🌹🍀🌹ا🌹🍀🌹:
🌸 الهی
بهترین آغازها آن است که
با تکیه بر نام و حضور تو باشد
با توکل به اسم اعظمت
آغاز میکنیم روزمان را،
🌸 الهی!
هر جا که تو باشی
نگاهها مهربان
کلامها محبت آمیز
و رفتارها سرشار از مهر میشوند
🌸 الهی
تو همیشه کنارمان باش
تا همه چیز سامان یابد
🌸 بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ
🌸 الهی به امید تو
💜💥اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
💚⭐️وآلِ مُحَمَّدٍ
♥️🌙وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🍀🌺🌹☘🌷🍀🌺🌹☘🌷
#امام_زمان_عج
#حضرت_زهرا
بی تو هر جا می روم احساس غربت می کنم
راه بر جایی ندارد هر چه همت می کنم
بی تو آرام و قراری نیست در دنیای ما
دور مانده از خوشی با هر که صحبت می کنم
نامه اعمال من حال تو را بد می کند
جمعه ها بدجور احساس خجالت می کند
غیر تو هر کس رفیقم شد نزد چنگی به دل
بعد ازین تا زنده ام با تو رفاقت می کنم
روز و شب فکر همه هستم ولی فکر تو نه
حال هر کس جز تو را آقا رعایت می کنم
من که باری بر نمی دارم ز روی شانه ات
با چه رویی بر تو اظهار ارادت می کنم
تا نرفته فاطمیه آبرویم را بخر
فکر کن که مادرت گفته وساطت می کنم
محمدحسین رحیمیان👆
#امام_زمان_عج
#حضرت_زهرا
از نحسی گناه بهایم عوض شده
حال دعا و سوز و نوایم عوض شده
خیلی دعا برای ظهورت نکردهام
یادت نبودهام که دعایم عوض شده
یک روز غرق شهوت و یک روز مست جاه
معلوم میشود که خدایم عوض شده
چشمی که خشک شد به امامش نمیرسد
حالات چشمِ عقده گشایم عوض شده
دیشب دعام کردی و بیخود نبوده که
از صبح زود٬ حال و هوایم عوض شده
تو رحمتی و با نظرت سوی نامهام
با فعل خیر٬ جرم و خطایم عوض شده
آلودهام قبول، ولی بیپناه نه
اصلا مگر امام رضایم عوض شده؟!
خیبرشکن مقابل زهرا نشست و گفت:
در بستری و حال سرایم عوض شده
زهرا تمام قوّت جان منی، بخند
با گریهات زمانه برایم عوض شده
دیشب عبام را رویت انداختم ولی
دیدم سحر که رنگ عبایم عوض شده
محمد جواد شیرازی👆
#امام_زمان_عج
#حضرت_زهرا
به لحظه ای که در آن شعله ها نوا کرده
برای آمدنت مادرت دعا کرده
برای اینکه بگیری تو انتقامش را
میان نافله هایش چه ناله ها کرده
اگر که شیعه شدیم اعتقاد ما این است
به یمن توست به ما هم گر اعتنا کرده
تو گفته ای که بود الگوی تو مادر تو
همان که شیر خدا بر وی اقتدا کرده
هزار سال گذشته هنوز عزاداری
تمام عمر تو را غصه اش عزا کرده
شنیده ام که بدست شماست پیرهنش
نگه به پیرهنش بادلت چها کرده
برای زخم کبودش بیار دارویی
همان که بهر ظهورت خدا خدا کرده
جواد حیدری👆
#امام_زمان_عج
#حضرت_زهرا
امام عصر نظر می کند، حواست هست؟!
به هر محله گذر می کند، حواست هست؟!
بدون یار و غریبانه در دل صحرا
عزیز فاطمه سر می کند، حواست هست؟!
شبیه مادر خود، خانه خانه مردم را
از انتظار خبر می کند، حواست هست؟!
در انتظار من و تو نشسته، با گریه...
شبِ بلند سحر می کند، حواست هست؟!
هر آن که گریه نکرد از مصیبت زهرا
به روز حشر ضرر می کند، حواست هست؟!
شنیده ایم غم کوچه را ولی آقا
نظر به کوچه و در می کند، حواست هست؟!
به روی حوریه حتی سقوط برگ درخت
یقین که زود اثر می کند، حواست هست؟!
