eitaa logo
کانال نوای عاشقان
16.8هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.5هزار ویدیو
387 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
دانه ی مهرت به دل شد در نهان آمیخته شعله ای هم از تو در پی شد به جان آمیخته از حریمت قبله گاهی ساختم در قلب خویش شور عشقت شد به جانم بی امان آمیخته آتشی بر پا نمودی بین دو دریای آب این شرر شد با دل اهل جهان آمیخته تا نظر بر گنبدت کردم دلم از دست رفت خون دل شد تازه با اشک روان آمیخته تشنه لب در زیر تیغ و نیزه جان دادی حسین حنجرت با شمر و رَٱسَت با سنان آمیخته هر کجا شد روضه ای بر پا به یاد کربلا روضه ات شد با مزاری بی نشان آمیخته کربلا و کوفه و رنج اسارت درد و غم یک به یک با سایه ی سروی کمان آمیخته خیزران و لعل لبها ، طشت زر ، شام خراب این معما شد به طفلی ناتوان آمیخته
عمه به گوشم گفت غمها سر می آید بابا به این ویران سرا آخر می آید غصه نخور دندانت از سیلی شکسته دندان تو شیری است عمه در می آید
سلام ای با مقام و رتبه ی زن آشنا زینب سلام ای عفت و صبر و وفا را محتوا زینب سلام ای خورده نان از سفره ی ایمان پیغمبر سلام ای قبله ی ایمان کل انبیا زینب سلام ای زینت نام علیِ عالیِ اعلا سلام ای افتخار حضرت خیرالنسا زینب سلام ای زینبیون را پناه روز وانفسا سلام ای بر غمت هر پاکزادی مبتلا زینب نباشد گر چه نامت در حدیث عشق اما تو شدی معنای ستر و کرده ای کار کساء زینب تمام انبیا خدمتگزاران سر کویت که هستی بضعه ی آزاده ی آل عبا زینب تمام حسنها را در تو دیدم اینچنین گفتم حیا زینب وفا زینب به عالم کیمیا زینب به فرمان خدا فرمانبرت میشد ملک وقتی که می‌خواندی دعا با بارالها ، ربنا زینب اگر دارالشفا ذکر حسین ابن علی باشد یقین دارم تویی داروی این دارالشفا زینب هزاران مرحبا گفتی به یاران روز عاشورا خدا هم گفت در هر دم هزاران مرحبا زینب از آن ساعت که غرق خون حسین افتاد در گودال هدایت تا چهل منزل به راه افتاد با زینب تو شیر عرصه ی حق محوری بودی نبودی تو یقین میمرد نام کربلا در کربلا زینب نه تنها روی دوشت پرچم حلم و حیا داری که تو هستی سفیر مکتب خون خدا زینب تو تفسیر تمام آیه ها بودی که از یک سر به گوش خلق می آمد ز روی نیزه ها زینب ز نطق آتشینت شام را شام بلا کردی کلامت کرد کار ذوالفقار مرتضی زینب به تیغ در زبان ویرانه کردی کاخ ظلمت را گلستان کرده ای با مقدمت ویرانه را زینب سنان و ساربان وجسم عریان را جدا دیدی سه ساله طشت زر راس جدا دیدی جدا زینب به هر جا دید زین العابدین بزم عزایی را میان گریه بر داغ پدر میگفت یا زینب جدا از کربلا با زخمهای شام در غربت فقط می‌خواند از گودال و آخر شد فدا زینب قیام سرخ عاشوراست با نام حسین اما بود حسن ختام دفتر این ماجرا زینب
