در دل تابوت جان حیدر است
هستی و تاب و توان حیدر است
گوئی آن شب مخفی از چشم همه
هم علی تشییع شد هم فاطمه (س)
شهر پیغمبر محیط غم شده
زانوی سردار خیبر خم شده
آسمان بر اشک او مبهوت بود
جان شیرینش در آن تابوت بود
او پی تابوت زهرا میدوید
نه، بگو تابوت، او را میکشید
کم کم از دستش زمام صبر رفت
با دو زانو تا کنار قبر رفت
زانویش لرزید اما پا فشرد
دستها را جانب تابوت برد
خواست گیرد آن بدن را روی دست
زانویش لرزید باز از پا نشست
کرد چشمی جانب تابوت باز
گشت با جانان خود گرم نیاز
کای وجودت عرش حق را قائمه
یاریم کن یاریم کن فاطمه
یاریم کن کز زمین بردارمت
با دو دست خود به گل بسپارمت
وای بر من مردهام یا زندهام
قبر تو یا قبر خود را کندهام
آسمان، اشک علی را پاک کن
جای محبوبم مرا در خاک کن
این چراغ چشم خون بار من است
این همان تنهاترین یار من است
صبر کردم تا شکست آئینهام
ای نفس با جان برآ از سینهام
یا محمد (ص) دختر خود را بگیر
لاله نیلوفر خو را بگیر
در دل شب پر شکسته بلبلی
برده بهر باغبان خونین گلی
گل مگو پامال گشته لالهای
برگ برگش را صدای نالهای
خاک، گلی میشد ز اشک جاریاش
تا کند دستی ز رحمت یاریاش
ناگهان از آن بهشت بینشان
گشت بیرون دستهای باغبان
کای شکسته بال و پر بلبل بیا
وی به قلبت مانده داغ گل بیا
باغبانم، هست و بودم را بده
یا علی یاس کبودم را بده
از چه یاسم این چنین پرپر شده
لاله من باغ نیلوفر شده
ای بیابان گل ز اشک جاریات
آفرین بر این امانت داریات
باغبان تا یاس پرپر راگرفت
اشک خجلت چشم حیدر را گرفت
یا محمد (ص) از رخت شرمندهام
فاطمه جان داده و من زندهام
شاخه یاست اگر بشکسته بود
دست های باغبانت بسته بود
یا محمد (ص) دخترت در خاک خفت
دردهای خویش را با من نگفت
اینکه بگرفتیش جانان من است
بلکه هم جان تو هم جان من است
قُلزم خون کاسه صبر علیست
خانه بیفاطمه قبر علیست
غصهها را در دل صد چاک ریخت
بر تن محبوبهی خود خاک ریخت
حبس شد در سینه تنگش نفس
بود چون مرغ اسیری در قفس
رفته بود از دست نخل و حاصلش
خاک را گل کرد با خون دلش
سینهاش میسوخت از سوز سه داغ
کرد روشن از شرار دل چراغ
لب فرو بست و به یارش برد رشک
ریخت اشک و ریخت اشک و ریخت اشک
زمزم از دریای چشمش سر گرفت
مثل کعبه قبر را در برگرفت
ناله زد کای با وفا، یار علی
ای چراغ چشم بیدار علی
همسرم دستی برون از خاک کن
اشک از رخسار حیدر پاک کن
ای ترابت گل ز اشک بوتراب
وی دعای شامگاهت مستجاب
بار دیگر یک دعا کن از درون
جان حیدر با نفس آید برون
اشک من در دیده بیلبخند تو است
تکیهگاهم شانه فرزند تو است
ای سلام من به جسم و روح تو
جان فدای پیکر مجروح تو
ای شکسته پیش من آئینهات
وی مدال دوستی بر سینهات
آن قدر بر بغض من دامن زدند
تا تو را در پیش چشم من زدند
کاش آنجا دست من بشکسته بود
کاش چشمم جای دستم بسته بود
خاز غم زد، بر وجودم نیشتر
هر چه گفتم عقدهام شد بیشتر
بِه که لب بر بندم و زاری کنم
بر تو پنهانی عزاداری کنم
شعر (میثم) آتش جان من است
شعلههای قلب سوزان من است
.:غلامرضا سازگار:.
