟.... احساس میکنم درآن زمان زبان حاجت خواهی نداشتم چون فقط 16 سال داشتم ولی دوستان دیگرم که بلد بودند همة آنها یا آنجا شهید شدند یا بین راه بیمارستان یا در بیمارستان تا صبح شهید شدند، و فقط من از آن قافلة 8 نفرة زنده ماندم. ....
#کتاب-365-خاطره-365-روز #ناصر-کاوه #خاطراتی از #شهید_زنده_صادقی- سرایانی- دعوتید به #کانال کتاب:👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
💥تفاوت دودیدگاه #ذلت👆و#اقتدار👇
التماس #آمریکای-مستکبر
«اگر صدای مرا میشنوید، این ناو آمریکایی است که با شما صحبت میکند، خواهش میکنم به خاطر ایمنی خود، فاصله و قوانین بینالمللی را حفظ کنید. اگر برایتان امکان دارد آنچه استاندارد است را رعایت کنید، اگر ممکن است فاصله 10 مایلی را رعایت کنید»، این جملات که به زبان فارسی بیان شدهاند، درخواستهای یک ناو متعلق به ایالات متحده آمریکا حاضر در خلیجفارس، از یک پرنده نظامی جمهوری اسلامی ایران در سال 1397 است! این جملات را یک بار دیگر بخوانید و به این بخشها توجه کنید: خواهش میکنم...، اگر برایتان ممکن است...، اگر امکان دارد... .
💥چه اتفاقی رخ داده که آمریکا با آن گردنکشی، جنایت و جسارت، اکنون مجبور است به خدمه ناوهای خود در خلیجفارس زبان فارسی و نحوه خواهش کردن از نیروهای نظامی جمهوری اسلامی ایران را آموزش دهد؟ جز آن اقتدار، عزت و ابهت که به واسطه انقلاب اسلامی در کشور ما ایجاد شده است؟...ارادتمند ناصر کاوه
#شفابه دست امام رضا(ع):(17)👇
🌟...بعد از ملاقات با امام رضا(ع ) در کنار ضریح بیهوش شدم .صبح در بیمارستان چشم باز کردم و دیدم آقای دکتر رفیعی با خانم غرویان و خانم بنی هاشمی و پرستارهای بیمارستان همه داخل اتاق ریختند . وقتی آقای دکتر دید وضع من خوب است دستور داد یک آزمایش خون دوباره از من گرفتند که یکی دو ساعت بعد جوابش را آوردند. بعد دوباره آقای دکتر دستغیب و آقای دکتر بلوریان و آقای دکتر رفیعی همگی داخل اتاقم آمدند و گفتند.... 🌟.... دیروز که ما تو را اینجا آوردیم تو می بایستی ظرف دو ساعت بعد از بین میرفتی؛ چون عفونت شدیدی وارد خون تو شده بود ولی امروز که آزمایش گرفتیم هیچ اثری از عفونت در خونت وجود نداشت!؟
💥گفتند که احتمالاً در آزمایشگاه آزمایش شما جابهجا شده است. به آقای دکتر رفیعی و خانم غرویان گفتم: وقتی شما به کسی مشکوک میشوید و چند بار آزمایش میگیرید؛ یعنی هر چند بارش اشتباه شده بود. وقتی این جمله را گفتم آنها سکوت کردند و هیچی نگفتند. ولی به آقای دکتر گفتم من میدانم چه شده، امام رضا (ع) با یک نگاه خودش به ما حیات و زندگی بخشید و احساس میکنم شاید اگر از آن قافلة 8 نفره جدا شدم به خاطر این است که آنها برای آینده به یک سخنگویی نیاز داشتند و فکر میکنم این راز حیات من بود...