میروی ای سر به روی نیزه بی پیکر کجا در کجا افتاده جسمت میروی ای سر کجا بوسه گاه لعل پیغمبر کجا و تیغ شمر صفحه ی قرآن کجا و مرکب لشکر کجا روی نی قاری شدی ، در پای نی طفلان تو پا به پای نیزه با این لشکر کافر کجا صحبت از پرده نشینان حریم قدس تو تا اسیران میان بند بی معجر کجا آن سری که شانه میشد با وضو با آب و تاب این سر کنج تنور و غرق خاکستر کجا یک مسلمان کو بگوید سنگ و خاکستر کجا روی نیزه آیه آیه سوره ی کوثر کجا بخت یارش گشت راهب با سپاه شام گفت دست و بند و تازیانه پیکر دختر کجا هستی اش را داد بر شمر و به آه و شکوه گفت سر کجا نیزه کجا نور دل حیدر کجا مثل زهرا شانه زد بر موی تو راهب ولی شانه ی راهب کجا و شانه ی مادر کجا خواهر خون خدا و آن لب قاری به نی بزم نامحرم کجا و چوب و طشت زر کجا @navaye_asheghaan
چشمهایم خشک شد از بس که گریان توام هر طرف پشت سرت گریان و حیران توام ای پریشان طرّه ، ای نیزه سوار کاروان دل پریشان خلق از من ، من پریشان توام کودکان در آتش و من در تف تب سوختم سوختم در آتش هجران و سوزان توام ای غریب سر جدا آتش به جان انداختی عمه جان گریان من ، من زار و گریان توام پیش رو راس عمو و پشتِ سر راس علی زین میان من در کنار نیزه داران توام ۰ خارجی خواندند ما را سنگباران میکنند سنگباران است و مات صوت قرآن توام چند وقتی میشود با دیدن آب روان جان بابا اشک ریز کام عطشان توام هر طرف کردم نظر آه از نهادم شعله زد هر طرف رو میکنم در یاد طفلان توام تا نفس در سینه دارم اشک میبارم پدر روضه خوانم روضه خوان چوب و دندان توام @navaye_asheghaan
راهمان افتاد بر شام بلا کاری بکن باز شد دروازه های ناسزا کاری بکن پیکرم زخمی شده ، اما فدای پیکرت می‌کُشد زخم زبان ، ای سر جدا کاری بکن سنگها میبارد از دیوار و در اما حسین بر نگاه شامیان بی حیا کاری بکن سایه من را مدینه هیچ همسایه ندید حال گشتم سایبان بچه ها کاری بکن بی وفایی رسم ما هرگز نبوده ای عزیز بهر تسکین غمم ای با وفا کاری بکن آشنایی نیست اینجا غیر سنگ و کعب نی مرحم دردم بیا ، ای آشنا کاری بکن خارجی خواندند ما را جان تو یک مشت مست ای زلال کوثر و آل عبا کاری بکن پشت پرده همسران شامیان ، من مانده ام بین این نامحرمان ، خون خدا کاری بکن چوب و لعل پاره و نامحرم و ناموس دین غیرت الله حرم مشکل گشا کاری بکن
پرستو وار بابا جان به هر جا لانه میکردم بپا بزم فراق و ماتم جانانه میکردم چهل منزل پریشان کو به کو پشت سرت بودم به هر جا نیزه ات میرفت آنجا خانه میکردم پدر جان چند جایی که سرت روی زمین افتاد به گرد شمع رویت طوف چون پروانه میکردم عمویم بود اگر بر دوش او تا ماه میرفتم اگر بودی پدر ، کی خانه در ویرانه میکردم اگر قاصد خبر می داد می آیی به دیدارم پدر بزم ملاقات تو را شاهانه میکردم نمی‌دانستم ای دور از بدن ویرانه می آیی وگرنه سوخته موی سرم را شانه میکردم تمام قامتم خم گشته چشمم هم نمی‌بیند وگرنه آب می آوردم و بهر لبت پیمانه میکردم توانم نیست تا گیرم سرت را بین آغوشم و اِلّا بوسه از لعل تو بر شکرانه میکردم (اگر چه تشنه ای اما لبت انگار نم دارد دهانت چند تا دندان پدر انگار کم دارد) @navaye_asheghaan
