🔴 حکم قطع دست غلام
يكى از اصحاب خاصّ امام علىّ صلوات اللّه و سلامه عليه به نام اصبغ بن نباته حكايت نمايد: روزى در محضر امام عليهالسلام نشسته بودم كه ناگهان غلام سياهى را آوردند؛ كه به سرقت متّهم بود.
هنگامى كه نزد حضرت قرار گرفت، از او سؤال شد: آيا اتّهام خود را قبول دارى؟ و آيا سرقت كردهاى؟
غلام اظهار داشت: بلى اى سرورم! قبول دارم.
حضرت فرمود: مواظب صحبت كردن خود باش و دقّت كن كه چه مىگوئى، آيا واقعا سرقت كردهاى؟
غلام عرضه داشت: آرى، من دزد هستم و سرقت كردهام.
امام عليهالسلام غلام را مخاطب قرار داد و فرمود: واى به حال تو، اگر يك بار ديگر اعتراف و اقرار كنى؛ دستت قطع خواهد شد، باز دقّت كن و مواظب گفتارت باش، آيا اتّهام را قبول دارى؟ و آيا سرقت كردهاى؟
در اين مرحله نيز بدون آن كه تهديد و زورى باشد، گفت: آرى من سرقت كردهام و عذاب دنيا را بر عذاب آخرت مقدّم مىدارم.
در اين لحظه حضرت دستور داد كه حكم خداوند سبحان را جارى كنند و دست او را قطع نمايند.
اصبغ گويد: چون طبق دستور حضرت، دست راست غلام را قطع كردند، دست قطع شده خود را در دست چپ گرفت و در حالى كه از دستش خون مىريخت، بلند شد و رفت.
در بين راه شخصى به نام ابنالكوّاء به او برخورد و گفت: چه كسى دستت را قطع كرده است؟
غلام در پاسخ چنين اظهار داشت: سيّدالوصيّين، اميرالمؤمنين، حجّت خداوند، شوهر فاطمه زهرا سلاماللّه عليها، پسر عمو و خليفه رسولاللّه صلواتاللّه عليه دست مرا قطع نمود.
ابنالكوّاء گفت: اى غلام! دست تو را قطع كرده است و اين همه از او تعريف و تمجيد مىكنى و ثناگوى او گشتهاى؟!
غلام در حالتى كه خون از دستش مىريخت گفت: چگونه از بيان فضايل مولايم لب ببندم و ثناگوى او نباشم؛ و حال آن كه گوشت و پوست و استخوان من با ولايت و محبّت او آميخته است و دست مرا به حكم خدا و قرآن قطع كرده است.
وقتى اين جريان را براى اميرالمؤمنين علىّ عليهالسلام مطرح كردند، به فرزند خود حضرت مجتبى سلاماللّه عليه فرمود: بلند شو و برو آن غلام را پيدا كن و همراه خود بياور.
پس امام مجتبى عليهالسلام طبق دستور پدر حركت نمود و غلام را پيدا كرده و نزد آن حضرت آورد.
حضرت به او فرمود: دست تو را قطع كردهام و از من تعريف و تمجيد مىكنى؟!
غلام عرضه داشت: بلى، چون گوشت، پوست و استخوانم به عشق ولايت و محبّت شما آميخته است؛ مىدانم كه دست مرا طبق فرمان خداوند متعال قطع كردهاى تا از عذاب و عقاب الهى در آخرت در امان باشم.
اصبغ افزود: حضرت با شنيدن سخنان غلام، به او فرمود: دستت را بياور؛ و چون دست قطع شده او را گرفت، آن را با پارچهاى پوشاند و دو ركعت نماز خواند.
سپس اظهار نمود: آمّين، بعد از آن، دست قطع شده را برگرفت و در محلّ اصلى آن قرار داد و فرمود: اى رگها! همانند قبل به يكديگر متّصل شويد و به هم بپيونديد.
پس از آن، دست غلام خوب شد؛ و ديگر اثرى از قطع و جراحت در آن نبود؛ و غلام شكر و سپاس خداوند متعال را بجاى آورد و دست و پاى امام عليهالسلام را مىبوسيد و مىگفت: پدر و مادرم فداى شما باد كه وارث علوم پيامبران الهى هستيد.
