eitaa logo
نوای قران(ربانی)
161 دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
23.6هزار ویدیو
519 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 آیت الله محمد باقر حکمت نیا: ایشان می فرمود: مرحوم حاج ملا آقاجان من مطلقا وردی و ذکری یاد نداد، بلکه نحوه تربیتش این بود که مثلا اگر نماز می خواندم و در قلبم خطور می کرد که فعلا مادرم چه حالی دارد. آنجا با خودش می فرمود: آه آدم نماز می خواند ولی فکرش این است که مادرم چنین و چنان است! حاج ملا آقاجان گاهی از فهم آیت الله حکمت نیا دچار تعجب و حیرت میشد و می فرمود: اوه! اوه! نمی دانید!!! ایشان از نوادر روزگار است که خداوند در این برهه از زمان به عالم اسلام عطا کرده است. ایشان می فرمود: در مسافرت بودیم، روزی متوجه شدم بوی مدفوع می آید! همه جای بدنم را بو کردم. یک پالتو کرباس داشتم. متوجه شدم از آن بو می آید. بو کردم، دیدم بو از داخل جیبش است. دست کردم، دیدم پول هست! و این بو، بوی پولهاست. تا قدرت داشتم آنها را پرت کردم و خودم فرار کردم! یکی از همراهان دید، متاثر شد که چرا اینجور شد؟! آن وقت حاج ملا آقاجان فرمود که نه، او فعلا در این موقعیت است، موقعیتش طوری است که حقایق برایش منکشف می شود!!! 📗عاشق دلباخته امام زمان ص ۱۱۴ (۴) ✅کانال منبرهای عالی 👇 http://eitaa.com/joinchat/2043084812Ca1368da7dc
💠 آیت الله محمدباقر حکمت نیا : یکی از خانمهای طلبه و اهل فضل که فرزندشان به دعای آن مرحوم شفا یافته است اظهار داشته اند: در سال ۱۳۷۵ من صاحب پسری شدم که نامش را "مهدی" نهادم، پسر من هشت ماهه بدنیا آمد و از همان ابتدا دچار دردهای شدیدی در ناحیه شکم بود، در بین معاینات دکترها متوجه شدیم که "مهدی" نابینا هم هست و چیزی را نمی بیند. در آن زمان من در حوزه علمیه پاکدشت مشغول تحصیل بودن. روزی خبردار شدیم که مرحوم آیت الله حکمت نیا به تهران آمده، ما با هماهنگی خواهران حوزه بدیدارشان رفتیم. در آنجا من ناراحتی فرزندم را برای ایشان بازگو کردم. ایشان بعد از شنیدن نام "مهدی" لبخندی زدند و فرمودند:"ان شالله صاحب اسمش او را صدا می دهد" و بعد دعایی خواندند و دست بر چشمان مهدی کشیدند. روز ملاقات با ایشان شنبه بود و روز دوشنبه هنگامی که من مشعول صحبت با یکی از دوستانم بودم ناگهان مهدی سیم تلفن را از دستم کشید. من دیگر چیزی نفهمیدم و شروع به فریاد زدن کردم. بعد از این قضیه مجددا به بیمارستان مراجعه کردیم و پس از عکس برداری دکتر اظهار کرد که مهدی هیچگونه ناراحتی ندارد، و دائما می گفت: من باور نمی کنم که این بچه همان بچه ای باشد که قبلا پیش من آوردید! 📗پرواز در ملکوت ص ۱۸۷ (۵) ✅کانال منبرهای عالی 👇 http://eitaa.com/joinchat/2043084812Ca1368da7dc
💠آیت الله محمد باقر حکمت نیا : 💥داماد ایشان نقل کرده اند که فرزندان و نوه های مرحوم آیت الله حکمت نیا از ایشان سوال کردند: پدرجان امام زمان(ارواحنا فداه) کی ظهور می کنند؟ ایشان فرمودند: من ظهور حضرت را درک نمی کنم ولی اگر خدا بخواهد شما درک می کنید. یکی از دوستان ایشان نقل کرده اند: روزی من خدمتشان رفتم، در بستر بودند از ایشان پرسیدم: حالتان چطور است؟ فرمودند: خیلی خوب! یک مشت میهمان برای ما می آید، پذیرایی می کنیم و می روند! اول من نفهمیدم منظورشان چیست. فرمودند: اسم یکی از میهمانها درد پا است که آمد و ما پذیراییش کردیم و رفت. میهمان دیگر ناراحتی قلبی است که آمد پذیرائیش کردیم، رفت! بله، همین امراض مختلفی که هر کدامش ناله و فریاد ما را بلند می کند، ایشان درباره اینها می فرمود: اینها میهمان ما هستند و وارد بر ما شده اند، پذیرائیشان می کنیم و می روند. 📗پرواز در ملکوت ص ۱۹۴ (۶) ✅کانال منبرهای عالی 👇 http://eitaa.com/joinchat/2043084812Ca1368da7dc