دل را از این جدایی ، پر از شراره کردم درد درون خود را ، با گریه چاره کردم بابا تو روی نیزه ، ماهِ مسیر بودی من هم مسیر خود را ، پر از ستاره کردم هی گریه پشت گریه ، هی ناله پشت ناله میزد که ناله کم کن ، ناله دوباره کردم گاهی نگاه بر تو ، گاهی سر عمویم گاهی زمین که افتاد ، بر شیرخواره کردم تو روی نیزه بودی ، من پای نیزه بودم تو گریه بر من و من ، بر گاهواره کردم بابا ببخش اگر که ، از ضرب دست کوفی تو سنگ خوردی و من ، تنها نظاره کردم آن گوشوار زیبا ، آنشب که رفت از دست تا صبح اشک و ناله ، بر گوش پاره کردم خون لخته کندم از گوش ، هر بار با مشقّت خون لخته را دوباره ، یک گوشواره کردم رفته عدد ز دستم ، با دست پر ز تاول زخم سر و لبت را ، از بس شماره کردم من را ببر پدر جان ، از این خرابه غم خوب آمده به هر بار ، تا استخاره کردم @navaye_asheghaan
درد خود با خار گفتم خار با من گریه کرد خسته با دیوار گفتم زار با من گریه کرد این چهل منزل حماسه این چهل منزل فراق لحظه لحظه عابد بیمار با من گریه کرد تو سر نی بودی و من پای نی در سلسله نی به درد غربتم بسیار با من گریه کرد بر سرم سنگ از در و دیوار می آمد حسین با تو من ، خار سر دیوار با من گریه کرد هر کجا دستم سپر شد پیش جسم کودکان چشم سقا در بر انظار با من گریه کرد هر که گفت این کیست روی نیزه گفتم با سرشک مصطفی را دلبر و دلدار با من گریه کرد دید چون چشم علمدار عزیزم روی نی خواهرت را بر سر بازار با من گریه کرد آنزمان که خیزران میخورد بر لعل لبت خون تازه بر لبت انگار با من گریه کرد دخترت جا ماند در خاک خرابه جان تو بس که بعد از مجلس اغیار با من گریه کرد چون شکست از ضربه پا دست و پهلویش ، حسین بعد از آن با روضه مسمار با من گریه کرد سر برآر از خاک و جانی بر من بی جان بده جان سپردم ، چون سرت هر بار با من گریه کرد مینویسم بر مزارت این مزار آن کسی است که از سرِ نی با سری خونبار با من گریه کرد @navaye_asheghaan
با قد خم آمدم اما سرافرازم حسین نیستم پیغمبر اما پر ز اعجازم حسین کوفه و شامات را با آه ویران کرده ام دختر خیبر شکن هستم پر از رازم حسین از سر نیزه حواست بود بر من تا به شام بر تو و بر غیرت اللهیت مینازم حسین ای نوای ناتمام آیهء آزادگی باقی آن آیه ها را نغمه پردازم حسین پیکر تو رنگ خون و پیکر من هم کبود تو شهید مکتب و من نیز جانبازم حسین بوسه ای را که از گلو برداشتم کاری نمود تا که پرچم از تو بر دلها برافرازم حسین تیغ بر من فرصت ابراز احساسم نداد لیک جان بر جای این احساس میبازم حسین تا به راهت سر نبازم ، ای امیر لشگرم در مسیر سرخ عاشورات سربازم حسین چون توان بی تو بودن را ندارم ، روح من در غمت میسوزم و با داغ می‌سازم حسین کاش بودی تا ببینی تا خراب آباد شام دخترت را من سپر ، او بود همرازم حسین کاش بودی تا برای حفظ جان کودکان رو به زجر و اخنس و خولی نیندازم حسین سر ، نگین ، خاتم ز دشمن پس گرفتم خوب من کاش بر زخم تنت قدری بپردازم حسین @navaye_asheghaan
