#روز_مباهله
بهجز رحمت پیمبر از دری دیگر نمیآمد
ولـو نـجـرانـیـان را تـا ابـد بـاور نـمیآمد
از آن لبخند در لبخند، از، آن لطفِ بیپایان
از آن احـساسِ بیاندازه نـفـرین برنمیآمد
غرض نفرین نبوده! مطمئن باشید ای مردم
برای چـند نـصـرانی که پیـغـمـبر نمیآمد
برای چند نصرانی اگر مقصود نفرین بود
یـقـیـناً حـجـتـی بـالاتـر از قـنـبـر نمیآمـد
بدون هیچ حرفی میروم پشت همان در که
میان شعلهاش جز دود و خاکـستر نمیآمد
یقین کردند آن مردم که نفرینی نخواهد بود
و الا غـاصـبی با شـعـله پشت در نمیآمد
میان خانه زینب چشم بر در، منتظر مانده
ولی از کـوچـههای بیکـسی مادر نمیآمد
بدون هیچ حـرفی میروم در بین گـودالی
که سویش جز سنان و نیزه و خنجر نمیآمد
🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
@navaye_asheghaan
#روز_مباهله
میان باطل و حـق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد
مـحــمــد آمـد و اهـل کـســاء را آورد
ورقورق کـتب کـفر، برگِ باطله شد
مـحـمـد آمـد و با پـنـج پـاسـخِ مـحـکـم
جـوابْگـوی هـزاران هزار مسأله شد
چه دید اُسقُف نجران درون انجـیـلش؟
که بین راه پـشیـمان از این معامله شد
خدا به خلقِ جهان حرف آخرش را زد
و حـرف آخــر او آیــۀ مــبـاهـلـه شـد
🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
@navaye_asheghaan
#روز_مباهله
#غزل
شکوفا میکند انفاس تو "شنزار قحطان" را
که حاصلخیز کردی با نگاهی هر بیابان را
همین که آمدی با پنجتن از اهلبیت خویش
مسلمانی مسلّم شد مسیحیهای نجران را
نمیبینند نقشتازهای جز نام تو بر آن
چو بردارند مُهر کهنهی هر لوح پنهان را
به حقانیّتت شک داشتند و با خود آوردند
به همراه "شُرَحْبیل"و"جَهیر"و"کَرزْ"، شیطان را
میآوردند اگر موسیوعیسی را؛ علی را بود
اگر انجیلوتوراتوصحف؛ داری تو قرآن را
به لبخند و لباس ساده بودی فاتح دلها
گرفتم این که آوردند صد ملک سلیمان را
به حکم "قُل تَعالوا نَدعُ"،"ثُمَّ نَبتَهِل" دیدند
که تو از بین خواهی برد با یکآیه ایشان را
به اعجازی که پیدا شد فقط روحالقدس باید
ببندد دیدهی آیینههای مانده حیران را
علی اینبار بیشمشیر ختم ماجرا را خواند
مشخص کرد تا دست خدا پیروز میدان
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
@navaye_asheghaan
.
#مباهله
#مثنوی
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ الباب
اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب
رجز مأذنهها لرزه به ناقوس انداخت
راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت
قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوستهست
نان یک عده به گمراهی مردم بستهست
ننوشتند که باران نمی از این دریاست
یکی از خیل مریدان محمد، عیسی است
لاجرم چارهای انگار به جز جنگ نماند
قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند
به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است
بر حذر باش که زنّار، گریبان گیر است
کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است
بهراسید که این معرکه خونریزتر است
بانگ طوفانیِ القارعه طوفان آورد
آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد
با خود آورد به هنگامه عزیزانش را
بر سر دست گرفتهست نبی جانش را
عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند
به صف آرایی آن چند نفر خیره شدند
پنج تن، پنج تن از نور خدا آکنده
آفتابان ازل تا به ابد تابنده
دفترم غرق نفسهای مسیحایی شد
گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد
با طمانیۀ خود راه میآمد آرام
دست در دست یدالله میآمد آرام
دست در دست یدالله چه در سر دارد
حرفی انگار از این جنگ فراتر دارد
ایها الناس من از پارۀ تن میگویم
دارم از خویشتن خویش سخن میگویم
آنکه هر دم نفسم با نفسش مأنوس است
آنکه با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است
من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم
او علی هست و محمد من و او خویشتنیم
نه فقط جسم علی روح محمد باشد
یک تنه لشکر انبوهِ محمد باشد
دیگر اصلا چه نیازیست به طوفان، به عذاب
زهرۀ معرکه را اخم علی میکند آب
الغرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد
راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد
مست از رایحۀ زلف رهایش گشتند
بادها گوش به فرمان عبایش گشتند
میرود قصۀ ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
✍سیدحمیدرضابرقعی
🎤#استادمجیدطاهری
#روز_مباهله
○○○○○○○○
@navaye_asheghaan
🌸 بهمناسبت #روز_مباهله 🌸
میان باطل و حق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد
محمد آمد و اهل کساء را آورد
ورقورق کتب کفر، برگِ باطله شد
محمد آمد و با پنج پاسخِ محکم
جوابْگوی هزاران هزار مسأله شد
چه دید اُسقُف نجران درون انجیلش؟
که بین راه پشیمان از این معامله شد
خدا به خلقِ جهان حرف آخرش را زد
و حرف آخر او آیهی مباهله شد
✍ #محمدحسین_ملکیان
@navaye_asheghaan
.
