.
#فاطمیه
#شعر_روضه حضرت زهرا
الحق که پیش چشم مردی مثل حیدر
با قبضه ای بازو شکستن درد دارد
باید بسوزی حس کنی آتش چه کرده
آن لحظه ها ابروشکستن درد دارد
فتاح خیبر باشی و پیش نگاهت
با ضربه ای پهلو شکستن درد دارد
یاس بهشتی علی پرپر شدی حیف
این ساقه از هر سو شکستن درد دارد
خوردی زمین و مرتضی با تو زمین خورد
وقتی که جان دادی علی هم با خودت مُرد...
شاعر: #محمد_حبیب_زاده
.
.
#فاطمیه
#شعر_روضه
#زمینه
ما گرد قبر مخفیت بی بی گدایی می کنیم
در محضرت یا فاطمه خود را فدایی می کنیم
با نام نیکوی تو ما مشکل گشایی می کنیم
با گفتن نام تو دل را کربلایی می کنیم
گشتی غریب اندر بقیع ای دخت ختم الانبیاء
هرشیعه دارد این ندا
مهدی بیا مهدی بیا
دستی که احمد بوسه زد با تازیانه شد کبود
در بین کوچه یاوری از بهر دلداری نبود
😭😭😭😭
گویا که سیلی عدو گوشواره هایت کنده بود
مرگ از خدا کردی طلب از دست ان قوم یهود
بین نمازت نیمه شب همسایه را کردی دعا
اما شندم بین در گفتی که یا مهدی بیا
گشتی تو پر پر بین در از جور گلچین زمان
اشک از دو چشم زینبت از داغ مادر شد روان
مخفی نباشد تربتت از دیده اهل ولا
پس با تمام قدرتم گویم که یا مهدی بیا😭😭😭
جانم شود قربان تو ای گنج پنهان بقیع
جان جهانی از چه رو خفتی به دامان بقیع
مخفی چرا شد قبر تو در خاک ویران بقیع
مهدی به یاد غربتت گردیده گریان بقیع
👇
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#شعر_روضه
#مناجات_با_امام_زمان_عج_الله #روضه_حضرت_سیدالشهدا_علیه_السلام
#حجت_الاسلام_میرزامحمدی
تو این شبابرای حال خستمون دعا کن
تو رو خــدا برا دل شکستمون دعا کن
ببین گناه،بال وپر پروازمون رو بسته
آقا بیا،بـرای بال بستـــمون دعــــا کن
تو رو به اضـطرار زینـب،بیا بیا
به قلب بـی قــرار زینـب،بیا بیا
به غربــــت مــزار زینـب،بیا بیا
تو رو بـه لـکنــــت رقـیه
به زخــــــم صـــــورت رقیه
تو روبه غــربت رقیه،بیا بیا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوباره باز،گــــدا در انتظار لطف شاهِ
حاجت من ،از تو فقط یه گوشه نگاهِ
امشب فقط،امید من به دستای کریمِ
دستی بگیرازمنی که پرونده ام سیاهِ
به مشـــــــک پاره علمـــــــدار،بیا بیا
توروبه اون دو چشم خون بار،بیا بیا
به طفل تشنه تشنه بیـن گهوار،بیا بیا
تو رو به شـــــــاه بیـن گــــودال
تو رو بـــه اون پیکـــر پامــــــال
به مادری که رفته ازحـال،بیا بیا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
من اومدم،صدات زدم تو هم منوصدام کن
یه کاری کـــن،بیا منو دوباره رو به رام کن
تو رو قســـم به خـجلت سکینه از ابالفضل
آقا منو،ایـــن اربعیـــــن زائــــر کـــربلا کن
تو رو بـــه قــــلب زار حـــــــیدر
به چهـــــره کبــــــــــــود مــــادر
تو رو به خون میخ رو در،بیا بیا
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
📌باز نشر مطالب با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد(ص)
