eitaa logo
کانال نوای عاشقان
16.8هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.5هزار ویدیو
388 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. ✅غزل شب جمعه ماه مبارک رمضان 🔻محمود تاری (یاسر) بیا بندگی کن که عزّت رسید شبِ جمعه ی ماه رحمت رسید شبِ جمعه ی ماه خوب صیام که از او دل ما به طاعت رسید شبِ جمعه ی ماه رحمت کزو دل اهل طاعت به دعوت رسید رها کن خودت را ز هر تیرگی که وقت رهایی ز ظلمت رسید بخوان ای دل من خدا را کزو تو را نغمه های اجابت رسید در این آخرین لحظه های عبور دل من به اوج سعادت رسید گرفت از کرم دامنِ کبریا دو دستم ، چو وقت کرامت رسید نکردیم ما بندگی صد دریغ به دل گرچه نور هدایت رسید نبودیم یادِ امام زمان که دلها به هجران حضرت رسید بیا یادی از روی مهدی کنیم که از او به جانها حلاوت رسید چو بردیم نام دل انگیز او ز هر سو نسیم طراوت رسید رسد در حریم ولایش یقین دلی را که نقشِ ارادت رسید دوباره تو را فرصتی داده اند مده از کف آن را ، چو فرصت رسید غنیمت شمار ای دل بی قرار تو را بار دیگر غنیمت رسید بخوان بار دیگر تو جوشن کبیر شبِ خوب ماه عبادت رسید ز انبوه جُرم و خطا توبه کن که شب های اشک و ندامت رسید بزن بر دل و سینه را پاک کن به چشمت اگر اشک خجلت رسید صداقت طلب کن ز پروردگار که دل سمت حق از صداقت رسید شبِ جمعه و جان من کربلاست دلم در هوای زیارت رسید چو پروانه وا کرده ام بال و پر دلم در حریم شهادت رسید به یاد عطش جانم آتش گرفت دوباره به دل داغ عترت رسید دلم رفته در قتلگاه حسین همانجا که ما را روایت رسید جدا شد سر از پیکر پاک او به دل تیر غم زین حکایت رسید سرش روی نی ، پیکرش روی خاک خِیامش در آنجا به غارت رسید دل زینب از غصّه ها غرقِ غم که نوبت به هجر و اسارت رسید چه دلها که خون شد ز آل رسول چه غم ها که بر آل عصمت رسید ازین قصّه ی غُصه دار فًلک تو را "یاسر" اکنون مرارت رسید (یاسر)
. بگذشت از دار فنا مصباح یزدی شد جانب دار بقا مصباح یزدی آئينه ی روشنگر علم و فقاهت علامه ای درد آشنا مصباح یزدی یار امام و رهبر فرزانه ی ما شمع و چراغ بزم ما مصباح یزدی سنگر نشین عرصه ی ایثار و عزت مرد خریدار بلا مصباح یزدی عمار جان بر کف برای رهبر خویش تفسیری از قالوا بلی مصباح یزدی آن ایستاده در بر خصم بد اندیش آن مرد با حق همصدا مصباح یزدی آن پای برجا در حریم دین و قرآن جانباز در راه ولا مصباح یزدی با پاسداران ولایت راهپویان با بی قراران هم‌نوا مصباح یزدی همواره با یاد شهیدان زندگی کرد با یاد آن آلاله ها مصباح یزدی دل سوخته از ماتم زهرای اطهر مرثیه خوان کربلا مصباح یزدی می ریخت اشک از دیدگانش در غم عشق در ماتم خون خدا ، مصباح یزدی مانند شمعی شعله از غم در جگر داشت بهر شهید سر جدا - مصباح یزدی «یاسر» گذشته عمر آن مرد الهی در راه دین ، راه ولا مصباح یزدی ** «یاسر» .
