.
#تاریخ_را_باید_تورُق_کرد_با_دقت
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#امام_علی_علیه_السلام
.
در من غمی اندازه تاریخ جا مانده است
داغی که خیلی پیش تر از کربلا مانده است
پهلو شکست و کشته شد محسن ولیکن شیخ
در نقطه های سَبع و تِسع ماجرا مانده است
تاریخ می گوید چهل تن ، تو بگو یک تن
بر ما از این غم قدر عمری ردِّ پا مانده است
زهرا به مسجد رفت؟ آری، خطبه خواند؟ آری
کر نیستی بشنو ، صدا خیلی رسا مانده است
غصب فدک بوده است یا نه ؟! بوده ، می دانی
اما نمی دانی که انصافت کجا مانده است
از ماجرای کوچه آیا باخبر هستی ؟
هستی ولی وجدان ما بی اعتنا مانده است
شش ماهه باشد در رَحِم یا در بغل بر دست
محسن ، علیّ اصغرِ در انزوا مانده است
محسن ، غمی ناگفته در اوراق تاریخ است
محسن ، همان تاریخِ از دفتر جدا مانده است
مردا ! بزرگا ! عالما ! خوش غیرتا ! شیخا !
آن غیرت شیعی بگو رفته است یا مانده است؟!
##
درد من از این سو به آن سو می رود هربار
دردی که از بازو به پهلو می رود هربار
درد تشیّع یک طرف ، دردا ! تسنّن چیست؟
وحدت میان ما به معنای تقارن نیست
من با تو یک همسایه ام ، همسایه! سلّمنا
قرآن برایم حجّت آورده است از أعطینا
کوثر سه تا آیه است اما کلّ قرآن است
کوثر ، رسول اللّه را هم روح هم جان است
ما با تو یک دین یک رسول مشترک داریم
اما پس از او غصّه ی غصب فدک داریم
##
شیخ ای برادر ! با تو از کوثر نمی گوید
ناگفته بسیار است ، از حیدر نمی گوید
بشنو حدیث شیخ را امّا تورّق کن
عبدالحمید از آتش آن در نمی گوید
ما سالها اثبات حق کردیم ، نشنیدی
شیخ تو از شبهای پیشاور نمی گوید
خود آنچه را می خواست عمری کرده در گوشَت
جز آنچه می دانید ، بر منبر نمی گوید
با « قُل تَعالَوا نَدعُ » آیا آشنایت کرد؟!
اصلاً چرا از نفس پیغمبر نمی گوید؟!
« مَن ماتَ لم یَعرف » برایت گفته بر منبر
از او نپرسیدی چرا دیگر نمی گوید؟!
از او نمی پرسی که راز هل أتی در چیست؟
او با تو از صِدّیقه ی اطهر نمی گوید؟!
از او نمی پرسی چرا « هُم راکِعون » خواند و
از ماجرای بذل انگشتر نمی گوید ؟!
##
حق را عیان کردن توان مثنوی ها نیست
انصاف ، دردا ! درد بعضی مولوی ها نیست
ما را به عمد از یکدگر برخی جدا کردند
با خود بگو ؛ با جان پیغمبر چه ها کردند؟!
تاریخ را باید تورُّق کرد با دقّت
در سوخت آری سوخت آری سوخت با علّت
می شد ؟ محمّد را ستود و دخترش را نه؟!
می شد ؟ که قرآن را بخوانی ، کوثرش را نه؟!
آیا نمی خواهی بپرسی حق کجا مخفی است؟!
قبر عزیز مصطفی - زهرا - چرا مخفی است؟!
گفتند ؛ رحلت کرده ، سرتاسر دروغ است این
آتش نیفتاده است بر آن در ، دروغ است این
وقتی بفهمی قاتل زهرا چه کس بوده است
وقتی که روحت را بفهمی در قفس بوده است
با قاتل زهرا ، بگو آیا چه خواهی کرد؟!
وقتی قیامت می شود برپا ، چه خواهی کرد؟!
مدرک بخواه از من ، دگر جای تعصُّب نیست
من شیعه هستم ، شیعه در بند تقلُّب نیست
از شیختان باید بپرسی ، هرچه فرضیّه است
بیچاره آن کس که مرید إبنِ تیمیّه است
حق را برادر با صداقت با تو می گویم
از راویان اهل سنّت با تو می گویم
هیزم فراهم شد ، عُمر بسیار بد کرده است
این را که عبداللهِ مسلم هم سند کرده است
محسن شهید ضربه شد آن روز در آشوب
از اَلمعارف نَقل کرده است إبنِ شهرآشوب
از شیخ خود باید بپرسی ؛ گر نمی داند؟
آیا کتاب اَلمُصَنّف را نمی خواند؟!
گر مُتّهم هستم که شاعر سخت حرّاف است
باشد ، جواب من به تو أنسابُ الأشراف است
« هرکس که زهرا را بیازارد... » چه بی تردید
از إبنِ حجرِ عسقلانی می شود پرسید
ما ، اَلغدیر آورده ایم امّا نیازی نیست
اثبات حق را ،تک تک اسنادتان کافی است
##
من با تو اهل وحدتم ، لبخند هم دارم
زَهرم برادرجان ! برایت قند هم دارم
حرفی اگر حق باشد آری می پذیرم من
اما برایت تا بخواهی پند هم دارم
باور کنی یا نه علی تفسیر قرآن است
والشّمس ، والزّیتون ، ببین سوگند هم دارم
جانم فدای مرتضی و دودمان او
من غیر جان خویشتن ، فرزند هم دارم
ناقابل امّا پیش پایش سر می اندازم
در سینه ام قلبی ارادتمند هم دارم
در آتش عشقش دلم یکریز می سوزد
چشم بد از من دور باد اسفند هم دارم
#محسن_ناصحی✍
#فاطمیه
.
@navaye_asheghaan