#کتاب-365-خاطره-365-روز #ناصر-کاوه #خاطراتی از #شهید_زنده_صادقی- سرایانی- دعوتید به #کانال کتاب:👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
🔶مقاله تاملبرانگیز «فارین پالیسی» درباره نقش #تلگرام در سقوط مداوم قیمت ریال و گرانی #ارز
🔹وقتی ریال وارد مسیر شوم خود شد, صدها کانال تلگرامی ایجاد شد و هرگونه تغییر قیمت #دلار را اعلام کردند
🔹ایرانیان بطور وسیع به این کانالها پیوستند؛ کانالهایی که بعضاً بیش از دو میلیون عضو دارند؛ و بعنوان نیرویی بر نرخ ارز تأثیر گذاشتند...👿🎩😇👽
#خوابی که زندگی مرا تغییرداد:(18)👇
🌟.... من دو خواب دیدم که یکی مربوط به روحانیت و دیگری مربوط به خودم بود که درسم را از همان جا کنار گذاشتم. خواب دیدم که حضرت امام در مسجد بزرگی نشستهاند و تمام مراجع از صدراسلام تا به حال آمدهاند و در آنجا نشستهاند. همه دور تا دور تکیه زدهاند. جای خیلی بزرگی بود مثل صحن جامع رضوی که الان در مشهد ساختهاند. تمام مراجع آنهایی که الان نیستند وآنهایی که در آینده میخواهند بیایند، همه بودند. من آنقدر محو جمال امام شده بودم که آیندهها را ندیدم. وقتی وارد شدم. دیدم در صف آنها جایی نیست که بنشینم و به نظر خودم تعبیرش این بود که تو به حد مرجعیت نمیرسی. کنار امام جای خالی بود که اگر هر کدام از این آقایان کاری داشت در آنجا مینشست و به حضرت امام میگفت و بعد بلند میشد و میرفت. من که از در وارد شدم با خود گفتم بروم و کنار امام بنشینم. رفتم کنار حضرت امام نشستم. آقا نگاهی به من کردند و گفتند شما کاری، دارید؟
🌟 گفتم: بله و تقویمم را به حضرت امام دادم و گفتم برای من بنویسید در این روزگار وانفسا چه کنیم که گم نشویم؟
🌟در آن لحظه احمد آقا داشتند از جمعیت پذیرایی میکردند. امام ایشان را صدا زدند. احمد آقا آمدند. میز کوچکی جلوی روی امام بود که دستان ایشان زیر میز قرار داشت امام دستهای خود را از زیر میز درآوردند تا برای من چیزی بنویسند که یکدفعه دیدم دو تا دست امام از مچ قطع است. خیلی وحشت کردم. با خودم گفتم امام که جبهه نرفته بودند، چرا این طوری شدهاند....
#کتاب-365-خاطره-365-روز #ناصر-کاوه #خاطراتی از #شهید_زنده_صادقی- سرایانی- دعوتید به #کانال کتاب:👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#گذرے_بر_سیره_شهید
آقا ابوالفضل نماز هاشو همیشه اول وقت میخوند ؛ هر وقت که مسافرت میرفتیم هر جا موقع نماز بود ماشینو کنار میزد نمازش رو میخوند همیشه تاکید بر نماز اول وقت داشت .
اصلا اهل غیبت نبود اگه در جمعی بود که غیبت پیش میومد بحث رو عوض
می کرد .
از مهربونی هر چی بگم کم گفتم فقط اینو بگم که بی توقع کمک میکرد و کمکش رو هیچ جا فاش نمیکرد و هیچ وقت در مورد موضوعی قطعی صحبت نمی کرد ودر جواب سوالات دیگران در مورد موضوعی جواب ان شاءالله و اگر خدا بخواد میداد . این اواخر بر نماز شب مداومت داشت خودم دیدم در قنوت نمازش دعا را با گریه میگفت تا ازش سوال نمی شد حرفی نمی زد .
در مورد کارش میگفت هر چی کمتر بدونی برات بهتره ؛ خدایی هیچ وقت از کارش سوء استفاده نکرد .