آهای شمر لعین مادری سرِ گودال
نظر به ذبح پسر می کند، حواست هست؟!
محمد جواد شیرازی👆
#حضرت_زهرا
بیرون ببر ای آسمان از محفل من ماه را
کز آتش دل کردهام روشن چراغ آه را
از بسکه دود آه من گردید سدّ راه من
در کوچههای شهر خود گم کردم امشب راه را
گفتم به شب زاری کنم خون جگر جاری کنم
صبح آمد و دادم ز کف این رشته کوتاه را
باید که اسرار درون از سینهام ناید برون
ورنه به آتش میکشم با ناله مهر و ماه، را
از شدت اندوه و غم ریزد نیستان را بهم
در بند بیند شیر اگر بر جای خود روباه را
تا محرم اسرار من با بذل جان شد یار من
بر راز گوئی، کردهام پیدا درون چاه، را
رزم آوری آزادهام اما ز پا افتادهام
زیرا که از کف دادهام دخت رسول الله را
هر گه که با سوز درون از خانه میآیم برون
چشمم شود دریای خون بینم چو آن درگاه را
«میثم» اگر روشن دلی خشدار کز راه علی
دشمن به آگاهی برد یاران نا آگاه را
استاد حاج غلامرضا سازگار👆
#حضرت_زهرا
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است
دیدی عبا به پایِ علی گیر کرده است
دیدی چقدر رویِ زمین خورد مرتضی
دیدی چگونه جسمِ تو را بُرد مرتضی
دیدی چگونه جان خودش را به خاک کرد
دیشب علی توان خودش را به خاک کرد
خانه خراب خانه تکانی نمیکند
کاری به غیرِ فاتحه خوانی نمیکند
قبرت مرا دوباره زمینگیر کرده است
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است
نامحرمان که باز کنارِ تو آمدند
دیدم برای نبشِ مزارِ تو آمدند
با ذوالفقار همدم دردم علی رسید
با دستمال زرد نبردم علی رسید
گفتند او دوباره که برگشت دررَوید
شیرخدا به معرکه برگشت دررَوید
تا آمدم مقابلِ من هیچکس نبود
اینبار هم مقابلِ من هیچکس نبود
اما به جانِ فاطمه دیگر چه فایده
حیدر شدهاست حیدرِ خیبر چه فایده
رویم چقدر بعد تو تغییر کرده است
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است
جایِ طناب مانده بر این دست وایِ من
دستم چگونه چشم تورا بست وایِ من
دَرهَم شکسته آه عزیزم حلال کن
پشتم شکسته آه عزیزم حلال کن
دیدی که خانوادهی من را نظر زدند
این زندگیِ سادهی من را نظر زدند
توآمدی به خانه من حیف شد خراب
گرمیِ آشیانهی من حیف شد خراب
یک خانه داشتم که همان قتلگاه شد
شرمندهام که گوشهی چشمت سیاه شد
بینِ یتیمهات علی گیر کرده است
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است
من ماندم و سکوتِ حسن آهِ زینبت
بغض حسین اشکِ شبانگاهِ زینبت
چادر نماز و معجر آتش گرفتهای
دیوارِ خونی و در آتش گرفتهای
گفتی حسین و حرف گلو را به زینبت
من آمدم سپردهام او را به زینبت
راحت بخواب آب کنار حسین هست
زینب نرفته خواب کنار حسین هست
پیش حسین دخترت از حال میرود
با نیزه دار تا ته گودال میرود
صبح آمدهاست و علی دیر کرده است
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است
حسن لطفی👆
#حضرت_زهرا
تمام شمع وجود تو آب شد مادر
دعای نیمه شبت مستجاب شد مادر
گل وجود تو پرپر شد و به خاک افتاد
بهشت آرزوی ما خراب شد مادر
به یاد نالهء مظلومیت دلم سوزد
که چون سلام پدر بیجواب شد مادر
حمایت از پدرم را گناه دانستند
که کشتن تو در امّت ثواب شد مادر
میان آن همه دشمن که میزدند تو را
دلم به غربت بابا کباب شد مادر