برخیز آمده است سپاه کمانی ات ای روح من بگو ز که جویم نشانی ات با سر رسیده ام که سرت بر لحد نهم تا شکل تن شود بدن آسمانی ات عباس تو اگر به سر نی نشسته بود تا شام داده ام به حرم پاسبانی ات گیسو سپید گشتم از آن دم که موی تو شد زینت سنان به دمِ ناتوانی ات خون شد دو چشم من که روان شد به پیش خلق خون از دو لعل سرخ و لب ارغوانی ات شرمنده ام که مرحم خوبی نداشتم جز اشک خود برای لب خیزرانی ات سر در بدن اگر چه نداری ، ز قبر خویش برخیز و بین خمیدگیِ یار جانی ات @navaye_asheghaan
میرسد از شام سوی قتلگاه کاروانی پر ز سوز و اشک و آه کاروان رنجی ز راه آورده است داغ هفتاد و دو ماه آورده است در خروج از شام دخت بوتراب کرد راه کربلا را انتخاب روضه ها میخواند در هر منزلی روضه ها از غربت آل علی گاه میخواند از علیِ اصغرش گاه از جسم علیِ اکبرش هر کجا میدید رخسار رباب از عطش میخواند و از قلب کباب تا قمر را دید از عباس گفت از خدای عشق با احساس گفت گفت از آزادهء ام البنین از عمود آهن و قطع الیمین یاد کرد از اینکه زهرا مادرش با قد خم گفت با آب آورش ای قرار زینب و جان بتول مرحبا جانبازی ات بادا قبول مادرت چون نیست پیش پیکرت آمدم اینجا به جای مادرت ای جوانم نیمه جانم کرده ای ماه تابانم کمانم کرده ای ناگهان آمد شمیمی آشنا عطر سیبی آشنا و جانفزا گفت این عطر گل خیرالنساست بار بگشایید اینجا کربلاست کربلا شد کاروان را میزبان میگرفت هر کس ز یک قبری نشان این یکی در اوج درد و سوز تب رفت تا یابد نشانی از وهب این یکی سوی حبیب و آن زُهیر دیگری میخواست ردّی از بُرِیر بیقراریهای طفلان از همه بیشتر میرفت سمت علقمه ناگهان فریاد زینب شد بلند ای حسین ای آفتاب بی گزند سر برآر ای کوکب اقبال من ای هلالم کن نظر بر حال من (گر چه دانم سر ندارد پیکرت فاصله افتاده از تن تا سرت) دیده وا کن زار و خسته آمدم با پر و بال شکسته آمدم خیز و اندام مرا نیلی ببین بر رخم جای دو صد سیلی ببین گوش کن بر آه عالم سوز من هر دو تاریک است شام و روز من هر کجا خوردم زمین پیش سرت از سر نی دید چشم اکبرت سر به نی بر حال زارم گریه کرد نی خودش بر روزگارم گریه کرد با دو پای زخمی ام در قافله بارها خواندم دو رکعت نافله در قنوت هر شبم کردم دعا ای خدا من را رسان بر کربلا گر چه تا کویت سبکبال آمدم سرو بودم از سفر دال آمدم چشم واکن جان زهرا مادرت زینبم من زینبم من خواهرت با بلاها تا دم جان ساختم ز آتش نمرود بستان ساختم نیل غم را بی عصا بشکافتم جامه ای نو بر تن دین بافتم خواندم آیاتی به لحن حیدری بی نبوت