.
#حضرت_سکینه سلام_الله
ای دختر باوقار ارباب
تا عرش خدا کنار ارباب
سرچشمه ایمان و نجابت
آرامش روزگار ارباب
ای جلوه فاطمه جمالت
لبخند لبت قرار ارباب
آیینه ی ذات کبریایی
زهرای تمام عیار ارباب
در چشم تو معتکف ملائک
ای باعث افتخار ارباب
سجاده ی عشق معجر تو
قدیسه ی جان نثار ارباب
ای وسعت بی حصار احساس
عطر نفست بهار ارباب
صاحب نفس نهضت قرآن
ای مظهر اقتدار ارباب
ای کودکی زینب کبرا
دختر که نه ذوالفقار ارباب
بوی تو عصاره اجابت
دروازه ی انتظار ارباب
ای باعث آرامش جنت
همسایه ی هم جوار ارباب
#محمد_حبیب_زاده ✍
#حضرت_سکینه_سلام_الله
#ربیع_الاول
.
@navaye_asheghaan
.
#حضرت_سکینه سلام_الله
الا ای زینت شهر مدینه
گل زهرای اطهر یا سکینه
تو در بحر ولایت دُرِّ نابی
گل ارباب و فرزند ربابی
امینه آمنه هستی سکینه
حمیده فاضله هستی سکینه
گل باغ ولا نور دو عینی
عزیز مرتضی دخت حسینی
جلیل القدر و پاک و اطهری تو
به زینب عمه ات همسنگری تو
تو در علم و بلاغت مصطفایی
تو در حلم و فصاحت مرتضایی
تو تالیِّ دو عمه ، زینبینی
به ایثار و وفا همچون حسینی
چنان زهرای اطهر عصمت تو
بسان عمه زینب عِفَّتِ تو
زبانزد گشته در عالم عفافت
بود پاکی همیشه در طوافت
تو فخر شاه دشت کربلایی
به درد عالمی مشکل گشایی
بود جود و کرم شرمنده ی تو
سخاوت تا به محشر بنده ی تو
وقار تو بسان مادر توست
بود فخرت رقیه خواهر توست
تو دیدی ماجرای کربلا را
تو دیدی پر ز خون دشت بلا را
تو دیدی پیکر در خون اکبر
تو دیدی حنجر پر خون اصغر
تو پرپر دیده ای آلاله و یاس
تو دیدی بر زمین دستان عباس
تو دیدی شمر دون خنجر کشیده
سر باب غریبت را بریده
تو دیدی عمه را قامت خمیده
تو دیدی پیکر در خون طپیده
تو دیدی آتش در خیمه ها را
تو دیدی سر بروی نیزه ها را
تو دیدی کوفه و شام بلا را
سر و چوب جفا ، طشت طلا را
تو دیدی اشک و سوز و داغ و ناله
تو دیدی نیمه شب دفن سه ساله
منم مولاتنا عبد و غلامت
بود ورد زبانم ذکر نامت
سکینه جان نما بر من دعایی
که گردم بار دیگر کربلایی
#محمد_مبشری✍
#حضرت_سکینه_سلام_الله
#ربیع_الاول
.
@navaye_asheghaan
.
#حضرت_سکینه
#زمینه #زمزمه
#سبک_همه_جا_بروم
اَبَتا اَبَتا شده خون جگرم
چادرم چادرم برده شد ز سرم
خون رود از چشم ترم بابا
گَرد صحرا شد معجرم بابا
ابی عبدالله، ابی عبدالله
........
اَبَتا اَبَتا کوفیان چه بدند
عوض تسلیت عمه ام را زدند
موی من از خون تو گلگون شد
جگرم خون شد، جگرم خون شد
ابی عبدالله، ابی عبدالله
.......
خیز و یکدم بگیر دخترت را به بر
خیز و ما را به سوی مدینه ببر
کوفیان ظالم کودکان تنها
تو و خاک و خون ما و دشمن ما
ابی عبدالله، ابی عبدالله
.........
پیکرت مانده در دشت کرب و بلا
با سرت میروم سوی شام بلا
اشکم آب غسل تنت بابا
خاک صحرا شد کفنت بابا
ابی عبدالله، ابی عبدالله
.........