نشان غصب فدک ماند تا به ماه رخت
گرفته نیمهای از آفتاب شد مادر
به محفلی که پدر بر تو مخفیانه گرفت
سرشک دیدهء زینب گلاب شد مادر
به جای شمع که سوزد به قبر پنهانت
پدر کنار مزار تو آب شد مادر
استاد حاج غلامرضا سازگار👆
#حضرت_زهرا
منم شمعی که از جان دادن پروانه میلرزد
به روی گونههایم اشک، دانه دانه میلرزد
از آن روزی که دشمن پشت پا بر هستی من زد
دل ویرانهام از دیدن بیگانه میلرزد
چرا از من حسن حرف دلش را میکند پنهان
چه بغضی در گلو دارد که بی تابانه میلرزد
حسینم روضهی دیوار و در هر لحظه میخواند
زمین و آسمان همراه این دردانه میلرزد
پریشان است موی کودکانم، فاطمه برگرد
ببین با آه طفلان تو دارد شانه میلرزد
چه آمد بر سر این خانه بعد از رفتنت بانو
صدای در که میآید تمام خانه میلرزد
محسن درویش👆
#حضرت_زهرا
شب است و ماه و نخلستان و چاه و نالهای محزون
سکوت و صبر و خاموشی، علی و یک دل پر خون
شب است و بانگ مرغ حق، به گوشش قصه میخواند
به یادش آمده یاسی که پرپر می شود در خون
در و دیوار و شاخ گل، خدایا! یاس و میخ در
شکسته پهلویش خونین، ز سیلی چهرهاش گلگون
علی بود و غم و محنت، سکوت و صبر و خاموشی
نشسته خار در چشمان، گذشته آهش از گردون
نمیدانم چرا آن دم، فلک ویران نشد از غم
پس از تو وای بر فردا، پس از تو وای بر اکنون
چه سرد است این جهان بیتو، چه بی نور است این خانه
صدای نالهی زینب، غمم را میکند افزون
حسین از غم نمیخوابد، حسن خاموش و اشک افشان
به یادش آمده یاسی، که پرپر میشود در خون
سیده زینب حسینی👆
#حضرت_زهرا
نشسته ام که بگریم برای مادرمان
برای درد و بلایی که آمده سرمان
نشسته ام که بگریم برای روی کبود
به زخم های نشسته به قلب کوثرمان
خدا کند که بسوزد همیشه در آتش
هرآنکه شعله نشانده به جان دلبرمان
به اشک های علی و به خط جبرائیل
دو صفحه روضه نوشتند بین دفترمان
زنی مجلله و محترم به روی زمین
میان کوچه فتاده است در برابرمان
نوشته اند که در بین لشکر افتاده
اگر چنین شده باشد که خاک بر سرمان
یاسر مسافر👆
#حضرت_زهرا
چه ماتمی است که بر جان نشاندنش سخت است
خدا کمک کند این روضه خواندنش سخت است
کسی که ذوق نشستن کنار حیدر داشت
چطور شد که در این خانه ماندنش سخت است؟
ببین چقدر بزرگ است جرمشان، زهرا...
دلش شکست، که این دل شکاندنش سخت است
اگر که فاطمه این سو گرفته مولا را
بگو چهل نفر آن سو، کشاندنش سخت است
اگر تکان ندهد روزگار صبرت را
غبار چادر مادر تکاندنش سخت است
کبوتری که نمیبیند آسمانش را
به لانه با پر زخمی رساندنش سخت است
نخوانده موی سیاه غزل سپید شده
خدا کمک کند این روضه خواندنش سخت است
حسین صیامی 👆
#حضرت_زهرا
با ضرب پا افتاد گل، گلزار خونی شد
در بی هوا پرتاب شد، دیوار خونی شد
خیلی نمی دانم چه پیش آمد ولی ناگاه
گل غرقِ خون شد، تیزیِ مسمار خونی شد
وقتی دو دستش بسته شد با ریسمان صبر
چشم پر آب حیدر کرار خونی شد
از بس فشار آمد به بار شیشه ی آن گل
روی سپید غنچه اش انگار خونی شد
بالقوه محسن یک حسین و یک حسن بوده
بالفعل در راه علی، آن یار خونی شد
تا سِرّ مُستودع فدا شد فضه راهی شد
بال و پر آن مَحرم اسرار خونی شد
در کربلا جسم حسین آن قدر زخمی بود
هم پیرهن، هم شال، هم دستار خونی شد
از بس که با کینه به جسمش نیزه را جا کرد
