eitaa logo
「بہ‌‌سـٰــآزِ؏‌ـشّْـ♡ـق‌🎶🎼」
3هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
299 ویدیو
5 فایل
¦ـبسـم‌رب‌عـین‌شیـن‌قـاف🕊 ز سۅز ؏ـشـق لیݪۍ دࢪ جہان مجـنۅن شد افسانہ تۅ مجـنۅن سـاز از ؏ـشـقـت مࢪا افسـانہ‌اش با‌من 🎼 ح‌ـرف‌هاے‌در‌گوش‌ـی↓ @Fh1082 ‹ #شنوای‌‌ِنگفته‌هاتونم.! › https://harfeto.timefriend.net/16625436547089 تبلیغاتموטּ↓ @tabligh_haifa
مشاهده در ایتا
دانلود
من سرم گرمِ بیت و قافیه چیدن بود، مامان داشت دعای تحویل سال می‌خوند، صدای قرآن خوندن بابا مثل همیشه تو خونه بلند بود و فاطمه‌ی زهرا داشت با آهنگ شادی که تلوزیون پخش می‌کرد ریز ریز قر می‌داد و بقیه همه سرشون گرم کار خودشون بود. گوشی که توی جیبم لرزید با نیش باز رو به همه و هیچ‌کس گفتم: «اوم... فکر کنم یادم رفته شیرینیارو بیارم؛ برم بیارمشون!» مامان با لبخند معناداری نگاهم کرد و گفت: «الان سال تحویل می‌شه. زود بیا!» چشمی گفتم و بعد مثل جت از جا در رفتم توی آشپزخونه. تا جواب دادم گوشی رو، صدای شادش پیچید توو گوشم: «سلاااامممم بر عشق خودم! خوبی؟ چیکار می‌کردی؟ سر سفره بودی؟ دعا کردی منو؟» خنده‌م گرفت: «سلام! یه نفس بگیر خب! سر سفره بودم ولی داشتم برات شعر می‌گفتم!» به قهقهه خندید: «الحق که دیوونه‌ای! آخه الان وقت شعر گفتنه خانوم؟» نیشم باز شد: «بچه که بودم شنیده‌بودم لحظه‌ی تحویل سال هرکاری کنی تا آخر سال همون کارو می‌کنی... منم که خرافاتی! داشتم بهت فکر می‌کردم و یه غزل شاد می‌گفتم که تا آخر سال هی بهت فکر کنم و شعر بگم و بعدم که شاد باشیم دیگه! اینارو ول کن حالا تو چرا الان زنگ زدی؟ سال که تحویل نشده!» شیطنت تو صداش موج می‌زد: «فکر کردی فقط خودت بچه بودی و از این چرت و پرتا شنیدی؟ زنگ زدم بهت که سالَم با صدای تو تحویل شه که تا ته سال تو باشی و خنده‌هات و دیوونه بازیات و شعر و غزلات و عشق و حس خوب دوست داشتنت...» بغضم گرفت؛ تا من چیزی بگم، اول صدای شلیک توپ و بعد اعلام سال جدید بلند شد زمزمه کرد: «امسالمو از تو تحویل گرفتم... عیدت مبارک همه چیزم!» تا بیام جواب بدم مامان صدام کرد؛ هُل‌هُلکی و با خنده گفتم: «عید توام مباااااررررکککک! من برم بابا داره عیدی می‌دهههه! جا موندم من!» غش غش خندید: «برو عیدیتو بگیر آتیش پاره! از طرف منم یکی یدونه همه رو ببوس، عیدم تبریک بگو...» خنده‌م گرفت: «بابارو دوتا می‌بوسم از طرفت! بگم این بوسارو کی فرستاده راستی؟» صداش می‌لرزید از زور خنده: «نگی ممنون میشم!» مامان باز صدام کرد، عجله‌ای خداحافظی کردم و بدو رفتم عیدیمو بگیرم و آرزو کردم که برای یه بارم که شده، خرافه‌ها‌ بشن واقعیت... ♥️🌿 ☕️⃟♥️▸▹ ⸽ ♫⇝@nava_e_eshq⇜♫