🔸اتفاق تاریخی روز #مباهله
از سما بانگ هلهله آمد
عاشقان عشق یک دله آمد
باز آل کساء بهم پیوست
روز روز مباهله آمد
مرغ طبعم ببین کجا پر زد
ماه و خورشید از سماءسر زد
همه دیدند بین شهر نبی
ز آسمان نور پنج تن سر زد
در مدینه دوباره غوغا شد
باز حرف از علی و زهرا شد
روز روز مباهله شده بود
شاهدان را دلیل پیدا شد
گوئیا روح آمده به بدن
فاطمه بوده باحسین وحسن
یک طرف راهبان نصرانی
یک طرف اهلبیت شاه زمن
محور عالم است پیغمبر
جانشینش ز امرحق حیدر
فاطمه لنگر زمین و زمان
حسنیند هر دو چون گوهر
مصطفی همچوماه تابان شد
روبرو باسپاه نجران شد
در یمین و یسار او بودند
فاطمه با علی نمایان شد
تا خبر از خدایشان آمد
عرش در زیر پایشان آمد
استجابت حقیقت محض است
تا که عطر دعایشان آمد
هیبت پنج تن عیان تا شد
کل هستی به پیششان تا شد
همه نجران به حیرت افتادند
این جماعت به پایشان پا شد
تا عیان شد جمال لم یزلی
تا که دیدند روی ماه علی
همه تسلیم امر حق گشتند
به رسول خدای گفته بلی
شرح این قصه را همه دیدند
یا که دیدند یا که بشنیدند
منکران علی همه کافر
دوستانش بخویش بالیدند
همه با آل مصطفی خرسند
قسمتش میشود گل لبخند
با علی کارها شود آسان
با علی بنده میشود پابند
حرف آخر کلام اول ماست
تا که عالم همیشه پابرجاست
یک پیام از مباهله.... دارم
همه عالم طفیل آل کساست
#روز_مباهله
#مرتضی_محمودپور✍
.
@navaye_asheghaan
🌹#روز_مباهله
✍شاعر:محمود تاری(یاسر)
💫💫💫💫💫💫💫
بر احمد و بر قلب صبورش صلوات
بر حیدر و بر نسل غیورش صلوات
بر واقعه ی مباهله باد درود
بر اهل کسا و پنج نورش صلوات
-----------
می وزید از هر کران خورشید روی پنج تن
ناگهان پیچید در دل عطر و بوی پنج تن
احمد و حیدر ، بتول و یاس های فاطمه
چشم هستی بود آنجا رو بسوی پنج تن
آمده پیغمبر و همراه او چار آفتاب
داشتند آنجا نصاری گفتگوی پنج تن
این طرف آل پیمبر در کسای غرق نور
روبرو در بیم و در وحشت عدوی پنج تن
چهره ی نجرانیان در ظلمت و در تیرگی
غرق در نور خدا روی نکوی پنج تن
یا محمد ، یا علی ، یا فاطمه گفتیم ما
یا حسن ، با یا حسین آمد سبوی پنج تن
مست جام اهل بیتیم از ازل ما تا ابد
بوده ایم از ابتدا در جستجوی پنج تن
هیچ می دانی بود «یاسر» در این میعادگاه
چشمه ی آب بقا ، آب وضوی پنج
@navaye_asheghaan
#روز_مباهله
محمد آمد و نورٌ علی نور است همراهش
علی یک سمت و آنسو حضرتِ زهرای دلخواهش
حسن محکم گرفته مهربان؛ دستِ حسینش را
قدم برداشت و روئید گلها بر سرِ راهش
خدا دلدادۂ این پنج تن بود و سفارش کرد
که بیوقفه بگردد دورشان، خورشید با ماهش
مسیحیانِ نجـران آمدند اما عقب رفـتـند
پیـمـبـر بود و خـانوادۂ از غـیب آگاهش
هراس افتاده بر جانِ کلیسا، میزند ناقوس
ترک خورده صلیبِ سنگی از اندوهِ جانکاهش
علی بر هم گره اندازد ابرو را، همین کافیست
که عیسی میرسد بیتاب و سرگردان به درگاهش
خدا داده به زهرا آنچنان اعجاز که والله
به ویرانی مبدّل میکند یک آهِ کوتاهش
پسرهای علی هم که اگر نفرین کنند ای وای...