─┅══༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅══┅─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
#شعر_روضه
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
زبانحال مولا امیرالمومنین(ع)
مبر ز خـانه ی حیــدر صــدای گرمت را
علی بگـــو ،،، شــنوم آن نوای گرمت را
زچشم من مبری خــنده های گرمت را
بخـوان دوباره نمــاز و دعـای گرمت را
قیام نیمه شـبانت عجــب تماشـائیست
درآسمان زِ قنوت تو شور وغوغائیست
بتـــاب در دلِ شـــبـهای تار من زهرا
بمان برای همیشـــه کــــنار من زهرا
ببیـن بـه حـــال دل بیقــــرار من زهرا
انیـس بیکسی ام غمگـســــار من زهرا
به پای ســـفرۀ خــالی ز نان من ماندی
در اوج غصــه و غـم همزبان من ماندی
از آن زمـان که دو دســتت ز کار افتاده
تمـام خــــانه ی مــــن از مــــدار افتاده
حســـن ز داغ رخــــت بیقــــرار افتاده
غریـب و خســـته کــــنار تو زار افتاده
مگو که می روم و می سپارمت به خدا
که تا به روز ابد دوسـت دارمت به خدا
مرا دوباره صــدا کـــن اباالحسن ! زهرا
سـخن ز درد جــدایی مـزن به من زهرا
مگــو کــه دخـتـــر تو آورد کفــــن زهرا
به پیــش چشــم غـریبم نفس نزن زهرا
تنِ ضعـیفِ ز درد و غــــم تو آبـــم کرد
نماز خــواندن نیمــه شــبت کـــبابم کرد
شعر:مجتبی روشن روان
─══༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅══─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
#شعر_روضه
#سوزناک
#حضرت_زهرا_سلامالله_علیها
#گلواژه_هاے_اهل_بیت_ع
«زبانحال مولا علی علیه السلام»
بشین خـونه رو،،،آب و جارو نکن
بذار زخــــــم پهلوت،،، بهتــر بشه
خـــودم از پـس غــــربتم بر میام
نمیخوام چشات واسه من تر بشه
اگــــه درد داری میــدونـم عـــزیز
با ایـــن دردا بایـد مـدارا کــــنی
در خـــونه مونو عـــــوض میکـنم
به شــرطی نــیایی در و واکـــنی
نمیتونـم از کـوچـــمون رد بشـــم
چیکار کرده این کوچه با روح من
یه عمـــره ازت شــرمســارم عزیز
منو بســته بودن تو رو میـــــزدن
نگاهت رو ایــن روزا از مـن نگـیـر
تو عطـــر ِنجیــب ِ بهشــــتی برام
خودت داری میـری ولی پشـت در
دو خــــط یادگاری نوشـــتی برام
نوشــتی شـبا تشنه میشه حسـین
همین غصــه داره تو رو میکشـــه
نوشـــتی ظـــریــفه، شــــبیه گـله
حواســت بهـش باشـــه پرپر نشـه
واســه مــرد،،، خـونه نشـینی بده
دعا کـن واسه تلخــی لحـظـه هام
دعا کـن بتــــــونـم تحــــمل کـنم
دعا کـن نمــــونم دعــــا کــن بیام
شعر:حامد عسکری
─══༅༅༅࿇༅༅ ❃༅࿇༅❃ ༅༅࿇༅༅༅══─
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
بسیار سوزناک😭التماس دعا
#شعر_روضه
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
ســـلام اے ســـــر بابا تنـــت کـــجــــــــا رفـــته
شنیـــده ام که تـــنـت بیـــن بــــــــوریا رفـــته
خـــوش آمـدی پـــدرم دیـــدن مـن آمـده ای
چه شد که نصـف شبے به خــرابه سر زده ای
هواے اهــل و عیــالت هواے سـوختن است
همان قدم که ندارے به روے چشم من است
