🌹#ولادت_حضرت_زینب_سلام_الله
🌹 #مدح
🎤مداح :حاج منصور ارضی
🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙
تا بابِ فیض ،
رو به دلم باز می شود
شعرم به شوقِ مدحِ تو
آغاز می شود
همچون كليم
كارِ من اعجاز می شود
احساس قلبی ام
به تو اِبراز می شود
تا با توأم ، به مردم دنيا
چه حاجت است ؟
خلوت گزیده را به تماشا
چه حاجت است ؟
خاتونِ مشرقین
سلام عرض می کنم
ای عین نور عین
سلام عرض می کنم
بانویِ عالَمین
سلام عرض می کنم
آرامشِ حسین
سلام عرض می کنم
این جمله ،
حرف قلبی هرچه برادر است
روزی که آمدی به زمین
روزِ خواهر است
چشم و چراغ عترت طاها
خوش آمدی
آیینه دارِ هیبت مولا
خوش آمدی
ای اِمتداد حضرت زهرا
خوش آمدی
سوّم امام زاده ی دنیا
خوش آمدی
آنسان که شرح عاشقی تو
شنیدنی ست
لبخند تو به چهره ی ارباب
دیدنی ست
چون در قفایِ عشق خودت
با سر آمدی
بر هر چه عاشق است در عالَم
سرآمدی
اي افتخار كرده به تو
ذاتِ سرمدی
الحق که تو ،
عقیلۀ آل محمّدی
درد از دل رسول
به سرعت عبور کرد
با تو خدیجه
باز در عالَم ظهور کرد
در تو صفاتِ ذات خُدا
جلوه گر شده
در خاک با تو مِهر و وفا
جلوه گر شده
اوجِ مقام صبر و رضا
جلوه گر شده
کرب و بلا به شام بلا
جلوه گر شده ...
تو آمدی
که زخم مدینه رفو شود
با خطبه ات بساط ستم
زیر و رو شود
از شانِ تو
خُداست که سر در می آورد
سلطانِ انبیاست
که سر در می آورد
زهراست ،مرتضاست
که سر در می آورد
مظلوم کربلاست
که سر در می آورد
چون درخُورِ مقام تو
جز این نداشته
اسم تو را خدای تو
« زینب » گذاشته
با دیده ،
دیدن تو مُیّسر نمی شود
نوری و خاطر تو
مُکدّر نمی شود
بی تو حسین
زندگی اش سر نمی شود
جز تو کسی که
زینت حیدر نمی شود
با احتساب اینکه
تویی زینت علی
قطعاً یکی ست
خَلق تو با خِلقت علی
استادِ تو ، خداست ،
خُدایی ، علیمه ای
صدّيقه و مُطهّره اي و فهیمه ای
شخصاً شبیه فاطمه
حق را ندیمه ای
اُخت ُ الکریم ،
بنت کریم و کریمه ای
از بس که
مثل شیرخدایی تو شیرزن
با دیدن تو
یاد پدر می کند حسن
كوریِ چشمِ
جُملگیِ بد نهادها
هيچند در برابرت ،
اِبن زیادها
ما نیستیم پیرو کج اعتقادها
عین نفهمی است
اگر بی سوادها
گفتند شام و کوفه
تو را بی نقاب دید
بالله ؛ حجاب نیز
تو را در حجاب دید
داغی که پیر کرد تو را
درد شام بود
با اینکه دورتان همه جا
اِزدحام بود
با تو ، وقار اهل حرم
مُستدام بود
آنجا که حُبّ حیدر و زهرا
حرام بود
با بودن تو
شعبه ای از کربلا شده
در زینبیّه اش
نجف از نو بنا شده
اندازۀ تو هيچ كسي
غم نديده است
داغي كه ديده اي تو
مُحرّم نديده است
نسل بشر كه هيچ
مَلَك هم نديده است
با اينكه درد و داغ ،
دلت كم نديده است
جز حمد كردگار
دمی بر لب تو نيست
جز يا حسين
زمزمۀ هر شب تو نيست
در قتلگاه پير شدی
خاك بر سرم
از جان خويش سير شدي
خاك بر سرم
گفتند كه اسير شدی ،
خاك بر سرم
با شمر ، هم مسير شدی
خاك بر سرم
خاكم به سر
كه همسفر اشقيا شدی
از يادگار مادرت
آخر جدا شدی
شد مثل مادر تو
نصيب تو سوختن
بستند هر دو دست تو را
چون ابوالحسن
نه يوسفي براي تو ماند و
نه پيرُهن
گفتي دم وداع به سالار بي كفن
"چون چاره نيست
مي روم و مي گذارمت"
"اي پاره پاره تن
به خدا مي سپارمت"
#شاعر_محمد_قاسمی
:
🌹#ولادت_حضرت_زینب_سلام_الله
🌹 #مدح
🎤مداح :حاج منصور ارضی
🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙
تا بابِ فیض ،
رو به دلم باز می شود
شعرم به شوقِ مدحِ تو
آغاز می شود
همچون كليم
كارِ من اعجاز می شود
احساس قلبی ام
به تو اِبراز می شود
تا با توأم ، به مردم دنيا
چه حاجت است ؟
خلوت گزیده را به تماشا
چه حاجت است ؟
خاتونِ مشرقین
سلام عرض می کنم
ای عین نور عین
سلام عرض می کنم
بانویِ عالَمین
سلام عرض می کنم
آرامشِ حسین
سلام عرض می کنم
این جمله ،
حرف قلبی هرچه برادر است
روزی که آمدی به زمین
روزِ خواهر است
چشم و چراغ عترت طاها
خوش آمدی
آیینه دارِ هیبت مولا
خوش آمدی
ای اِمتداد حضرت زهرا
خوش آمدی
سوّم امام زاده ی دنیا
خوش آمدی
آنسان که شرح عاشقی تو
شنیدنی ست
لبخند تو به چهره ی ارباب
دیدنی ست
چون در قفایِ عشق خودت
با سر آمدی
بر هر چه عاشق است در عالَم
سرآمدی
اي افتخار كرده به تو
ذاتِ سرمدی
الحق که تو ،
عقیلۀ آل محمّدی
درد از دل رسول
به سرعت عبور کرد
با تو خدیجه
باز در عالَم ظهور کرد
در تو صفاتِ ذات خُدا
جلوه گر شده
در خاک با تو مِهر و وفا
جلوه گر شده
اوجِ مقام صبر و رضا
جلوه گر شده
کرب و بلا به شام بلا
جلوه گر شده ...