کرده ام پیغمبری گر چه نامحرم به دورم کم نبود قامتم در حفظ ایمان خم نبود خاطرت آسوده ای خون خدا پرچمت بالاست بالا تا خدا هر چه فرمان داد زهرا مادرم مو به مو کردم ادا ای دلبرم پرچمت را گر به شام افراشتم بی علمدار تو ، تا برداشتم ای شهید تشنهء دور از وطن شرم دارم تا بگویم این سخن زیر رعد سیلی و سنگ جفا با هزاران زخم تا شام بلا زد قدم با قامت خم دخترت پا به پای نیزهء آب آورت چون که با طشت طلا شد روبرو شرح هجران کرد آنجا مو به مو در حمایت از تبار فاطمه دخترت شد جان نثار فاطمه با قد خم از دل شام بلا رفت پیش مادرم خیرالنسا بیت داخل پرانتز لطف استاد حاج حیدر توکلی @navaye_asheghaan
انگشترت از قوم اعدا پس گرفتم با خون دل عمامه ات را پس گرفتم هر چیز را بردند آوردم ، ولیکن پیراهنت را سوختم تا پس گرفتم @navaye_asheghaan
ساقیا برخیز مستان آمدند جمله پیمانه به دستان آمدند مقصد و مقصودشان از می تویی مرهم سیلی و کعب نی تویی از میان سنگها و خارها جانب میخانه آن هشیارها در هوای باده و جام آمدند تشنه با اندوه ایام آمدند تشنگان با صد هزاران آرزو با مزار باده نوشان روبرو هر یکی در گوشه ای با دلبری زین سفر میگفت شرح دیگری دخت حیدر گفت با دلدار خویش از غم و درد دل خونبار خویش دست بسته رفته ام باز آمدم بزم مِی رفتم سرافراز آمدم یک بیابان رنج و ماتم داشتم زان همه یکشب سرت کم داشتم شاهد بزم می و آواز من غرق درد و اشک و سوز و ساز من سرفرازم ای عزیز مادرم دست نامردان ندادم معجرم گر چه رفتم دست بسته سوی شام روز شامی را نمودم همچو شام آب گشتم لیک آب آورده ام ای گل عطشان گلاب آورده ام خاطرت آسوده از معجر مپرس شرمگینت هستم از دختر مپرس در حمایت از تبار فاطمه دخترت شد جان نثار فاطمه گر چه آوایی به جز بابا نداشت خواهرت او را خرابه جا گذاشت قد کمان و خسته و جان بر لبم دیده وا کن ای برادر زینبم دیده واکن گرد غربت را ببین قامتِ خم اشک حسرت را ببین ای هلال ابروی زینب کن نظر چون هلالم کرده ای ای همسفر ناتوان بر خاک تو افتاده ام دل که بردی جان بِبَر آماده ام در کنارت اشک ریزم یا حسین کن دعا از جا نخیزم یا حسین @navaye_asheghaan
سوی تو دست گرفتم ثمرم بخشیدی جای درهم ز کرم کوه زرم بخشیدی جز درِ خانه تان نیست مرا جای دگر دیده ای بی کسم و در بدرم بخشیدی ذره ای بودم و با مهر بلندم کردی نوکرم خواندی و تاجی به سرم بخشیدی گوهر مهر تو شد مایهء آرامش من شعله از داغ ، به آه سحرم بخشیدی تا نگاهم به سر تربتت افتاد حسن از ره لطف دو تا چشم ترم بخشیدی راستی نیست تو را شمع و چراغ و حرمی بس کریمی تو عجب نیست حرم بخشیدی چون به قاتل رهِ رفتن تو گشودی ز نگاه نگرانم که هم او را ز کرم بخشیدی کوچه و مادر و سیلی ، تن و تابوت ، عطش چقدر غم به دل شعله ورم بخشیدی @navaye_asheghaan