بر دل عالم از غم شراره زدم
بوسه بر حنجر پاره پاره زدم
وقت بوسیدنت کعب نی خوردم
دم به دم زنده گشتم و مردم
ابی عبدالله، ابی عبدالله
........
گریه بر این تن غرقه خون میکنم
گیسویم را ز خون لاله گون میکنم
میرسد بر گوشم در این صحرا
وا حسینای مادرت زهرا
ابی عبدالله، ابی عبدالله
..........
کعب نی بر تن من نشانه زده
کی پدر کشته را تازیانه زده
جان بابا من دخترت هستم
وارث زهرا مادرت هستم
ابی عبدالله، ابی عبدالله
#غلامرضاسازگار
.
#واحد #زمینه #شور_روضه
#شور_حضرت_سکینه
#سبک_همه_کاره
#امشب_دل_سینه_زنا
✅بنداول
امشب دل سینه زنا
از غم وغصه حزینه
روضه می خونه روضه خون
روضه ی بی بی سکینه(س)
شبیه عمه زینبش
دلش یه عمره مضطره
روضه های بنت الحسین
سنگینه و زجر آوره
شبیه عمه زینبش
رفته به دشت کربلا
دیده سرای بریده
رُو به روی سر نیزه ها
واویلتا واویلتا
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
✅بنددوم
شبیه عمه زینبش
طعم اسیری چشیده
پابه پای رقیه رو
خارای صحرا دویده
شبیه عمه زینبش
بوده اسیرسلسله
شبیه به رقیه بود
کف پاهاش پرآبله
شبیه عمه زینبش
سنگ خورده از بالای بام
ریختن خاکستر روسرش
توی محله های شام
واویلتا واویلتا
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
✅بندسوم
از سیلی وتازیونه
کل تنش شده کبود
خون بود دلش از شامیا
ازقوم بدتر از یهود
شبیه عمه زینبش
خیلی شنید حرفای بد
از خولی و شمرو سنان
خورد تازیونه و لگد
شبیه عمه زینبش
با مادرش بی بی رباب
سرباباش و دیده تو
تشت تومجلسِ شراب
واویلتا واویلتا
#سبک_تامشکتو_توآب_زدی
#حضرت_سکینه
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
#وفات_حضرت_سکینه
#مجیدمرادزاده
.👇
.
#حضرت_سکینه
همپای خطر همسفر زینب بود
همراز نماز سحر زینب بود
یک لحظه نشد ز عمه جانش غافل
پروانهصفت دور و بر زینب بود
#محمود_شریفی ✍
.
#حضرت_سكينه علیهاالسلام
#مسمط
🔹آیات شگفت🔹
تشنه بودم، خواستم لب وا کنم، آبی بنوشم
ناگهان کوه غمی احساس کردم روی دوشم
دیدم آشوبم، تلاطم دارد اشکم، در خروشم
میرسید از هر طرف فریاد جانکاهی به گوشم:
«شیعتی ما إن شَرِبْتُم ماء عَذْبٍ فاذکرونی»
راه را گم کرده بودم، آخر آیا میرسیدم؟
خسته و تنها در آن صحرا، چه غربتها که دیدم
هر غریبی را که دیدم، زیر لب آهی کشیدم
دشت ساکت بود، اما این صدا را میشنیدم:
«اِذ سَمِعْتُم بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی»
آرزوها داشتم... راهی شدم تا در سپاهش...
کاش من هم میشدم از کشتگان یک نگاهش
آخر راه من و... او تازه بود آغاز راهش
راه او آغاز میشد از میان قتلگاهش...
«لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشورا جمیعاً تَنْظُرونی»
میزد آتش بر جهانی غربت بیانتهایش
کودک ششماهه هم میخواست تا گردد فدایش
ناگهان شد غرق خون با یک سهشعبه ربنایش
کاش آنجا آب میشد آب از هُرم صدایش:
«كَيْفَ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَأَبَوْا أَنْ يَرْحَمُونی»
بود آیات شگفتی از گلویی تشنه جاری
هر دلی بیتاب میشد با طنین سرخ قاری
دخترش راوی خون بود آن میان با بیقراری
میسرود این اشکها را تا بماند یادگاری:
«وَ انا السّبط الّذی مِن غَیر جُرم قَتَلونی»
📝 #یوسف_رحیمی
#حضرت_سکینه علیهاالسلام
#غزل
🔹دست نوازش🔹
از اسب فرود آی و ببین دختر خود را
بنشان روی دامن، گلِ نیلوفر خود را
تنها مرو ای همسفر، از خیمه به صحرا
همراه ببر، باغ گل پرپر خود را
تا قلب سکینه، کمی آرام بگیرد
بگذار روی شانهٔ گلها، سر خود را...