@navaeeschool
-------------------------
#شعر
هدایت شده از دبیرستان نوایی
🔴 غذای بهشتی
امیرالمومنین دیناری برای غذا قرض کردند. در بین راه به مقداد برخوردند. با اطلاع از گرسنگی خانوادهاش، پول را به مقداد داده به مسجد رفتند.
پس از نماز به همراه رسول خدا به طرف منزل خود رفتند و مشاهده کردند که حضرت زهرا در محراب مشغول عبادت هستند و کاسهای پشت سرشان قرار دارد که از آن بخار بلند میشود.
حضرت فاطمه سلام کردند. پیامبر جواب گفتند و غذایی طلبیدند.حضرت فاطمه آن کاسه را آوردند. پیامبر فرمودند این غذا از کجا است؟ هرگز غذایی به این خوش رنگ و بوی ندیدهام!
آنگاه به علی علیهالسلام فرمودند این غذا در مقابل آن دیناری است که در راه خدا دادی همانا خداوند هرکس را بخواهد روزی بیحساب عطا میکند.
📚 بحارالانوار جلد ۴۳ صفحه ۲۲۸
@navaeeschool
-------------------------
#حکایت
✅ حدیث روز
مَن سَألَ اللّه َ الشَّهادَةَ بِصِدقٍ بَلَّغَهُ اللّه ُ مَنازِلَ الشُّهَداءِ و إن ماتَ عَلی فِراشِهِ؛ / پیامبر اکرم (ص)
👈 هر کس صادقانه از خداوند شهادت بخواهد، خداوند او را به مقام شهیدان میرساند، هر چند در بستر بمیرد.
📚 میزان الحکمه ، ح ۹۷۸۸
@navaeeschool
-------------------------
#حدیث
🖌 آیا میدانستید که:
از روز جمعه ۵۸۷۰ تولد ثبت شده که ۲۸۴۷ نفر آنها پسر بودهاند. ۷۶ درصد از این فرزندان به اسمهایی مثل: قاسم، محمدقاسم و امیرقاسم نامگذاری شدهاند.
@navaeeschool
-------------------------
#دانستنی
مرا یاد است سطری بیبدیل از شعر خاقانی:
«که سلطانی است درویشی و درویشی است سلطانی»
الا روح صداقت، معنی ایثار و آگاهی
جهان غرق است در خودبینی و تزویر و نادانی
تویی از عاشقان سر به زیر و سربلند ماه
تویی از اهل بیت عشق ای خورشید پیشانی
دمی که با شهیدان خدایی راز میگویی
تو حتی میتوانی قدسیان را هم بگریانی
چه رازی خفته در جان تو ای آیینه ایمان
که روحانیت تو آبرو داده به روحانی
نوشتی دیو نفست را ببر اول به قربانگاه
به روی خاتم انگشترت با خط دیوانی
خلیل خود شکن کم دیدهام چونان تو در میدان
که اسماعیل جان را میکند هر روز قربانی
به بازار قلندرها قلندروار پا بگذار
سرت را صرف کن در کوی صرافان ربانی
برآ از این شب سنگین چو مولانا و شمسالدین
بخوان آی ای مسلمانان مسلمانی مسلمانی
الا پیر خراسانی مریدی این چنین داری
سبق بردهست از رستم مگر این گرد کرمانی
سلام ما به این ظلمتشکن ماه بلند اختر
درود ما به آن خورشید، آن پیر خراسانی
صدای پارسایان از عراق و شام میآید
مگر ایران برون آرد جهان را از پریشانی
یهودایند این از گرگ بدتر این برادرها!
نیفتی در درون چاه کنعان، یوسف ثانی
الا ای قاسم فتح درخشان فتح دیگر کن
که خصلتهای قاسم داری و خوی سلیمانی
در این میدان فراوان مدعی دیدم مگر آخر
نگین قدس را از دست اهریمن تو بستانی
.:علیرضا قزوه:.
@navaeeschool
-------------------------
#شعر
با سلام / به اطلاع میرساند از شنبه ۲۱ دیماه کلاسهای درس همانند روزهای قبل از برگزاری امتحانات نوبت اول دایر میباشند با این تفاوت که زنگ منزل در نوبت بعدازظهر رأس ساعت ۱۷:۳۰ نواخته خواهد شد.