📚داستان راستان و چهل حدیث گوهر بار از امام علی (ع)
@navaeeschool
-------------------------
#حکایت
📺 تلاوت آقای محمدکریم میرزاعلیان از دستگرد برخوار در برنامه اسرا - ۱۳ فروردین ۹۹
مشاهده کلیپ:
https://www.aparat.com/v/S0Cwx
-------------------------
@navaeeschool
-------------------------
#آپارات
#شبکه_قرآن
📺 تدریس آمادگی دفاعی نهم - درس نهم «نظام جمع و جنگافزار شناسی»
مدرس: آقای علی مدنی
مشاهده کلیپ:
https://www.aparat.com/v/EHgaX
-------------------------
@navaeeschool
-------------------------
#آپارات
#دفاعی_نهم
#نهم
#شبکه_آموزش
📺 تدریس فرهنگ و هنر هشتم - موضوعیابی در عکاسی
مدرس: آقای فرشید علیپور
مشاهده کلیپ:
https://www.aparat.com/v/OdsTg
-------------------------
@navaeeschool
-------------------------
#آپارات
#هنر_هشتم
#هشتم
#شبکه_آموزش
📺 تدریس ادبیات فارسی هفتم - درس چهارده «امام خمینی (ره)»
مدرس: آقای رضا خاتمی
مشاهده کلیپ:
https://www.aparat.com/v/QW7Xi
-------------------------
@navaeeschool
-------------------------
#آپارات
#فارسی_هفتم
#هفتم
#شبکه_آموزش
با عرض سلام / جهت ادامه آموزشهای مجازی در بستر سامانه شاد «شبکه اجتماعی دانشآموزان» در گام اول لطفا نسبت به نصب پیامرسان گپ از کافه بازار، گوگل پلی و یا از طریق لینک https://apk.gap.im اقدام فرمایید. گام بعدی بزودی اطلاعرسانی خواهد شد. با تشکر
@navaeeschool
-------------------------
#اطلاعیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 راههای پیشگیری از کرونا (قسمت چهارم)
@navaeeschool
-------------------------
#دیرین_دیرین
📺 تلاوت قاری نوجوان مهدی باقری از کمشچه برخوار در برنامه اسرا - ۱۴ فروردین ۹۹
مشاهده کلیپ:
https://www.aparat.com/v/pqt5v
-------------------------
@navaeeschool
-------------------------
#آپارات
#شبکه_قرآن
✅ حدیث روز
مَنِ اتَّخَذَ ثَوبا فَلْیُنَظِّفهُ. / پیامبر اکرم (ص)
👈 هر که جامهای میپوشد، باید پاکیزهاش نگه دارد.
📚 الکافی ، ج ۶ ، ص ۴۴۱
@navaeeschool
-------------------------
#حدیث
🖌 آیا میدانستید که:
از اواسط اسفند سال گذشته تاکنون ۱۵ نفر در استان اصفهان بر اثر مسمومیت ناشی از مصرف الکل متانول، جان خود را از دست دادهاند.
@navaeeschool
-------------------------
#دانستنی
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی
گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی
.:حافظ:.
@navaeeschool
-------------------------
#شعر
🔴 گرگزاده عاقبت گرگ شود
گروهی دزد غارتگر بر سر کوهی، در کمینگاهی به سر میبردند و سر راه غافلهها را گرفته و به قتل و غارت میپرداختند و موجب ناامنی شده بودند.
مردم از آنها ترس داشتند و نیروهای ارتش شاه نیز نمیتوانستند بر آنها دست یابند، زیرا در پناهگاهی استوار در قله کوهی بلند کمین کرده بودند و کسی را جرأت رفتن به آنجا نبود.
فرماندهان اندیشمند کشور، برای مشورت به گرد هم نشستند و درباره دستیابی بر آن دزدان گردنه به مشورت پرداختند و گفتند: هر چه زودتر باید از گروه دزدان جلوگیری گردد وگرنه آنها پایدارتر شده و دیگر نمیتوان در مقابلشان مقاومت کرد.
سرانجام چنین تصمیم گرفتند که یک نفر از نگهبانان با جاسوسی به جستجوی دزدان بپردازد و اخبار آنها را گزارش کند و هرگاه آنان از کمینگاه خود بیرون آمدند، همان گروه از دلاورمردان جنگدیده و جنگآزموده را به سراغ آنها بفرستند.