چند روز قبل از ماموریتش براش کلیپی از شهدای مدافع حرم گذاشتم دیدم حال عجیبی شد اشک تو چشماش جمع شد و از اتاق خواب رفت تو حال شروع کرد گریه کردن تا حالا این حالش و ندیده بودم مطمئنم از شهدا شهادتش رو همون روز گرفت .
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی🌷
راوی : #همسرشهید
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
# تعجب:(19)👇
🌟....امام که تعجب مرا دیدند گفتند: چیه شما دستهای مرا که دیدید ناراحت شدید؟ گفتم: بله آقا شما که جنگ نرفتید.
🌟امام گفتند که «اینها (من نمیدانم که مراد امام چه بود ولی اعتقاد دارم بعضی از این فرزندان ناخلف جناح های مختلف را میگفتند) عمود را بلند کردند تا بر فرق من بزنند» (در آن لحظه مقام معظم رهبری کنار دست شان نشسته بودند ) که آقا با همان دست شان به ایشان اشاره کردند و گفتند:
💥ولی پسرم نگذاشت تا عمود بر فرقم فرود بیاید و جلوی ضربهها را گرفتند ولی بالاخره ضربهها دست به دست هم دادند و دستهایم در این قضایا قطع شد...😰
🌟 بعد به من فرمودند: من همانطور که در زندگی خودم گفتم، الان هم میگویم اگر میخواهید به دین و مملکت تان آسیبی نرسد، دوباره با همان دست شان به مقام رهبری که سمت راست ایشان نشسته بودند اشاره کردند و گفتند: پشتیبان ولایت فقیه باشید...
💥 لذا من از آن زمان بر خودم لازم دانستم که به هیچ جناحی کار نداشته باشم. این خواب این الهام رابه من داد که اگر میخواهی جناج دوست باشی، باش ولی جناحپرست نباش.
💭 بنده جناحپرستی را به نوعی تعبیر به بت پرستی میکنم چون انسان به هر چیزی علاقه زیادی داشته باشد کورش میکند ....
🌟اگر ما تابع ولایت باشیم، وصل به خدا هستیم و دیگر مسیرمان را گم نمیکنیم؛ همان حرف حضرت امام: «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکتتان آسیبی نرسد.»
💗 ولایت فقیه چشم و چراغ یک جامعه اسلامی است لذا از آن به بعد همه جا میگویم من خوبان همة جناحها را دوست دارم و به آنها عشق میورزم و دعا میکنم که خداوند بر توان و قدرت آنها بیفزاید تا هر کاری که انجام میدهند در راستای خون شهدا باشد و بدهای آنها را هم نفرین میکنم و میگویم خدایا اگر قابل هدایت هستند، هدایت فرما و گرنه خودت میدانی با آنها چه معاملهای بکنی. این خواب برای من الهامی داشت که نباید بیکار بود. باید راه افتاد و نسبت به اندیشههای ولایی در کشور تلاش کرد و زحمت کشید....👌
#کتاب-365-خاطره-365-روز #ناصر-کاوه #خاطراتی از #شهید_زنده_صادقی- سرایانی- دعوتید به #کانال کتاب:👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
#سخن آخر:(20)👇
🌟.... من یک پیامی دارم و این است که شما آرزو داشتید که یک شهیدی از بهشت زهرا یا بهشت رضا و حتی از آن بهشت شهدا برگردد و با شما حرف بزند، خوب من برگشتم، من که کفن شده بودم و سردخانه رفته بودم و قبری برایم کنده بودند و مقدمات یک تشییع جنازه برایم فراهم شده بود، حالا برگشتم و از طرف خودم و همة شهدا و شهدایی که در حرم علیبنموسیالرضا (ع)با من بودند و تا صبح شهید شدند و از طرف آنها و خودم میگویم
" که نگذارید خون ما پامال شود، نگذارید ارزشهایی که ما به خاطر آنها به خاک و خون افتادیم زیر پا لگدمال شود. ما که جان مان را ارزان به دست نیاورده بودیم و آدم های دیوانهای هم نبودیم، عاقل بودیم و عاقلانه راهی را انتخاب کردیم و عاشقانه جنگیدیم.