@navaeeschool
-------------------------
#اطلاعیه
✅ حدیث روز
إنَّهُ یُغفَرُ لِلجاهِلِ سَبعونَ ذَنبا قَبلَ أن یُغفَرَ لِلعالِمِ ذَنبٌ واحِـدٌ./ امام صادق (ع)
👈 از نادان هفتاد گناه آمرزیده میشود پیش از آن که یک گناه از دانا آمرزیده شود.
📚 تفسیر القمّیّ ، جلد ۲ صفحه ۱۴۶
@navaeeschool
-------------------------
#حدیث
🖌 آیا میدانستید که:
پایگاه «عینالاسد» دومین پایگاه هوایی بزرگ عراق محسوب میشود که در استان «الانبار» در غرب عراق واقع شده است. این پایگاه یک مجموعه راهبردی برای آمریکا بوده که پشتیبانی از هواپیماهای بدون سرنشین در این پایگاه انجام میشده است.
@navaeeschool
-------------------------
#دانستنی
با تو میشد تا ستاره پر کشید
طرحی از شوق کبوترها کشید
با تو میشد عشق را آغاز کرد
در هوای عاشقی پرواز کرد
با تو حتی آسمان آبیتر است
چشمهای قاصدک بیتو، تر است
با تو میشد آب را احساس کرد
باغ را لبریز عطر یاس کرد
با تو حتی عشق، عاشق میشود
یادی از داغ شقایق میشود
با تو شبها، نور باران میشود
شهر ما لبریز عرفان میشود
با تو میشد لاله را باور کنیم
آسمان دیده را ساغر کنیم
بیتو من حس کردهام ققنوس را
بر دل خود بستهام ناقوس را
بیتو مرگ خویش را بو کردهام
با غم تنهاییم، خو کردهام
با تو میشد بوی باران را شنید
قطرهای از آب دریا را چشید
ای بهار جاودانی! ای شهید!
ای وجودت آسمانی! ای شهید!
یاد تو، یاد تمام لالههاست
معنی احساس خوب ژالههاست
.:مجید وفایی شاهی:.
@navaeeschool
-------------------------
#شعر
🔴 اشکهای امیرکبیر
در سال ۱۲۶۴ قمری، نخستین برنامهی دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد.
در آن برنامه، کودکان و نوجوانانی ایرانی را آبلهکوبی میکردند. اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبی به امیرکبیر خبر دادند که مردم از روی ناآگاهی نمیخواهند واکسن بزنند. بهویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویسها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان میشود.
هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باختهاند، امیر بیدرنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد.
او تصور میکرد که با این فرمان همه مردم آبله میکوبند. اما نفوذ سخن دعانویسها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شماری که پول کافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبلهکوبی سرباز زدند.
شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان میشدند یا از شهر بیرون میرفتند.
روز بیست و هشتم ماه ربیعالاول به امیر اطلاع دادند که در همهی شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط سیصد و سی نفر آبله کوبیدهاند.
در همان روز، پارهدوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که برای نجات بچههایتان آبلهکوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جنزده میشود.
امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست دادهای باید پنج تومان هم جریمه بدهی.
پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمیگردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود.
این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد.
در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پارهدوز و بقال از بیماری آبله مردهاند.
میرزا آقاخان با شگفتی گفت: عجب، من تصور میکردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین هایهای میگرید.
سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچهی شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست.
امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید.
امیر اشکهایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم.
میرزا آقاخان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیدهاند امیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویسها بساطشان را جمع میکنند.
تمام ایرانیها اولاد حقیقی من هستند و من از این میگریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.
@navaeeschool
-------------------------
#تاریخی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی سردار شهید قاسم سلیمانی
@navaeeschool
-------------------------
#کلیپ
✅ حدیث روز
لا غِنی أخصَبُ مِنَ العَقلِ ، ولا فَقرَأحَطُّ مِنَ الحُمقِ./ امام صادق (ع)
👈 هیچ ثروتی پر برکتتر از خردمندی نیست و هیچ فقری پستتر از بیخردی نیست.
📚 الکافی
@navaeeschool
-------------------------
#حدیث