زمین میمانَد و کوهی که نه! آری بخوان کاهش
مبادا لحظه ای بیرون بیاید از غلاف خود
امان از ذوالفقارِ مرتضی و خشم گهگاهش!
🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
@navaye_asheghaan
#روز_مباهله
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ الباب
اهل آبـادی تـثـلـیث پـریـدند از خـواب
رجز مأذنهها لـرزه به ناقـوس انداخت
راهبان را همه در ورطۀ کابوس انداخت
قصۀ فتنه و نیرنگ و دغل پیوستهست
نان یک عده به گمراهی مردم بستهست
ننوشتند که باران نمی از این دریاست
یکی از خیل مریدان محمد، عیسی است
لاجرم چارهای انگار به جز جنگ نماند
قل تعالَوا... به رخ هیچ کسی رنگ نماند
به رجز نیست در این عرصه یقین شمشیر است
بر حذر باش که زنّار، گریبان گیر است
کارزارش تهی از نیزه و تیر و سپر است
بهراسید که این معرکه خونریزتر است
بانگ طوفـانیِ الـقـارعه طـوفان آورد
آنچه در چنتۀ خود داشت به میدان آورد
با خود آورد به هـنگـامه عزیزانش را
بر سر دست گرفـتهست نبی جانش را
عرش تا عرش ملائک همه زنجیره شدند
به صف آرایی آن چند نفر خیره شدند
پـنـج تن، پـنـج تن از نـور خـدا آکـنده
آفــتــابــان ازل تــا بــه ابــد تــابــنــده
دفترم غـرق نـفـسهای مسیـحـایی شد
گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد
ادامه این مثنوی در فایل بعدی
🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹
@navaye_asheghaan
#روز_مباهله
ادامه شعر مثنوی مباهله پیامبر صلی الله علیه و آله از فایل قبل
پـنـج تن، پـنـج تن از نـور خـدا آکـنده
آفــتــابــان ازل تــا بــه ابــد تــابــنــده
دفترم غـرق نـفـسهای مسیـحـایی شد
گوش کن، گوش کن این قصه تماشایی شد
بــا طـمــانــیــۀ خـود راه مـیآمـد آرام
دســت در دســت یــدالله مـیآمــد آرام
دست در دست یـدالله چه در سـر دارد
حرفی انگار از این جنگ فـراتر دارد
ایها الـنـاس من از پـارۀ تـن میگـویـم
دارم از خویشتن خویش سخن میگویم
آنکه هر دم نفسم با نفسش مأنوس است
آنکه با ذات خدا «عزّوجل» ممسوس است
من علی هستم و احمد من و او خویشتنیم
او علی هست و محمد من و او خویشتنیم
نه فـقـط جـسم عـلی روح محـمـد باشد
یکتـنـه لـشـکـر انـبـوهِ مـحـمـد بـاشـد
دیگر اصلا چه نیازیست به طوفان، به عذاب
زهرۀ معـرکه را اخم علی میکـند آب
الغـرض مهر رسولانۀ او طوفان کرد
راهبان را به سر سفرۀ خود مهمان کرد
مست از رایحۀ زلـف رهـایش گـشـتند
بادها گوش به فرمان عـبایـش گـشـتند
میرود قـصۀ ما سـوی سرانـجام آرام
دفـتر قـصـه ورق میخـورد آرام آرام
شاعر: سید حمید رضا برقعی
🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
@navaye_asheghaan
#روز_مباهله
نظر به گفتۀ "جرداق"، هم نظیرش نیست
دل کدام مسیـحی مگر اسیـرش نیست؟
عـلی مسیح زمـانهست، آن مسیحی که
چهارمین فـلـو اندازۀ حـصیرش نیست
دوجا به دست نبی دست او گره خوردهست
علی مباهلهاش کمتر از غدیرش نیست
فـدای انــفــسـنـایـی کـه در کـلام خــدا
به جز علی، احدی مرجع ضمیرش نیست
هوای حضرت عیسی دمیست سلمان را
نمیرد آنکه کسی جز علی امیرش نیست
🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹
@navaye_asheghaan