با رفتن خود، ای گل داودی زهرا
پاییز مکن، باغ بهارآور خود را
بگذار که تا روی تو را سیر ببینم
آرام کنم، خاطر غمپرور خود را
یوسف به تماشای تو آمد، که بپوشی
پیراهن دلبافتهٔ مادر خود را
در هیچ دلی، ذرّهای اندوه نماند
بگشاید اگر لطف تو بال و پر خود را
گر بر سر آنی، که به مهمانی خنجر
در باغ شهادت، بِبَری حنجر خود را
چون موج بکش، بر سَرِ این ساحل غمگین
یکبار دگر، دست نوازشگر خود را...
📝 #محمدجواد_غفورزاده
@navaye_asheghaan
.
مناجات مهدوی
#امام_زمان
#حضرت_سکینه علیهاالسلام
آقا دوباره نوکر تو خون جگر شده
در این زمانه صبر و تحمّل، هنر شده
در این زمان که فتنه بریده امان ما
از قبل، داغ دوری تو بیشتر شده
خیلی بدم درست، ولی شاه بی کسم
عمرم در انتظار ظهور تو سر شده
هر صبح جمعه، شام شد و دیده نوکرت
باز انتظار دیدن تو بی ثمر شده
آیا مقدّر است ببینم که جمعه ای
دل از بهار آمدنت باخبر شده؟؟
صاحب عزا به مجلس ما یک سری بزن
وقت مرور روضه و داغی دگر شده
مجلس به نام عمّه ی پاکت سکینه است
پس آتش شرار دلت شعله ور شده
او هم کنار گودی مقتل رسیده است
بر روی سینه ی پدرش محتضر شده
او هم شنیده امر ِ عَلَیْکُنَّ بِالْفَرار
پس شاهد هجوم هزاران نفر شده
تنها برای مردن ما جمله ای بس است
با شمر و زجر، عمّه ی تو همسفر شده
از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
ناموس اهل بیت، چرا دربه در شده؟
در کوچه های شام، عمو را صدا زده
آهش دلیل خنده ی هر رهگذر شده
بازار رفته و وسط شامیان مست
بر روی نیزه شاهد اشک قمر شده
از خیزران ِ بزم شراب است روضه خوان
هر ضربه ای به روی دلش، صد شرر شده
او دیده وقت پاشدنش روی پنجه ها
با خون،لبان خشک و ترک خورده، تر شده
از نسبت کنیزی ِموسرخ ِپست ِشام
تا وقت مرگ، عمه ی تو خون جگر شده
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
@navaye_asheghaan
.
مناجات مهدوی
#امام_زمان
#حضرت_سکینه علیهاالسلام
آقا دوباره نوکر تو خون جگر شده
در این زمانه صبر و تحمّل، هنر شده
در این زمان که فتنه بریده امان ما
از قبل، داغ دوری تو بیشتر شده
خیلی بدم درست، ولی شاه بی کسم
عمرم در انتظار ظهور تو سر شده
هر صبح جمعه، شام شد و دیده نوکرت
باز انتظار دیدن تو بی ثمر شده
آیا مقدّر است ببینم که جمعه ای
دل از بهار آمدنت باخبر شده؟؟
صاحب عزا به مجلس ما یک سری بزن
وقت مرور روضه و داغی دگر شده
مجلس به نام عمّه ی پاکت سکینه است
پس آتش شرار دلت شعله ور شده
او هم کنار گودی مقتل رسیده است
بر روی سینه ی پدرش محتضر شده
او هم شنیده امر ِ عَلَیْکُنَّ بِالْفَرار
پس شاهد هجوم هزاران نفر شده
تنها برای مردن ما جمله ای بس است
با شمر و زجر، عمّه ی تو همسفر شده
از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام
ناموس اهل بیت، چرا دربه در شده؟
در کوچه های شام، عمو را صدا زده
آهش دلیل خنده ی هر رهگذر شده
بازار رفته و وسط شامیان مست
بر روی نیزه شاهد اشک قمر شده
از خیزران ِ بزم شراب است روضه خوان
هر ضربه ای به روی دلش، صد شرر شده
او دیده وقت پاشدنش روی پنجه ها
با خون،لبان خشک و ترک خورده، تر شده
از نسبت کنیزی ِموسرخ ِپست ِشام
تا وقت مرگ، عمه ی تو خون جگر شده
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
قهرمان بی سرم.mp3
زمان:
حجم:
770.6K
#نوحه
زبانحال حضرت سکینه با بدن بی سر پدر مظلومش در گودال قتلگاه
#سبک_قهرمان_بی_سرم
قلبم گرفته بویِ خاک گرمِ گودال
افتاده ای بر روی خاک گرمِ گودال
ای دلربا و دلبرم
ای قهرمانِ بی سرم
بابا حسین جان...