حتی لباس و دستِ نیزه دار خونی شد
محمدجواد شیرازی👆
#حضرت_زهرا
دختری از سینهاش آهی مُکرر را کشید
زیرِ پایِ مادرش چشمی مکدر را کشید
آمد و آرام بوسیدش ولی آهی شنید
باز هم رویِ سرش آن دستِ لاغر را کشید
تا که در را وا کنَد بر روی مَردش فاطمه
فضه گویا سمتِ در بر حجره بستر را کشید
با سرانگشتش حسن پیشِ دری که سوخته
روی آن دیوارِ دودی یک کبوتر را کشید
بعد از آن گهوارهای خالی کنارش نقش زد
جایِ محسن بِینِ گهواره کمی پَر را کشید
یادش اُفتاد آتش و جمع ارازل جمع بود
یادش اُفتاد ابتدا نامرد خنجر را کشید*
وایِ من آتش که کارش کرد او در را شکست
وایِ من دنبالِ خود تا خانه لشگر را کشید
بعد از آن بر روی آن در رفت و آمد داشتند
بعد از ان این کوچه و آن کوچه حیدر را کشید
بچهها کَندند در را تا که مادر پا شود
یک نفر او را کشید و یک نفر در را کشید
پشت بابا بود اما ضربهی سخت قلاف
روی سنگ کوچه مادر نه پیمبر را کشید
حال امشب بُغچهای را باز کرد و گریه کرد
روضه خواند و پیشِ زینب حرفِ آخر را کشید
کربلا می گوئیم :"مادر تماشا میکنی
از همانجایی که بوسیدیش خنجر را کشید
یک حرامی آمد و پیراهنش را کَند و بُرد
یک حرامی رویِ خاک و خار دختر را کشید"
هر دو میگفتند از آن سر که نیزه میبَرد
تا حسینش باز زیر پای او سر را کشید
*بعضی از مقاتل به این موضوع اشاره کرده اند
حسن لطفی👆
#حضرت_زهرا
با گزیدنهای لب این درد را پنهان مکن
هرچه خواهی کُن ولی این خانه را ویران مکن
یاکه جارو میزنی یاکه غذا را میپزی
جانِ زینب این مکن ، جان حسینت آن مکن
منکه میدانم که از این زخم میپیچی به خود
تاکه میآیم به زور این چهره را خندان مکن
زینبت را میکُشی وقتی که خود را میکِشی
مردِ خود را بیش از این شرمنده از طفلان مکن
سرفههایت را رها کُن لااقل آهی بکش
شیشهام میپاشی از هَم سینه را زندان مکن
بر تَرکهایت ضرر دارد بغل وا میکنی
با بغل واکردنت این جمع را گریان مکن
بشکند دستِ کسی که دستِ او دستت شکست
هیچ کس آنجا نگفت اینگونه با قرآن مکن
چهره پنهان کن وصیت کن شکایت کن ولی
با فشردنهای دندان درد را پنهان مکن
حسن لطفی👆
خدایا دستمو بگیر:
زبانحال حضرت زینب (س)
حاج محمد رضا محمدی (ولایی)
آچ گوزلروی آی وفالی ننه
وای سینه یارالی حیالی ننه
ئوزگه دییرم آنا زینبووم
سس وئر سسیمه آی یارالی ننه
هجرووه آغلیارام
سینمی داغلیارام
تا ئوله نه باشیما
قاره وی باغلیارام
(باشی بلالی ننم.سینه یارالی ننم)٢
وای خوش گونه حسرت اولان آناجان
وای قلبینه غصه دولان آناجان
وای کوچه ده سیلی دین یوزونه
گل کیمی جمالی سولان آناجان
قلبیمی قان ائلمه
درده نشان ائلمه
گلشن عزتیمی
بیله خزان ائلمه
باشی بلالی ننم ...
.
باخیرام یانا یانا محمیلووه
فدا اولوم غمله دولان دیلووه
نه قارداشون وار'نه باجون آناجان
یانارام ئولونجه بو نیسگیلووه
قدی کمان آنا وای
یوزده نشان آناوای
سینه ده یاره گئدن
قبره 'جوان آناوای
باشی بلالی ننم ...
دردین آنیا دانیشار قیز' آنا
سندن سورا نیلیروک بیز' آنا
ئوزون ده بو یاشدا یتیم لیگه بیز
نجه دوزریک آخی سن سیز آنا
گئد آنا خوش گئدوسن
مقدمووی ئوپرم
گوزیاشیمیلا سنون
آردووا سو سپرم
باشی بلالی ننم
✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨💫
.