"گر نخیزی تو ز جا کار حسین سخت تر است" غم تو سخت تر از روز فراق پدر است دشمنت ساکن امنی است که در خانه توست کرم اهل کرم گاه خودش دردسر است قاتل از نان تو سیر است و ز دستش لب تو تر شد و پیکرت از زهر جفا در شرر است دیده ام دید در آن طشت که زینب آورد پاره های جگرت را که ز هم ریش تر است زهر اندام تو را سوخت ولی میدانم قاتلت چادر خاکی به میان گذر است کاش میشد به تسلای دل خواهرمان برخیزی گاه گریان تو گاهی غم او میخ در است داغ تو آخر طومار غم زینب نیست بعد من خواهرمان با سر من همسفر است تیرباران که شدی گفت به گوشم عباس تن و تابوت به هم دوخته با تیر و پر است @navaye_asheghaan
تو که در ارض و سما از همه کس خوبتری چه کنم با غم تو با غم بی بال و پری به شب تیره من ماه تمامی تو رضا سیرتت شمس شموس است و به صورت قمری ای که از زهر شرربار جگر پاره شدی چه کنم با تو که سهم ات شده خونین جگری دیده واکن پسری آمده از راه وفا آمده سوی خراسان تو با چشم تری آمده تا که بگیرد سر زانوش سرت آمده تا غم غربت ز دل خود ببری روضه برپاست در این حجره خدایا تو ببین روضهء وصل بخواند پسری بر پدری خاک حجره شده گودال تو پس نیست عجب که بگوییم رضا جان تو حسین دگری تو حسینی و جوادت علی اکبر ، اما تو ندیدی بدن غرقه به خون پسری وسط هلهله ها گفت پدر بر پسری خیز تا پیش عدو آبرویم را نبری کربلا بود که زینب وسط معرکه دید تشنه ای روضه گرفته است به لب تشنه تری شکر حق نیست کنار تن تو خواهر تو بعد تو بر سر نیزه نرود هیچ سری شکر بعد از تو نشد سهم حریم تو رضا بزم نامحرم و سیلی و غم دربدری تو غریب الغربایی و رئوفی چه کنم ز شب غربت من گر تو نگیری خبری میروم نعره زنان تا به جنان سوی حسین از سر تربت من گر که نمایی گذری
ابری بدون اذن تو باران نمیشود شمعی بدون نور تو تابان نمیشود ای مهر تو دلیل همه امتیازها بی تو بشر که لایق غفران نمیشود بی حب تو عصای نبی غیرِ چوب نیست حتی که نار بی تو گلستان نمیشود ای تربتت شفای همه دردهای خلق دردی بدون مهر تو درمان نمیشود چشمی که تر شود به عزایت ، به روز حشر دارم یقین که ابری و گریان نمیشود ما داغدار پیرهن پارهء توایم داغت به هیچ پرده که پنهان نمیشود ای ماتم عظیم جهان ، تا فدای جان درد و غم محبِّ تو درمان نمیشود برگ برات شاه خراسان تویی حسین بی اذن تو زیارت جانان ، نمیشود این آخرین شب است که مهمان جنتیم امشب بدون ذکر رضا جان نمیشود
دلم مست و گرفتار محمد سرم سرگرم بازار محمد ندارم سایه ای بر سر به غیر از صفای مهر سرشار محمد تمام هستی عالم خدا گفت بود رهن و بدهکار محمد به محشر میرود با توشه ای پر کسی که شد خریدار محمد امیرالمومنین مشکل گشا شد ز سوداهای بازار محمد یداللهی به حیدر داد الله که شد دست علی یار محمد اگر چه گشت زهرا کوثر ناب شد از احسان سرشار محمد نشد سلمان مسلمان تا زمانی که از جان شد خریدار محمد علی فرمود منّا را به سلمان که باشد گنج اسرار محمد نه هر میثم که اشهد گفت بر لب رود با سر سرِ دار محمد محمد گفت از فرمایش رب علی گفتا ز گفتار محمد سلامت بگذرد از راه محشر هر آنکس گشت بیمار محمد صراط مستقیم اهل تقوی نباشد غیر افکار محمد خدا قرآن شریعت دین و مذهب همه پندار و کردار محمد به روز حشر خالی نیست دستی که زد دستی به دستار محمد 🔸شاعر:        @navaye_asheghaan