خـــبر بگـــیر ز حـــالـــم عجیــــــــب بـد حـالم
شبـــیه پـیـــر زنـــے در میـــان اطـــــفـــالم
نه دســـت مـانده برایـــم نه پا و نه کمـــری
خلاصـه عـــرض کـنــم مے شــود مـــرا ببری
مرا ببر که گــره خـــورده اســت موے سـرم
چقــــدر بـا تـــه نــیزه زدنـد روے ســــــــرم
مـــرا ببـــر که بـه پیشـــانیم نشـــــان دارم
کبـــودے بــدے از لطـــف ســاربان دارم
کشیده خوردم از آن کس که بغـض حیــدر
داشت
چه بے مقـــدمه زد ! گونه ام ترڪ برداشت
لب تـو زخـــم شده چــوب خیــزران خورده
لبـم کبود شـــده مشـــت از ســـنان خورده
هـــمین که بـا مــن مظلوم قاتلت لـــج شد
میان حــلقه ے زنجیـــر گــــــــردنم کــج شد
گرفت حنجره ام حرف هام خس خس شد
ز تازیانه دو دســـتم شکـست بے حس شد
ســـر نمــاز لگــــــدهاے بــے هـوا خــــــــــوردم
چه فحـش ها که من از بے نمازها خـوردم
مقـــابل مـن لـب تشــــــــنه آب مے خوردند
گـــرسنـه بـودم و پیشـــــم کباب مے خوردند
زنان کـــــــوفـه به عمــــــــه اشـــاره مے کردند
لباس هـــاے مــــــرا پاره پاره مے کــــــــردند
اراذل ســــــــــر بــازار شــــــــام را کـــه نگو
و رقــص هاے زنــــــان روے بــام را کـه نگو
غریبه اے به خـــــــرابه ســـرڪ کـــشـــید پدر
چـقـــدر قـهقـهه زد عـــمـــــــــه را که دیــد پدر
اگرچــه بعــد تو دیــگـــــر شکست حرمت ما
ولے نخـــورد زمــین پرچــــــــــــم قــداست ما
زمان غـــــارت معــجر خـــدا حجـــــــاب کشی
نگاه هیـــچ غــــــــریــبه به مــوے مــا نرسیــد
شعر:سید پوریا هاشمی
─┅══༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅══┅─
@navaye_asheghaan
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
#شعر_روضه
#شهادت_امام_رضا_علیه_السلام
سـلام مـا بـه رسـول و بـه پـاره ی تـــن او
که هست در دو جهان دست ما به دامن او
سـلام مـا به امامی کـه همـــدم فقـــراست
سـلام مـا به عـزیـــزی که یوسف زهراست
سـلام مـا به امامـی که پاره شـد جگــرش
سـفــر رســید به آخـــر، در آخــــر صفرش
سـلام مـا بـه شـهیدی که مرگ خود طلبید
چوشخص مارگزیده به خویش می پیچید
سـلام مـا بـه رضـا و بـه گــریه ی پسـرش
کــه قاتلـش شــده فــــرزند قـاتـل پـدرش
میان حجـره ی در بسته دست و پا می زد
جواد و حضــرت معـصومه را صدا می زد
کجاروم؟به که گویم؟که سوخت سوره ی نور
گـــرفت شعـــله دلــش با سه دانه ی انگور
تمــــام عــــمـر، غـــم دوستـان کبابش کرد
شـــــرار زهر به یک نیمــه روز آبــــش کرد
به نازنیــــن بدنـش پیـرهن سرشک افشاند
از آن وجودبه جز استخوان وپوست نماند
ز ضعف، دیــده گهی باز کرد و گاهی بست
گهی به پای ســتاد و گـهی به جای نشست
جـــواد، اشـک به رخ نـاله در نهـــادش بود
رضـــا ســرش بـه روی دامـن جوادش بود
پـدر نـظاره بـه مـــاه رخ پســـــر می کرد
پسر ز ســوز جگــــر گــریه بر پدر می کرد
پــــدر نگه به پسرکردوچشم خود را بست
پســــر کشید ز دل آهی وبه سـوگ نشست