. در شب فراق / ------------ امشب علی گیرد ز غم نشانه شوید تن زهرای خود شبانه دیده اش ، غرقه خون چهره اش ، لاله گون گرید ز داغ همسر خود بر حال یاس پرپر خود یا فاطمه اُم ابیها..... امشب علی با قلب زار و خسته دستش رسد بر بازوی شکسته می کند ، ناله ها بر لبش ، این صدا ای هستی ام زهرا مرو تو صدیقه کبری مرو تو یاا فاطمه اُم ابیها..... امشب علی می جوشد اشک و آهش بر چهره ی زهرا فتد نگاهش می شود ، دیده تر زین عزا ، خون جگر گوید که ای یار شهیده با رفتنت قدم خمیده یا فاطمه اُم آبی‌ها..... مولا علی با قلب پاره پاره طفلان کنند این صحنه را نظاره جملگی ، بی معین خسته و ، دل غمین از داغ مادر بی قرارند جز ناله و شیون ندارند یا فاطمه اُم ابیها..... ** «یاسر» .👇
سیمای بهشتی خانه ات گلشن ز طوبای بهشتی فاطمه حجره ات عرش معلای بهشتی فاطمه حجره ای داری معطر از مناجات و نماز گوشه ای از آن ، مصلای بهشتی فاطمه از دعایت می رسد دلهای یاران در بهشت ای مناجات تو نجوای بهشتی فاطمه برترین ذکر تو یا الله ، یا قدوس بود کمترین یار تو حورای بهشتی فاطمه چادرت زیباتری تصویر در چشمان ماست چادرت یعنی که سیمای بهشتی فاطمه ریشه های چادرت در تار و پود ما نشست بانوی امروز و فردای بهشتی فاطمه رنگ پائیزی نداری ای بهارستان عشق چون تو باغ شکوفای بهشتی فاطمه کی جدا می گردی از مولای هستی مرتضی چون علی داری تو همتای بهشتی فاطمه قطره ای از اشک خود را هدیه کن بر ما که هست اشک تو از جنس کالای بهشتی فاطمه جرم تو این بود بت ها را شکستی بی تبر ای خلیل الله زن های بهشتی فاطمه «یاسر» از دنیا و عقبا جز ولایت را نخواست بانوی دنیا و عقبای بهشتی فاطمه «یاسر» بسم الله الرحمن الرحیم بستر - وداع همینکه زود بمیرم بِجای تو ، کافی است همینکه جان بدهم در عزای تو ، کافی است برای هر تپشِ من تبسمی بس بود برای هر نفسِ من هوایِ تو کافی است قسم به نقطه‌ی فاءِ تو کارِ من گیر است برای نافله‌هایم هجای تو کافی است مدینه سیر شده... شهرِ دیگری برویم چه غم که گفته اگر های‌هایِ تو کافی است برای ساختنم با غمِ مدینه بمان برای سوختنم انزوای تو کافی است بمان که با تو بماند توان به زانویم بمان که بی کسیِ مرتضایِ تو کافی است بمان و آه بکش با خیالِ قنداقه برای محسنم  این لای لایِ تو کافی است برای آنکه بفهمم چه آمده به سرت لباسِ سرخِ تو کافی است جایِ تو کافی است صدای آینه‌ی خُرد می‌دهی ای وای به شب نشینیِ ما این صدایِ تو کافی است خجالتم نده با این نَفَس نَفَس زدنت که وضعِ سینه‌ات از  از وای وایِ تو کافی است  نمی‌رسید به من زورشان و فهمیدند برای کُشتنِ من ماجرای تو کافی است تو شیشه بودی و یک سنگریزه هم بس بود کسی نگفت که حالِ عزای تو کافی است کسی نگفت که نامرد آتشت بس نیست کسی نگفت مزن ضربِ پایِ تو کافی است.... کسی نگفت مغیره به تازیانه مکوب کسی نگفت که برگی  برای تو کافی است کسی نگفت که قنفذ غلاف را بردار نزن نزن نزن این ضربه‌های تو کافی است کسی نگفت به غیر از یهودیِ این شهر که گفت غربتِ خیبر گشای تو کافی است تو را زدند و شکستی و من زمین خوردم تو را زدنت همین هفت جایِ تو کافی است... تو را  زدند و لبِ تو نکرد نفرینی که آهی از تو برای خدای تو کافی است * پس از تو دخترِ تو داد میزند نزنید حسین داغ تو  واغربتای تو کافی است برای آنکه سپاهی غنیمتت ببرند هزارو نهصد پنجاه جای تو کافی است گلیم ، پاره عبایی ، حصیر ، زیرانداز یکی اگر که شود بوریایِ تو  کافی است (حسن لطفی بسم الله الرحمن الرحیم انتها نیست در آن جلوه که با فاطمه است نقطه‌ی"فا"علی و نقطه‌ی"با"فاطمه است کیست او حضرتِ حق یا که نبی یا که علی کیست او فاطمه یا فاطمه یا فاطمه است بارها محضرِ او خورد زمین ، جبرائیل بارها گفت محمد به حرا فاطمه است بیش از کعبه پیمبر به طوافش می‌رفت یعنی ای قوم فقط قبله نما فاطمه است گرچه این خانه مفاتیح جناند ولی بیشتر بین همه کارگشا فاطمه است سه امام است همیشه سرِ سجاده‌ی او گرچه مجروح ولی دستِ دعا فاطمه است در بقیع بودم دیدم که غریبی می‌خواند یارالی آی یارالی دردَ دوا فاطمه است من از اَمرش به علی یادِ حدیثی کردم حجت‌الله عَلی  حُجَّتُنا فاطمه است گفت سوگند به مظلومیِ تو کم نشود یک سرِ موت در این معرکه تا فاطمه است آنچنان رویِ زمین ریخت چهل تَن را که همه گفتند مگر شیرِخدا فاطمه است همه گفتند که در شهر دو حیدر باشد همه گفتند که در شهر دوتا فاطمه است مرتضی گفت بمان ورنه خودش میفهماند که اذازُلزلتِ الاَرض و سَما فاطمه است چادرش را نتکاند   آخ ببینید همه نامِ او مردمِ نامرد  چرا فاطمه است روز محشر شود ؛ از آمدنش معلوم است که چرا کارِ خلائق همه با فاطمه است تا که او هست شفاعت به شفیعی نرسد تا که او هست فقط ناله‌ی ما فاطمه است (حسن لطفی بسم الله الرحمن الرحیم اگر آتش به دلت هست  اگر حالِ مُشَوَش داری و اگر تب داری یا شکایت زِ خود و از همه بر لب داری یا اگر از غم و اندوه و بلا سینه لبالب داری و اگر زندگیِ سرد و پُر از درد و دل آشوب  مرتب داری،  یا پریشانیِ روز و دل آتش زده  هرشب داری روز و شب تب داری چاره‌اش نور علی نور ، دعای نور است بسم رَبِ نور است گرچه او مستور است چاره‌اش زمزمه‌ی نور  دعای زهراست چاره‌اش یک مدد از چادر بانوی خداست نور خورشید نه ، مهتاب نه ، اینها همه هیچ نور می‌خواهی از آن چادر مشکی دریاب ، نور آن عصمت ناب نور از ریشه‌ی آن چادر قدسی است که قدیسه‌ی صدیقه به سر داشت که بر افلاک گذر داشت که از او نور ، سحر داشت همه شب یا ه
. ........... ای شام بی قراران ای لَیْلَةُ الرَّغائب امّید غمگساران ای لَیْلَةُ الرَّغائب لطف و عنایتی کن ، جود و کرامتی کن بر ما گناهکاران ای لَیْلَةُ الرَّغائب ای ابرِ پُر ز غفران بر ما سیاه رویان الطاف خود به باران ای لَیْلَةُ الرَّغائب ای روشنای هستی از ما بگیر دستی ای آبروی یاران ای لَیْلَةُ الرَّغائب ما خار این دیاریم همواره در غباریم ای برتر از بهاران ای لَیْلِةُ الرَّغائب آئینه ی ازل تو ، شیرین تر از عسل تو در کامِ ناگواران ای لَیْلَةُ الرَّغائب دل بسته ی تو هستم بر دامن تو دستم ای روح روزگاران ای لَیْلَةُ الرَّغائب ای آفتاب گردون ، نور از تو دارد اکنون شام امیدواران ای لَیْلَةُ الرَّغائب "یاسر" که روسیاه است دائم به سوز و آه است باشد ز شرمساران ای لَیْلَةُ الرّغائب ✍ "یاسر" 🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴🌴🌴🌴
125.1K
. نذر بانوی کرامت آمد خبرم به شهر قم می آید با عطر حرم به شهر قم می آید با یک سبد از کرامت و شیدایی بانوی کرم به شهر قم می آید ----------- دختر خورشید و ماه آمدی در شهر قم ای تو را گل در نگاه آمدی در شهر قم آمدی غرق کرامت غرق در عطر نجابت با خود آوردی سعادت فاطمه یا فاطمه جان.... بانوی لطف و کرم بانوی جود و سخا قم شده از مَقدَمت غرق در عطر خدا ای وجودت آسمانی در کرامت بی کرانی شهر قم را میهمانی فاطمه یا فاطمه جان.... دختر هفتم امام خواهر هشتم ولی بوی زینب می دهی بوی زهرا و علی ای که تو صبح بهاری شهر قم را اعتباری آمدی در بی قراری فاطمه یا فاطمه جان.... از تو ای نور سحر شهر قم شد مفتخر آمدی مانند گل آمدی همچون قمر ای نگاهت عین رحمت خاک پای گَرد جنت یادگار آل عصمت فاطمه یا فاطمه جان ** «یاسر»