🌟... اعتقاد هم داشتیم هر کدام از ما که به زمین میافتد امام حسین(ع) می آید و سرما را به دامان میگیرد. به خاطر همین به همه سفارش میکنم نگذارند خون ما پامال شود... ما نرفتیم که درکشورمان رباخواری، رشوه خواری یا بیبندو باری و بیعفتی باشد. ما رفتیم تا عدالت را اجرا بکنیم و مقدمات ظهور امام زمان (عج) را فراهم کنیم، تا زمینه برای حکومت عادلانة امام زمان فراهم شود و اگر امروز اینقدر رهبری فریاد میزنند که فساد مالی و فساد اقتصادی و فساد . . . اینها همه مانع آمدن آن عدالت حقیقی است؛ یعنی رهبری فریاد میزنند که این همه موانع را بردارید. هر فسادی که در جامعه رواج پیدا میکند، پایمال کردن خون شهدا است یعنی از بین بردن دین و طولانی کردن مسیر ظهور است.
🌟... ما روز قیامت حق خودمان را به کسی نمیبخشیم؛ یعنی برای چیزی که جانفشانی کردیم حتماً پیش حضرت امیر(ع) و فاطمة زهرا (س)شکایت میکنیم و نسبت به پامال کردن خون خودمان شاکی هستیم. سفارش دیگری که از طرف خودم و شهدا دارم این است که نگذاریم ولایت تنها بماند فقط شعار ندهیم که: ما اهل کوفه نیستیم, علی تنها بماند. 💥 عمل کنیم، امر به معروف و نهی از منکر کنیم. در راستای پیامهای رهبری تلاش و کوشش کنیم و آنها را در جامعه نهادینه کنیم و به نشر آن بپردازیم.
🌟... اگر چنین شود حتماً بدانید که در آیندة دنیا ما پیروز هستیم... بیائید نگذاریم گوهری را که حضرت امام به جای گذاشتند خدای نکرده خدشهدار شود. برای سلامتی رهبری دعا کنیم؛ چرا که بهترین گوهری که خدا برای دنیای وانفسای ما حفظ کرده، همین مقام معظم رهبری است و دشمن هم بدترین حربههای خود را به کار گرفته تا ایشان را از ما بگیرد.
🌟امام صادق(ع) هم میفرمایند: بالاترین گوهری که از ما به شیعیان ما رسیده گوهر ولایت است. هرکس این گوهر را داشت سعادتمند دنیا و آخرت است و هر کس از این گوهر فاصله گرفت در مسیر شقاوت و گمراهی افتاده است. لذا دعای من همیشه این است که خدایا ما را ولایی زنده بدار و ولایی بمیران.
🌟 ... جالب این است که بیش از 76 درصد از شهدا یعنی حدود 150 هزار نفر در وصیت نامه هایشان نوشته اند که ولایت را تنها نگذارید و از این پیام بهتر، از کجا می توانیم برای همه قشرهای سیاسی و گروه های سیاسی جامعه داشته باشیم؟ هر کس واقعاً علاقه به این مملکت دارد باید در ولایت ذوب شود؛ همان طوری که شهدا رفتند و ذوب شدند. امروز هم آن چیزی که کشور ما را از همه خطرات نجات می دهد، حفظ ارزش ها و به دنبال ولایت بودن است.
#کتاب-365-خاطره-365-روز #ناصر-کاوه #خاطراتی از #شهید_زنده_صادقی- سرایانی- دعوتید به #کانال کتاب:👇
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
#طنز جبهه(1)👇 💥اوایل جنگ بود، زن به شوهرش میگه باید بری کولر بخری.
میره تعاونی بهش میگن باید سه ماه بری جبهه؛ طرف میره جبهه اسیر میشه بهش میگن چه پیامی برای خانوادت داری؟
میگه: فقط به گل نسا بگید من به فنا رفتم حالا خنک شدی؟ 😂😂 😂 😂
#گلخندهای- آسمانی-ناصر-کاوه
دعوتید به کانال کتاب
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
#شهرداری ها, #نمایندگان مجلس, #وزرای محترم و خصوصا #ریاست جمهور دولت تبخیر و امید از شمامسئولان محترم و زحمتکش تقاضا داریم ...
💥ارتفاع سطل های زباله را کوتاهتر کنند تا همه بتوانند از سفره ای که برایشان گسترانیده اید بهره مند شوند...😰
#طنز جبهه(2)👇
😂تفاوت ارتشیها با بسیجی ها:
💥 امیر عقیلی سرتیپ دوم ستاد لشگر سی پیاده گردان گرگان یک روز به حاج همت گفت: "من از شما بدجور دلخورم"
💗 حاج همت گفت:
"بفرمایید چه دلخوری دارید ؟"
گفت : "حاجی شما هر وقت از کنار پاسگاههای ارتش رد می شوید یک دست تکان می دهید و با سرعت رد می شوید ولی وقتی از کنار بسیجی های خودتان رد می شوید هنوز یک کیلومتر مانده چراغ میزنی , بوق میزنی, آرام آرام سرعتت را کم می کنی 20 متر مانده به دژبانی بسيجی ها پیاده می شوی لبخند می زنی دوباره دست تکان می دهی بعد سوار می شوی و از کنار دژبانی رد می شوی. همه ما از این تبعیض ما بین ارتشی ها و بسیجی ها دلخوریم ... "😇
💕 حاج همت با لبخند گفت: "اصل ماجرا این است که دژبانهای ارتشی چند ماه اموزش تخصصی دیده اند اگر ماشینی از دژبانی رد بشود و به او مشکوک شونداز دور بهش علامت میدن بعد تیر هوایی می زنند آخر کار اگر خواست بدون توجه از دژبانی رد شود به لاستیک ماشین تیر می زنند. ولی این بسیجی ها که تو میگی اگر مشکوک شوند اول رگبار می بندند تازه بعد یادشان میافتد باید ایست بدهند یک خشاب را خالی می کنند بابای صاحب بچه را در میاورند بعد چندتا تیر هوایی شلیک می کنند و آخر که فاتحه طرف خوانده شد ؛ داد می زنند ایست".این را که حاجی گفت ، بمب خنده بود که توی قرارگاه منفجر شد...😂
#گلخنده های- آسمانی- ناصر-کاوه
دعوتید به کانال کتاب
https://t.me/nasserkaveh44
Www.naserkaveh.com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سند_2030_بهانه_بی_بند_و_باری
🔹 ۲۸ آبان ۱۳۹۷ شبکه سلامت
🔻مرقاتی خویی در برنامه حال خوب:🔻
💠 به فرزندانمان آموزش دهیم که قبل از دست زدن به دوست دختر یا دوست پسرشان، از او اجازه بگیرند..
💠 چگونه #این زن به ظاهر موجهه ! که مروج فساد است و روابط جنسی با نامحرم را عادی سازی میکند، در صدا و سیمای جمهوری اسلامی #نفوذ کرده است؟!
💠 آیا مسئولین صدا و سیما از افکار فاسد و منحرف این فرد بی اطلاع بودند؟!! یا هم نظر؟!!