بابا ببین دشمن به زخم ما نمک زد
بعد از تو دائم عمه ی ما را کتک زد
بنگر به حال خواهرت
شده شبیه مادرت
بابا حسین جان...
تو رفتی و شد بر عزیزانت جسارت
اهل و عیال تو کجا؟ رنجِ اسارت
ستم به هر بهانه و
زنجیر و تازیانه و
بابا حسین جان...
#حضرت_سکینه
#نوحه_حضرت_سکینه
@navaye_asheghaan
.
#حضرت_سکینه
#وداع
اگرخواهی کنون بینی وفای دخترخود را
به زیر پای مرکبای پدرافکن سرخود را
نهان ازچشم طفلان آمدم گیرم سر راهت
که گیری در بغل یک بار دیگر دختر خود را
اگر نازی کند دختر،خریدارش بود بابا
بزرگی کن ببوس این دختر کوچکتر خود را
مرا یک حرف باشد باتو آنهم از عطش مُردم
برو در علقمه فرمان بده آب آور خود را
به گهواره نظر انداختم دیدم بوَد خالی
کجا بردی نیاوردی علی اصغر خود را
به دنبال مسافر آب می پاشند،کو ابی؟
کنم ناچار دنبالت روان اشک تر خود را
لبم از تشنگی خشک است وجوهر در صدایم نیست
برو در علقمه فرمان بده آب آور خود را
میان خیمه می دیدم گلویت عمه می بوسید
مگر آماده کردی بهر خنجر حنجر خود را
{( ز دورادور می دیدم گلویت عمه می بوسید)
مگر آماده کردی بهر خنجر حنجر خود را }
منبع:کتاب محرم تا اربعین
.....
پدر خواهي اگر بيني وفاي دختر خود را
نگه کن زير پاي خويش و بالا کن سر خود را
نهان از چشم طفلان آمدم تا بر تو ره گيرم
که گيري در بر خود بار ديگر دختر خود را
نرفتي تا به پشت ابر سنگ و خنجر و پيکان
به روي دامنت اي ماه بنشان اختر خود را
اگر نازي کند دختر خريدارش پدر باشد
بزرگي کن ببوس اين دختر کوچکتر خود را
لبم از تشنگي خشک است و جوهر در صدايم نيست
برو در نهر علقم کن خبر آب آور خود را
به دنبال مسافر آب می ریزند،کو آبی؟
کنم ناچار دنبالت روان اشک تر خود را
ز دورادور مي ديدم گلويت عمه مي بوسيد
مگر آماده کردي بهر خنجر حنجر خود را
کنار مهد اصغر رفتم و ديدم بود خالي
کجا بردي نياوردي علي اصغر خود را
#شب_دهم_محرم
@navaye_asheghaan
زمان:
حجم:
1.03M
#حضرت_سکینه
#وداع_روز_عاشورا
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را
نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی
که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را
نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان
به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را
فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد
بزرگی کن، ببوس این دختر کوچکتر خود را
لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست
برو در نهر علقم، کن خبر آبآور خود را
ز دورادور، میدیدم گلویت عمه میبوسید
مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را
به همراه مسافر آب میپاشند، من ناچارم
به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را
کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست
چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را؟
#شب_دهم_محرم
حاج #علی_انسانی ✍
@navaye_asheghaan