#فاطمیه
#حضرت_زهرا
#شهادت_حضرت_زهرا
امشب مدینه خوابِ راحت کرد مادر
اما تو را خیلی اذیت کرد مادر
همسایه هایت را دعا کردی و این شهر
هرشب فقط پشتِ تو غیبت کرد مادر
چشم و سر و پهلویَم امشب درد دارند
دردِ تو بر ما هم سرایت کرد مادر
بابا تو را می شست دیدم رفت از حال
وقتی به بازویِ تو دقت کرد مادر
این زخمِ سینه عاقبت کارِ خودش کرد
ما را اسیرِ این مصیبت کرد مادر
هم اشک هم بابا عرق می ریخت اما
حالِ مرا خیلی رعایت کرد مادر
از چادری که سهمِ من شد از تو،پیداست
آتش فقط از تو عیادت کرد مادر
با آنهمه زخمی که خوردی ، قاتلِ تو
از ماندنت در کوچه حیرت کرد مادر
آنروز دیدم هفت جایت را شکستند
دیدم مغیره هِی جسارت کرد مادر
دست از قلافِ خویش قُنفذ بر نمی داشت
هِی زد ، تو را غرقِ جراحت کرد مادر
از بس برایم روضه خواندی از حسینم
چشمم به این خون گریه عادت کرد مادر
می آید آنروزی که می گویم : کجایی
پیراهنش را شمر غارت کرد مادر
بر نیزه بود و ناگهان دیدم که سنگی
پیشانیِ او را دو قسمت کرد مادر
بازارِ شام و حال و روزِ ما به بازار
عباس را غرقِ خجالت کرد مادر
عمداً سنان با چند نامردِ یهودی
ما را معطل چند ساعت کرد مادر
✅حسن لطفی ✍
#مرثیه_حضرت_زهرا_سلام_الله
....................................................................
.
#چهارپاره
#فاطمیه #حضرت_زهرا
#صلی_الله_علیک_یافاطمه_الزهرا
سر سجاده ات که می آیی
راه معراج عاشقان باز است
هر نخ از ریشه های چادرتو
آسمانی برای پرواز است
مهر و امضای حاجت عالم
در دعای دل شکسته ی توست
مادرانه ترین نوازش ها
توی دستان پینه بسته ی توست
از سر معجر تو ای بانو
آیه های حجاب میریزد
از همان چادرت که وصله زدی
در محل آفتاب میریزد
مثل خورشید.... نه فراتر از آن
چشم هستی است روشن از نورت
دائما رشد میکنم چون گل
پای این اشکها من از نورت
این یتیم فقیر مسکین را
سرپناهی نبوده غیر از تو
تا به بن بست خورده ام مادر
هیچ راهی نبوده غیر از تو
مادران درد هم اگر دارند
با همان حال غرق لبخندند
هرکه شد غصه دار قصه ی خویش
مادران غصه دار فرزندند
ای که اشک عزای تو بوده است
مایه ی سربلندی و شرفم
من که نالایقم برایم باز
مادری کن اگرچه ناخلفم
با همان خاک هم ملوکانه است
چادر تو اگر چه غرق رفو است
روز محشر که روز بی کسی است
رشته ی چادر تو واعتصمو است
شک ندارم حجاب بی بدلت
قبله ی پاکی است بی بی جان
خاکها بر سر زمین از چه
چادرت خاکی است بی بی جان؟
چادرت خاکی است بی زحمت
اول روضه چادری بتکان
با تکان دادن همین چادر
گرد غم را به پلکها بنشان
من بمیرم برایت آن دم که
کند وکم رنگ شد نفسهایت
غرق غم آه میکشم گویا
پشت در تنگ شد نفسهایت
در نمیخواست سر به تو بزند
لگدی ناگهان نثارش شد
روی لولا عقب عقب چرخید
دلش از غصه غرق آتش شد
در نمیخواست شعله ور باشد
بلکه میخواست مهربان باشد
میخ میخواست غنچه ات ای گل
پای دیوار در امان باشد
در لگد خوردو میخ را آورد
تا بهشت تو لاله گون باشد
از همان لحظه تا ابد باید
دل تاریخ غرق خون باشد
حیرتم کشت بین کوچه چرا
آسمان بر زمین نمیافتاد
تو اگر بر زمین نمیخوردی
شاهی از صدر زین نمیافتاد
#محمد_علی_بقایی ✍
..................................................................