الا تمــــام محـــبّان ز دیـــده خـــون بارید
از ایــن وداع، وداعی دگـــــر به یاد آرید
همـــان وداع کــه تنـهـــا عزیـــز پیـغمـــبر
نـهاد صـــــورت خـــود بـر رخ علـی اکبر
پســـر نگاه بـه اشک غـــــم پـــدر می کرد
پــــدر نظاره به خـون ســر پســر می کرد
پــــدر ز داغ پـسر بـاغ لاله در دل داشت
پســـر نشــانه ز زخــــم هــزار قاتل داشت
پـــدر ز خون پسـر صورتش خضـاب شده
پســـر ز سوز عطـش قطره قطره آب شده
پــــدر به چهره ی فرزندخویش چهره نهاد
پســـر کــنار پـدر ناله ای زد و جــان داد،،،
شعر:استاد حاج غلام رضاسازگار
─┅══༅࿇༅❃ ༅࿇༅ ❃༅࿇༅══┅─
@navaye_asheghaan
تیرگناه
تیرگناه تا به کمانم گذاشتم
دردی عمیق در دل وجانم گذاشتم
صدحیف جای تربت ارباب راگرفت
این غیبتی که روی زبانم گذاشتم
دنیا شبیه یک سفر است و دراین سفر
بارگناه درچمدانم گذاشتم
روز وشبی که میگذرانم بدون تو
دوکوه شد که روی دوشانه م گذاشتم
گرچه گناه کار ولی پای کربلا
شکرخدا که عمرجوانم گذاشتم
وقت نماز روبه حرم سجده میکنم
نام تورا میان اذانم گذاشتم
میگفت شمر پست،به اربابمان حسین
پای سرت تمام توانم گذاشتم
محمد نجاری
#شعر_آیینی #شعر_روضه #شعر_مذهبی #شعر_مناجات #شعر_مناجات_با_خدا
@navaye_asheghaan
ماه عشق
چه ماه عشق و صفایی چه با اٌبهت بود
به حق که ثانیه هایش پُراز محبت بود
رسید و سفره گشود و به عینه فهمیدم
که خوان مِهر خدا و سرای برکت بود
هر آن زمان که وجودم خدا خدا می کرد
دعای دستِ قنوتم پر از اجابت بود
عجب که با چه شتابی به آخر آمد وحیف
زِ دست میدهم آن را که اوج رحمت بود
پر از گلایه ام از اینکه می رود...دیدم
زِ دست رفتنِ ماه خدا... حقیقت بود
خدا کند که ببخشد قصور فهمم را
به درکِ آن نرسیده ...اگر چه فرصت بود
خداکند که ببخشد که در نبودن آن
تمام حاصلِ عمرم گناه و غفلت بود
دلیل روشن شب زنده داری اَم بود و
بجز لیالی قدرش مرا چه حاجت بود؟؟
به یاد تشنه لبانِ غریب عاشورا
انیس هر شب چشمم سرشکِ حسرت بود
بهار ذکر و دعا بوده و دعای عهد
برای امر فرج ... اَفضلُ العبادت بود
برو سفر بِسلامت.... به آسمان برگرد
برای دَرْکِ تو ای کاش... باز مهلت بود
دهید مژده به یاران که عید فطر آمد
چه حیف رفته مَهی که پُر از حلاوت بود
هلال ماه نو و بر لبم لَکَ الحَمد است
که نعمتِ همه عالم ،در این ضیافت بود
زکاتِ فِطره ی ما را علی(ع) تَقبّل کرد
که آب ونان من از سفره ی کرامت بود
منصوره محمدی مزینان
#شعر_آیینی #شعر_روضه #شعر_مذهبی #شعر_مناجات #شعر_مناجات_با_خدا
@navaye_asheghaan
کردند سفره را جمع
کردند سفره را جمع، پس سفره دار من کو؟
من دیر آمدم رفت، چشم انتظار من کو؟
گیرم مرا ببخشد، شرمندگی من چه؟
با آن همه معاصی بر شانه بار من کو؟
من قهر کردم اوّل، زود آمد آشتی کرد
آنکه مرا بغل کرد آن یار، یار من کو؟
یک عمر عاشقم بود من کور کور بودم
آنکه گره نینداخت جایی به کار من کو؟
حالا که سر به راهم، حالا که سر به زیرم
کو شاخ و شانههایم؟ داد و هوار من کو؟
گفتند بسته شد در لطفا”غریبه بیرون!