‌💠 آیت الله محمد باقر حکمت نیا : 💥دختر بزرگ ایشان نقل کرده اند: ایشان بعد از نماز صبح دراز کشیده بودند دیدم یک دفعه بلند شدند رفتند بیرون وضو گرفتند اتفاقا آب سردی بود. آمدند در اتاق طرف قبله پایشان را دراز کردند سه مرتبه گفتند یاالله یاالله یاالله و از دنیا رفتند. در زمان حیاتشان هروقت کسی برای زیارت می آمد می فرمودند من دربان حضرت رضا علیه السلام هستم کسی که می آید زیارت باید از در وارد شود و الان هم قبر شریف ایشان در حرم امام رضا علیه السلام در موقعیتی واقع شده که از هر دو طرف کفشداری شماره ۹ و ۱۰ که بخواهند وارد شوند بایستی از کنار قبر ایشان وارد شوند. یکی از دوستان قدیمی ایشان نقل کرده اند: حدود چهل و پنج سال پیش که در محضر استاد اخلاق مرحوم حاج ملاآقاجان بودیم، ایشان خیلی جلوتر از من خدمت آن بزرگوار رسیده و کسب فیض می کرد. یادم می آید مرحوم حاج ملاآقاجان در آن موقع به من فرمود: هرچه می توانی از محضر آیت الله حکمت نیا استفاده کن... ایشان مجسمه اخلاق بودند...من کسی را مثل ایشان بر خُلق عظیم ندیدم. ایکاش شما هم ایشان و اخلاق کریمانه ایشان را می دیدید...فکر نمیکنم کسی در زندگی از ایشان ناراحت یا محزون شده باشد. ومن در تشییع جنازه یکدفعه در حالت مکاشفه ای دیدم مرحوم حاج ملاآقاجان تشریف آورد و دست ایشان را گرفت و به آسمان برد... 📗پرواز در ملکوت (۱۱) ✅کانال منبرهای عالی 👇 http://eitaa.com/joinchat/2043084812Ca1368da7dc
💠 شیخ غلامرضا یزدی در سال‌های آخر اقامت حاج شیخ در نجف، مرض «وبا» به صورت وحشتناکی در نجف شیوع پیدا کرد و ترس را بر دل‌ها مستولی نمود و انسان‌ها را چون برگ خزان بر روی زمین ریخت. در مدرسه آخوند، که مملو از طلبه‌های غریبه بود ـ که از سراسر کشورهای اسلامی آمده بودند ـ گروه زیادی از طلاب، دچار مرض کشنده وبا شده بودند به حدی که توان نداشتند لباس‌های آلوده خود را بشویند. شیخ غلامرضا، شبانگاه، تمام آن لباس‌ها را بر می‌داشت و درون چادر شب می‌پیچید و برای شستن، پیاده به کنار شط فرات در کوفه می‌برد. وی لباس‌ها را پس از شستن و خشک کردن، دوباره به دوش می‌کشید و به نجف می‌آورد. سپس آن‌ها را، یکی یکی تا کرده و نیمه‌های شب بدون این که کسی بفهمد کنار در اتاق هایشان می‌گذاشت. از دیگر نمونه‌های گذشت و خلوص شیخ می‌توان به یکی از خاطره‌های او اشاره نمود: یکی از دوستانم به مرض سختی دچار و در بیمارستان بستری شد. در آنجا گفتند: ما پرستار نداریم و هیچ کس دیگر هم قبول نکرد پرستاری او را بر عهده بگیرد. من قبول کردم و یک ماه، بالای سر او، برای خدا، پرستاری کردم و از درس خواندن بازماندم. از فضل خدا، بعد از یک ماه، دیدم تمام درس‌هایی را که حضور نداشتم و نخوانده بودم، بهتر از دیگران می‌دانم. (۳) ✅کانال منبرهای عالی 👇 http://eitaa.com/joinchat/2043084812Ca1368da7dc
💠 شیخ غلامرضا یزدی در ایام تحصیل، شهربانو، مادر شیخ غلامرضا، برای زیارت عتبات و دیدار پسر راهی نجف شد و مدتی در کنار فرزندش ماند. شیخ در ضمن تحصیل به پرستاری و مواظبت از مادر هم می‌پرداخت. او ایام اقامت در نجف را با سختی و تنگدستی سپری نمود و بعد از مدتی، مقدار پولی هم که پدر برای او می‌فرستاد قطع شد. حاج شیخ با قناعت بیشتر زندگی می‌کرد حتی کارش به جایی رسیده بود که گاهی روزها، تنها چند لقمه نان خالی می‌خورد و مجبور بود برای مطالعه در شب از نور چراغ دستشویی استفاده کند. از او نقل شده است که روزی از روی تنگدستی، به حضرت امیر علیه‌السّلام شکوه کرد و از ایشان خواست که به وی کمک کند. چندی بعد، گروهی از طلاب کابلی به سفارش استادشان، برای تحصیل به نزد او آمدند. بعد از آن، شیخ به حدی وضعش خوب شد که به دیگر طلاب و استادان کمک مالی می‌کرد. دو عامل، شیخ غلامرضا را ناچار کرد تا حوزه پربار نجف را، پس از پنج سال معرفت آموزی در سال ۱۲۸۵ هـ. ش. ترک کند. اولین عامل، چشم درد و ضعف و ناتوانی حاج شیخ و اصرار مادر به بازگشت به ایران و دومین عامل، سفر شیخ محمدباقر استهباناتی به شیراز بود. حاج شیخ علاوه بر این که از شاگردان خاص او بود، مفتون و مجذوب اخلاق و معرفت و منش وی نیز شده بود و لذا در این سفر، پا به پای استاد، راهی شیراز شد. (۴) ✅کانال منبرهای عالی 👇 http://eitaa.com/joinchat/2043084812Ca1368da7dc