#صدای_ایران
🔻به #خبرگزاری_مردمی_عَمّار بپیوندید
http://eitaa.com/joinchat/2044657664C50ccd48f34
مکتب شهدا_ناصرکاوه
💥قرارداد:👇 روزی، وثوق الدوله پس از تنظیم قرارداد معروف خود با انگلیس به خانة مدرس آمد و گفت: «آقا! ش
#ارتش_حزب_الله
🌥 در سپیدهدم هفتم آذرماه ۱۳۵۹، قهرمانان نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، درسی تلخ به مزدوران دریایی رژیم بعثی تکفیری عراق دادند به طوری که در لحظات اولیه عملیات مروارید متهورانه توانستند هفت ناوچه مدرن و «اژدرافکن» رژیم بعثی عراق موسوم به «اوزا» را در حوالی سکوهای نفتی «البکر و الامیه» که جنبه اقتصادی مهمی برای دولت صدام داشت،به قعر دریا بفرستند.
⛴در ادامه این عملیات، چند فروند دیگر از ناوها و قایقهای دشمن توسط ناوچه همیشه قهرمان «پیکان» نابود شدند و تعدادی از هلیکوپترهای دشمن نیز که از ناوهای خود پشتیبانی میکردند، ساقط و چندین فروند از هواپیماهای جنگنده دشمن توسط تیزپروازان نیروی هوایی و ناوچه قهرمان پیکان سرنگون شدند و بسیاری از نفرات دشمن که بر روی ناوها و ناوچههای جنگی خود مستقر بودند، به هلاکت رسیدند و بسیاری خود را تسلیم نیروهای ایرانی کردند و سکوهای نفتی «البکر» و «الامیه» به دست نیروی دریایی ایران افتادند.
🕊 قهرمانان ناوچه همیشه جاودان «پیکان» همچنین در حوالی محل اصلی درگیری توانستند دو فروند هلیکوپتر و یک فروند هواپیمای «میگ» رژیم بعثی را در دریا سرنگون کنند.
در ادامه این عملیات، نیروهای ایرانی به آخرین منطقه شمال خلیج فارس یعنی «خورعبدالله» در سواحل و مرز دریایی عراق هجوم بردند و بیش از ۹۰ درصد از یگانها و نیروهای پشتیبانی کننده ناوگان درگیر دریایی رژیم بعثی را منهدم کردند.
✈️ در این عملیات پیروزمند که با همکاری تیزپروازان نیروی هوایی انجام شد، ضرباتی سنگین بر پیکره نیروی هوایی و دریایی دشمن وارد شد به طوری که هیچگاه نتوانست از اثرات این شکست رها شود. انهدام ناوچههای دشمن، انهدام دو ترمینال نفتی دشمن و شکار موشکهای «کرم ابریشم» که به سمت ایران شلیک میشدند، از جمله نتایج عملیات مروارید بود.
✅ عملیات مروارید و سایر عملیاتهای مشابه در تاریخ جنگهای معاصر نمونه نداشته و ندارد، این در حالی است که نیروی دریایی ارتش در زمان بعد از انقلاب، در فضای بازسازی خود بود.
💐 شادی ارواح طیبه شهدای نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی #صلوات
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#گذرے_بر_سیره_شهید
✍بخشندگی و سخاوت شهید
محمد حسین در دوران نوجوانی و جوانی خود در پایگاه مسجد فعالیت میکرد ، در یکی از شب های سرد زمستانی وقتی که با هم به خانه برمیگشتیم، پیرمرد دستفروشی در کنار خیابان بساط پهن کرده بود و دستکش و کلاه و لباس زمستانی میفروخت
محمد حسین با دیدن این صحنه به سمت پیرمرد رفت و تمام وسایل او را خرید تا آن پیرمرد مجبور نباشد در آن سرما در کنار خیابان تا آن موقع شب دستفروشی کند ،بعد از اینکار خوشحالی خاصی در چهره اش پیدا بود بعد فهمیدم که شهید وسایلی که خریده بود را به مستمندان و نیازمندان داده بود
#شهیدی_که_بازبان_روزه_به_شهادت_رسید
راوے : #دوست_شهید
#شهید_محمد_حسین_عطری🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