تو آمدی
که زخم مدینه رفو شود
با خطبه ات بساط ستم
زیر و رو شود
از شانِ تو
خُداست که سر در می آورد
سلطانِ انبیاست
که سر در می آورد
زهراست ،مرتضاست
که سر در می آورد
مظلوم کربلاست
که سر در می آورد
چون درخُورِ مقام تو
جز این نداشته
اسم تو را خدای تو
« زینب » گذاشته
با دیده ،
دیدن تو مُیّسر نمی شود
نوری و خاطر تو
مُکدّر نمی شود
بی تو حسین
زندگی اش سر نمی شود
جز تو کسی که
زینت حیدر نمی شود
با احتساب اینکه
تویی زینت علی
قطعاً یکی ست
خَلق تو با خِلقت علی
استادِ تو ، خداست ،
خُدایی ، علیمه ای
صدّيقه و مُطهّره اي و فهیمه ای
شخصاً شبیه فاطمه
حق را ندیمه ای
اُخت ُ الکریم ،
بنت کریم و کریمه ای
از بس که
مثل شیرخدایی تو شیرزن
با دیدن تو
یاد پدر می کند حسن
كوریِ چشمِ
جُملگیِ بد نهادها
هيچند در برابرت ،
اِبن زیادها
ما نیستیم پیرو کج اعتقادها
عین نفهمی است
اگر بی سوادها
گفتند شام و کوفه
تو را بی نقاب دید
بالله ؛ حجاب نیز
تو را در حجاب دید
داغی که پیر کرد تو را
درد شام بود
با اینکه دورتان همه جا
اِزدحام بود
با تو ، وقار اهل حرم
مُستدام بود
آنجا که حُبّ حیدر و زهرا
حرام بود
با بودن تو
شعبه ای از کربلا شده
در زینبیّه اش
نجف از نو بنا شده
اندازۀ تو هيچ كسي
غم نديده است
داغي كه ديده اي تو
مُحرّم نديده است
نسل بشر كه هيچ
مَلَك هم نديده است
با اينكه درد و داغ ،
دلت كم نديده است
جز حمد كردگار
دمی بر لب تو نيست
جز يا حسين
زمزمۀ هر شب تو نيست
در قتلگاه پير شدی
خاك بر سرم
از جان خويش سير شدي
خاك بر سرم
گفتند كه اسير شدی ،
خاك بر سرم
با شمر ، هم مسير شدی
خاك بر سرم
خاكم به سر
كه همسفر اشقيا شدی
از يادگار مادرت
آخر جدا شدی
شد مثل مادر تو
نصيب تو سوختن
بستند هر دو دست تو را
چون ابوالحسن
نه يوسفي براي تو ماند و
نه پيرُهن
گفتي دم وداع به سالار بي كفن
"چون چاره نيست
مي روم و مي گذارمت"
"اي پاره پاره تن
به خدا مي سپارمت"
#شاعر_محمد_قاسمی
3. مناجات.mp3
زمان:
حجم:
7.84M
#مناجات_با_خداوند
#حاج_سید_رضا_نریمانی
تو باز مرا خواندهای
امّا نگرانم
از فیض مناجات سحر
باز بمانم
من چند صباحیست
که در غفلت محضم
بیدار کن ای دوست
از این خواب گِرانم
شعبان و رجب را
به بطالت گذارندم
با دست تُهی
راهی شَهرُ الرَّمَضانم
این فکر که از چشم تو
یک روز بیفتم
دَردیست که مِثلِخُوره
اُفتاده به جانم
توفیق بده
تا که در این ماه مبارک
جز ذکر تو
چیزی نشود ورد زبانم
سوگند
به قاری سر نیزه ؛ الهی
سی وعده
سر سفرهی قرآن بنشانم
بگذار که با یاد
لب تشنهی آن شاه
در بین مناجات
کمی روضه بخوانم
با یاد تن بیرمقش
موقع مغرب
خوب است که از کف برود
تاب و توانم
بَرداً وَ سَلام است
به من آتش دوزخ
چون سوختهدل
از غم آن سوختهجانم
من آرزویم کرببلا
در شب قدر است
بگذار خودم را
به ضریحش برسانم
« ای حسینم، ای حسینم
ای ضیاء هر دو عینم »
راس تو میرود
بالای نیزهها
من زار میزنم
در پای نیزهها
آه ای ستاره ی
دنبالهدار من
زخمیترین
سرِ نیزه سوار من
با گریه آمدم،
اطراف قتلگاه
گفتی که خواهرم
برگرد خیمهگاه
بعد از دقایقی
دیدم که پیکرت
در خون فتاده و
بر نیزهها سرت ...
#شاعر_محمد_قاسمی