ای آشنا بفرما پای فرار من کو؟
گرچه گناهکارم، امّا گناه دارم
جز او کسی ندارم، دار و ندار من کو؟
آتش گرفته جانم، چون تشنهء حسینم
آنکس که سی شب افطار آمد کنار من کو؟
چشم انتظار حیدر، در وادی السّلامم
من حاضرم بمیرم، لحظهشمار من کو؟
دور و بر کریمان بودن خودش بهشت است
از فاطمه بپرسید سهم انار من کو؟
ما بین کوچه پیچید چادر میان پایش
رویش نشد بپرسد پس گوشوار من کو؟
رضا دین پرور
#رضا_دین_پرور #شعر_آیینی #شعر_روضه #شعر_مذهبی #شعر_مناجات
@navaye_asheghaan
ای عزیز پیمبر (ص)
به مجلس سخنت تا شدم حواله نشستم
به پای نقطه، لغت ها، به پای جمله نشستم
قلم به چرخ درآمد چو شرح حال تو گفتم
کتابت از تو شد و پای این رساله نشستم
چو عاشقت شدم ای نازنین ، نه عقل و نه هوشم
نماند ، پای تو بی علت و ادلّه نشستم
من آن قلندر مِی خورده از پیاله ی عشقم
کنار خمره ی لبریز چندساله نشستم
به مقتلت چو گذر کردم ای عزیز پیمبر (ص)
رمق ز پای من افتاد، کنار حجله نشستم
به یاد زینب کبری (س) به وقت شام غریبان
کنار بزم بلاهای آن عقیله نشستم
ندیده ام بدنت را غلط شود که بگویم
کنار یک بدنِ غرق خون مُثله نشستم
نشسته ام به سرم ،خاکِ داغ سوگ تو ریزم
به یاد تشنه ی بین فرات و دجله نشستم
به یاد پیکر در خون و زیر سمّ ستوران
به یاد خیمه گه تو به وقت حمله نشستم
دلم گداخت به یاد مخدَّرات حریمت
به یاد دخترکت سوختم به شعله نشستم
دلم رمید، به سوی خرابه رفت و به ناگه
کنار پیکر بی جانِ یک سه ساله نشستم
به یاد لحظه ی ذبح سرت ز پیکرت آقا
کنار قتلگهت روبروی قبله نشستم
هلال یک شبه ی سر زده ز مطلع نیزه
ز حسن توست که در محضر اهلّه نشستم
به یاد مرثیه ی مادر تو هر شب جمعه
به یاد لفظِ ” بنیَّ...” به آه و ناله نشستم
به گلشن حرم تو به هر کجا که نشستم
شهید بود و شهادت ، به دشت لاله نشستم
ز اشک دیده ی خونم ضماد گشته محیّا
که تا زنم به تن تکه تکه وصله نشستم
دلم شکست شبیه قدت کنار برادر
چو لحظه ای به کنار مه قبیله نشستم
اگرچه در غم عشقت دمی ز پا ننشینم
ولی برای محرّم ببین به چله نشستم
منم گدای شب جمعه ی همیشگی تو
که در کنار درت در کنار پله نشستم
جواد محمودآبادی
#جواد_محمودآبادی #چله_محرم #شعر_روضه
@navaye_asheghaan
الا یا اهل العالم
مسیر نور در اوج رهایی
رسیده تا افق های جدایی
شنیده شد صدای آشنایی
ز اطراف حریم کبریایی...
ندا آمد:الا یا اهل العالم
چهل شب مانده تا ماه محرم
شراب سرخ با پیمانه ای گفت
کبوتر وقت ترک لانه ای گفت
جنون عشق در دیوانه ای گفت
شنیدم شمع با پروانه ای گفت
بسوزی پابهپای من در این غم
چهل شب مانده تا ماه محرم
سرِ بازار با قدی خمیده
عصای پیری بابا رسیده
خودش با شانه ای بیرقکشیده
برایم پیرهن مشکی خریده
عجب رختی شود این رخت ماتم
چهل شب مانده تا ماه محرم
از این دنیای پوچِ هیچمقدار
ز دست روزگار مردم آزار
گرفتارم گرفتارم گرفتار
اجل دست از سرم بردار..،بردار
به من مهلت بده ای مرگ..،این دم
چهل شب مانده تا ماه محرم
شبیه بادها باشیم ای کاش
رهاتر از رها باشیم ای کاش
شکوهِ ربنا باشیم ای کاش
مُحرم کربلا باشیم ای کاش
همین امشب بده اذن مرا هم
چهل شب مانده تا ماه محرم
هبوط ماه،چشمِ روشن تو
چه بد بودهاست طرز کشتن تو
به دست کیست آن پیراهن تو
دگر وقتی نمانده تا تن تو
شود در زیر سم اسب درهم
چهل شب مانده تا ماه محرم
نوشته چکمه رویِ بال بُردند
تنت را تا تهِ گودال بردند
تو را با نیزه ای از حال بردند
سرت را بین آن جنجال..،بردند
بِگِرید عالمی پای `مُقَرَّم”
چهل شب مانده تا ماه محرم
چه می شد دور تو بلوا نمی شد
برای غارتت دعوا نمی شد
رقیّه خانمت تنها نمی شد
سنان پایش به خیمه وا نمی شد
کنارِ زینب تو نیست مَحرَم
چهل شب مانده تا ماه محرم
بردیا محمدی
#بردیا_محمدی #چله_محرم #شعر_روضه
@navaye_asheghaan