. اگر چه چند خشکیده نهال از گلشن آوردم ولی از شام غم سوغات صبح روشن آوردم حسین جان نیمه جانی دارم و آن هم به صد زحمت به سوی تربت پاکت به صد جان کندن آوردم خمیدم در غمت اما ، علی گونه حسین جانم به غارت رفته ها را در مقام یک زن آوردم چهل منزل حماسه در چهل منزل غم و غربت چهل منزل سرافرازی برای تو من آوردم اگر چه تشنه ای برخیز و بنگر ای برادر جان ز چشمم چشمه ای سوی تو دامن دامن آوردم اگر انگشتر و انگشت تو اینجا به غارت رفت گرفتم خاتم و گهواره را با شیون آوردم نرفت از خاطرم عریان به روی خاک افتادی سری بردار که از بهر تنت پیراهن آوردم ✍ . @navaye_asheghaan
. دلم مست و گرفتار محمد سرم سرگرم بازار محمد ندارم سایه ای بر سر به غیر از صفای مهر سرشار محمد تمام هستی عالم خدا گفت بود رهن و بدهکار محمد به محشر میرود با توشه ای پر کسی که شد خریدار محمد امیرالمومنین مشکل گشا شد ز سوداهای بازار محمد یداللهی به حیدر داد الله که شد دست علی یار محمد اگر چه گشت زهرا کوثر ناب شد از احسان سرشار محمد نشد سلمان مسلمان تا زمانی که از جان شد خریدار محمد علی فرمود منّا را به سلمان که باشد گنج اسرار محمد نه هر میثم که اشهد گفت بر لب رود با سر سرِ دار محمد محمد گفت از فرمایش رب علی گفتا ز گفتار محمد سلامت بگذرد از راه محشر هر آنکس گشت بیمار محمد صراط مستقیم اهل تقوی نباشد غیر افکار محمد خدا قرآن شریعت دین و مذهب همه پندار و کردار محمد به روز حشر خالی نیست دستی که زد دستی به دستار محمد ✍ .
354.6K
کربلایی سید موسی سلیمانی🎤🌸🌸🌸 . دلم مست و گرفتار محمد سرم سرگرم بازار محمد ندارم سایه ای بر سر به غیر از صفای مهر سرشار محمد محمد یا محمد یامحمد🌸🌸🌸 تمام هستی عالم خدا گفت بود رهن و بدهکار محمد به محشر میرود با توشه ای پر کسی که شد خریدار محمد محمد یا محمد یامحمد🌸🌸 امیرالمومنین مشکل گشا شد ز سوداهای بازار محمد یداللهی به حیدر داد الله که شد دست علی یار محمد اگر چه گشت زهرا کوثر ناب شد از احسان سرشار محمد نشد سلمان مسلمان تا زمانی که از جان شد خریدار محمد علی فرمود منّا را به سلمان که باشد گنج اسرار محمد نه هر میثم که اشهد گفت بر لب رود با سر سرِ دار محمد محمد گفت از فرمایش رب علی گفتا ز گفتار محمد سلامت بگذرد از راه محشر هر آنکس گشت بیمار محمد صراط مستقیم اهل تقوی نباشد غیر افکار محمد خدا قرآن شریعت دین و مذهب همه پندار و کردار محمد به روز حشر خالی نیست دستی که زد دستی به دستار محمد ✍ کربلایی سید موسی سلیمانی🌹🎤 .
