eitaa logo
「بہ‌‌سـٰــآزِ؏‌ـشّْـ♡ـق‌🎶🎼」
2.9هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
295 ویدیو
5 فایل
¦ـبسـم‌رب‌عـین‌شیـن‌قـاف🕊 ز سۅز ؏ـشـق لیݪۍ دࢪ جہان مجـنۅن شد افسانہ تۅ مجـنۅن سـاز از ؏ـشـقـت مࢪا افسـانہ‌اش با‌من 🎼 ح‌ـرف‌هاے‌در‌گوش‌ـی↓ @Fh1082 ‹ #شنوای‌‌ِنگفته‌هاتونم.! › https://harfeto.timefriend.net/16625436547089 تبلیغاتموטּ↓ @tabligh_haifa
مشاهده در ایتا
دانلود
مٺعلق بـہ مَنی و مـن مُٺعهـدبـہ ٺو!👫💍↹
وقتایی ك قهر میکنی ازم دقیقا همچین حسایی دارم :
انگار بالش ندارم ، انگار پیتزام سس نداره ، انگار سیب زمینی سرخ‌کردم نمک نداره ، انگار نور خورشید اتاقمو نمیگیره ، انگار نوارکاستم‌رودستگاه‌‌نمیخونه ، انگار بهار نارنجام بو نمیدن ، انگار هدفونم‌‌روشن‌میشه‌ولی‌صدایی ازش در نمیاد ، انگار نقاشیم رنگ نداره ، انگار برگه‌ های کتابم چسبیده بهم‌نمیتونم‌بازشون‌کنم وبخونمش ، انگار در بطری‌شیرکاکائوسفت‌شده و نمیتونم‌بازش‌کنم ، انگار سرعت زیرنویس با فیلم همخونی نداره'‌.🥲'💛'
شاملو خطاب بـہ آیدا میڪَہ :
زندڪَی، ٺرڪم ڪرده بود
زندڪَی آوردی
! -اینجور؎‌براش‌دلبرے‌ڪن^^🤍🌱
خواب و قرارِ من تویی، بی تو به سر نمی‌شود!🫀⎨
"بسم ربّ الخـٰالق دل های عـٰاشق✨"
⫍‌جانان من دسٺم بہ بودنٺ نمی‌رسد ، اما بگذار ... سر بسٺہ از دلم برایٺ بگویم: ‹‹طورے دوسـٺٺ می‌دارم ، ڪہ هر شبانہ روز ... ⌯‌•بی‌آنڪہ ببینمٺ ⌯‌•بی‌آنڪہ ببوسمـٺ ⌯‌•بی‌آنڪہ لمسٺ ڪنم ؛ بودنی ٺرین ... بودنیِ شخصِ جهانم شده‌اے!››♥️👫⛓⫎
⌝‹‹طُ∞›› نفس ٺو؎ ریہ‌هامی جانـا!🫁✨⌞
'با خیال چشم مستت از می و مستی گذشتم'!
بساطمان‌‌ جور شد! کمۍ من ، کمۍ تو و بۍ نھایت‌ عشـق🪴''
﮼❊اے ڪہ چون آفٺاب ﮼❊هر صبح ◗⛅️◖ ﮼❊می‌ٺابی از پنجره آرزوهایم ﮼❊بر باغِ خزان زده‌؎ دل بی‌قرارم، ﮼❊بیا ... ﮼❊و چون بهار باش ؛ ﮼❊ٺا با آمدنٺ ﮼❊شڪوفہ بزند◗🌸◖ ﮼❊بر سرشاخہ‌ها؎ِ ٺنهایی ، ﮼❊لبخندِ بودنٺ... ⇠صبحــٺ‌بخیــرجانا❤️⇢
"بسم ربّ الخـٰالق دل های عـٰاشق✨"
"بسم ربّ الخـٰالق دل های عـٰاشق✨"
+بغل پدیدهٔ عجیبیست .
بی شک چیزی فراتر از تماس دو جسم !
بغل یعنی حق نداری تنهایی غصه بخوری
بغل یعنی دلم واست بیشتر از همیشه تنگ شده ، 
بغل یعنی من کنارتم و حواسم بهت هست
 و هنگامی که واژه ها برای بیان حرف و احساست ناتوانند ؛ 
بغل شکل میگیرد .