همین طرح اجرا شد، گروه دزدان شبانگاه از کمینگاه خود خارج شدند، جاسوس ، بیرون رفتن آنها را گزارش داد، دلاورمردان ورزیده بیدرنگ خود را تا نزدیک کمینگاه دزدان که شکافی در کنار قله کوه بود رساندند و در آنجا خود را مخفی نمودند و به انتظار دزدان آماده شدند.
طولی نکشید که گروهی از دزدان به کمینگاه خود باز گشتند و آنچه را غارت کرده بودند بر زمین نهادند، لباسها و اسلحههای خود را در آوردند و در کناری گذاشتند، به قدری خسته و کوفته شده بودند که خواب آنها را فرا گرفت.
همین که مقداری از شب گذشت و هوا کاملا تاریک شد، دلاورمردان از کمین بر جهیدند و خود را به آن دزدان از همه جا بیخبر رسانده و دست یکایک آنها را بر شانه خود بستند و صبح همه آنها را دست بسته نزد شاه آوردند. شاه اشاره کرد که همه را اعدام کنید.
اتفاقا در میان آن دزدان، جوانی نورسیده و تازه به دوان رسیده وجود داشت، یکی از وزیران شاه، تخت شاه را بوسید و به وساطت پرداخت و گفت: این پسر هنوز از باغ زندگی گلی نچیده و از بهار جوانی بهرهای نبرده، کرم و بزرگواری فرما و بر من منت بگذار و این جوان را آزاد کن.
شاه از این پیشنهاد خشمگین شد و سخن آن وزیر را نپذیرفت و گفت: بهتر این است که نسل این دزدان قطع و ریشه کن شود چرا که شعله آتش را فرو نشاندن ولی پاره آتش رخشنده را نگه داشتن و مار افعی را کشتن و بچه او را نگه داشتن از خرد به دور است و هرگز خردمندان چنین نمیکنند.
وزیر، سخن شاه را خواه ناخواه پسندید و آفرین گفت و عرض کرد: رأی شاه عین حقیقت است، چرا که همنشینی با آن دزدان، روح و روان این جوان را دگرگون کرده و همانند آنها نموده است. ولی، امید آن را دارم که اگر او مدتی با نیکان همنشین گردد، تحت تأثیر تربیت ایشان قرار میگیرد و دارای خوی خردمندان شود، زیرا او هنوز نوجوان است و روح ظلم و تجاوز در نهاد او ریشه ندوانده است و در حدیث هم آمده که «هر فرزندی بر اساس فطرت پاک زاده میشود، ولی پدر و مادر او، او را یهودی یا نصرانی یا مجوسی میسازند.»
گروهی از درباریان نیز سخن وزیر را تأکید کردند و در مورد آن جوان شفاعت نمودند.
ناچار شاه آن جوان را آزاد کرد و گفت: بخشیدم اگر چه مصلحت ندیدم.
کوتاه سخن آنکه: آن نوجوان را با ناز و نعمت بزرگ کردند و استادان تربیت را برای او گماشتند و آداب زندگی و شیوه گفتگو و خدمت شاهان را به او آموختند، به طوری که به نظر همه، مورد پسند گردید.
وزیر نزد شاه از وصف آن جوان میگفت و اظهار میکرد که دست تربیت عاقلان در او اثر کرده و خوی زشت او را عوض نموده است، ولی شاه سخن وزیر را نپذیرفت و در حالی که لبخند بر چهره داشت گفت:
عاقبت گرگزاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود
حدود دو سال از این ماجرا گذشت. گروهی از اوباش و افراد فرومایه با آن جوان رابطه برقرار کردند و با او محرمانه عهد و پیمان بستند که در فرصت مناسب، وزیر و دو پسرش را بکشد.
او نیز در فرصت مناسب و با کمال ناجوانمردی ، وزیر و دو پسرش را کشت و مال فراوانی برداشت و خود را به کمینگاه دزدان در شکاف بالای کوه رسانید و به جای پدر نشست.
شاه با شنیدن این خبر، انگشت حیرت به دندان گزید و گفت:
شمشیر نیک از آهن بد چون کند کسی
ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار خس
@navaeeschool
-------------------------
#داستان