دلم مست و گرفتار محمد دلم مست و گرفتار محمد سرم سرگرم بازار محمد ندارم سایه ای بر سر به غیر از صفای مهر سرشار محمد تمام هستی عالم خدا گفت بود رهن و بدهکار محمد به محشر میرود با توشه ای پر کسی که شد خریدار محمد امیرالمومنین مشکل گشا شد ز سوداهای بازار محمد یداللهی به حیدر داد الله که شد دست علی یار محمد اگر چه گشت زهرا کوثر ناب شد از احسان سرشار محمد نشد سلمان مسلمان تا زمانی که از جان شد خریدار محمد علی فرمود منّا را به سلمان که باشد گنج اسرار محمد نه هر میثم که اشهد گفت بر لب رود با سر سرِ دار محمد محمد گفت از فرمایش رب علی گفتا ز گفتار محمد سلامت بگذرد از راه محشر هر آنکس گشت بیمار محمد صراط مستقیم اهل تقوی نباشد غیر افکار محمد خدا قرآن شریعت دین و مذهب همه پندار و کردار محمد به روز حشر خالی نیست دستی که زد دستی به دستار محمد  داریوش جعفری @navaye_asheghaan
عمه ی سادات قمری باز رسید و به دلم نور افتاد ناخودآگاه مسیرم به رهِ طور افتاد بیخبر بودم از آن حال و دلم شور افتاد قافیه بر ورقم جفت شد و جور افتاد گفت بنْویس که آن روح عبادات آمد صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد دست بردم به قلم قافیه ام نام گرفت نام زینب به لبم خورد و لبم جام گرفت و از این حالت خوش سینه ام آرام گرفت مهر او از دل من غصه ی ایام گرفت ازقدومش به دلم شوق مناجات آمد صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد عرض تبریک که یا فاطمه دختر زادی دختری با جَنَم و هیبت حیدر زادی کوثری بر نبی و کوثر دیگر زادی بهرِ دین نبوی خودْ تو پیمبر زادی دختر شیر خدا قبله ی حاجات آمد صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد گفت در حالت بیداری و در خواب حسین جان نثار توام ای حضرت ارباب حسین شده از داغ تو جسمم به تب و تاب حسین کوفه و شام شدم بهر تو نوّاب حسین تبرِ بت شکن کوفه وشامات آمد صلواتی بفرست عمه ی سادات آمد  داریوش جعفری @navaye_asheghaan
فکر کن زهرا نشسته در میان خانه اش منتظر تا از درآید حضرت جانانه اش سفره ای آراسته با قرص نانی و نمک در کفش دارد سند زهرا ز میراثش ، فدک مرتضی می آید و زهرا به استقبال او کودکان با شوق میگیرند زیر بال او فاطمه گوید فدک را پس گرفتم یا علی آن فلانی گفت که مشکل ندارم با علی با حسن می آمدم کوچه قرق شد بهر من احترامم داشتند اینجا تمام مرد و زن باد حتی بین کوچه بر سر و رویم نخورد گرد و خاک کوچه ها بر چادر و مویم نخورد آتش آوردم اجاق خانه را روشن کنم جامه ای آورده ام تا تو بیایی ، تن کنم گرم بازی بود مولا جان من ، اینجا حسین با حسن بودند مردانم کنار زینبین فضه هم میپخت نان ، من هم کمک حالش شدم گفت و گو کردیم ما جویای احوالش شدم در زدند و پشت در رفتم ندیدم هیچ کس غیر سائل که طلب میکرد یک فریادرس باز کردم در ، در این خانه مسماری نداشت آنطرف دیوار بود و هیچ آزاری نداشت حرمتم بر جا و پایی بر در خانه نخورد خاطرت آسوده آسیبی به ریحانه نخورد آمدی دیدی پرستو هم از اینجا پر نزد فتنه ای از مردم یثرب به جانم سر نزد از تو ممنونم که بیت خوب و امنی داشتی از تو ممنونم که غم را از دلم برداشتی کاش میشد تا بگویم این سخن ها را علی حیف دستت بسته بود و ناله ام شد یا علی استخوان سینه ام زخم است و رویم شد کبود پشت در افتادم و بر یاری ام یاری نبود زخم دارم بر تن و در من توان آه نیست در وجود فاطمه جز ناله جانکاه نیست شرمگین هستم شدم با تو رفیق نیمه راه میشوی تنهای تنها محرم راز تو چاه چند روزی زینبم شانه نخورده موی او تار میبینم علی جان چهره دلجوی او چند روزی میشود گریم به آه و شور و شین چند روزی میشود آبی ندادم بر حسین چند روزی میشود در آتش و سوز تبم نیست جز عجل وفاتی ذکر دیگر بر لبم میروم دیگر از این بیت و از این شهر بلا وعده دیدار ما مظلوم عالم ، کربلا @navaye_asheghaan