به خصوص اگر از جنس اَمنِ آغوش همانی باشد که دوستش داری. . . 
🫂🥹
⌝در این آشُفٺہ بازار     ‹
ٺُو
♡› جنس موردِ علاقمے!🩷☘
⎬«ٺو∞» آفریده شد؎ ، ٺا ملڪہِ قلــبِ مـن باشی!👸💍⎨
« ܩࡏަࡇ‌‌ ܥ‌ߊ‌‌ܝ‌ࡅ࡙ܩ‌ ܝ߭ ࡅ࡙ࡅ߲ߊ‌ࡅ݃ܝ ߊ‌ܝ߭‌‌ ࡅ۬ࡏަߊ‌‌ܣࡅߺ݃ࡉ؟!🥰☘»
"بسم ربّ الخـٰالق دل های عـٰاشق✨"
تٚا اطلٰاعِ هَمیشٝگٓیِ طِبٓــق قٛانوُن عشقِ قَلبَــــم به ⋮ تُ∞ ⋮ مَحکُوٓمهِ..!♥️⛓
⫍‌ دلبرمن ﮼᪣ یہ روز میام دنبالٺ ﮼᪣ میشینم ڪنارٺ ، ﮼᪣ انقدر بغل و بوسٺ میڪنم ﮼᪣ ٺا ٺموم بشی ، ﮼᪣ بر؎ ٺو وجودم ، ﮼᪣ انقدر بهٺ میچسبم تا ... ﮼᪣ ذره ذره ٺنم بوے ٺورو بڪَیره!♥️⫎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕⇥ ||↵جانانِ من ||↵از خدا دیڪَر هیچ نمیخواهم، ||↵دیڪَر هیچ آرزویی ندارم ||↵رویایم را میخواسٺم ڪہ ||↵بہ آن رسیدم... ||↵دنیا را میخواسٺم ڪہ ||↵آن را بـہ دسٺ آوردم ، ||↵رویایی ڪہ ... ||↵همان دنیا؎ِ من اسٺ، ||و ٺویی ڪہ همان دنیاے منی!👫💕 .                  ⤹˹ 𝓷𝓪𝓿𝓪_𝓮_𝓮𝓼𝓱𝓺  ˼ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤 🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤 ⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤 🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤 🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤 ⛓🌕🖤⛓🌕🖤 🌕🖤⛓🌕🖤 🖤⛓🌕🖤 ⛓🌕🖤 🌕🖤 🖤 رمـــــان ♡ چاوش با خنده پرسید: آماده ای؟ الهام هیجان زده سر تکان داد. تیرداد سوی دیگر پوشش کنفی دیوار را گرفته بود. چاوش نگاهش کرد و انگشت های ش را بالا آورد و شمرده: یک... دو... به سه نرسیده، پوشش دیوار را از روی داربست کشیدند و پارچۀ کنفی به سبکی پر از بلندای داربست پرپر زنان پایین افتاد. ارغوان دست هایش را روی لب هایش گذاشت و ناباورانه گفت: خیلی قشنگه. چاوش با لبخندی حقبه جانب جواب داد: شاگرد خودم بوده. تیرداد با عجله از دیوار فاصله گرفت و دوربینش را بالا آورد. امیرمنصور عینکش را روی بینی عقب زد و بدون حرف به (دخترِ پشت پنجره) چشم دوخت. دفتری جلوی دخترک باز بود و او با مدادی که گوشۀ دهانش بود، به جایی خیره مانده بود. دو کبوتر کنار دفترش قدم میزدند و پردۀ سفید پنجره انگار با بادی ملایم میرقصید. فروزنده نفسی کشید و با سستی از ماشین پیاده شد. دو دستش را روی عصایی گذاشت که این اواخر به مدد آن میتوانست راه برود؛ یادگاری تلخی از شوک و بهت شب مرگ افشان! الهام از دور نگاهش کرد و با صدایی بلند و لبخندی نگران پرسید: چطور شده مامانی؟ فروزنده به دو کبوتر جلوی پنجره خیره شد و زمزمه کرد: قشنگه. و بعد زیر لب واگویه کرد: مثل نقاشی های عمه‌ت! و پلک زد. ❌ڪپۍ‌از‌ࢪمــان‌ممنۅع(حࢪام)❌ 🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓🌕🖤⛓