eitaa logo
کانال نوای عاشقان
16.8هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.5هزار ویدیو
388 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام من در این شهر بینوای توأم یاجوادَالائمه‌ادرکنی دربدر در پی سرای توأم یا جوادَالائمه ادرکنی نه کسی ‌تا بر او پناه برم نه ‌توانی‌که ‌تن ‌به راه برم بی‌کس و ناتوان برای توأم یا جوادَالائمه ادرکنی گرچه در جادۀ ‌پریشانی منزلم ‌بی‌سر است‌ و سامانی نرود از سرم هوای توأم یا جوادَالائمه ادرکنی همه ‌تن ‌درد و داغ و اندوهم غربت ‌آورده ‌است‌ بستوهم دست من‌ گیرخاک پای‌توأم یا جوادَالائمه ادرکنی سینۀ پرشراره‌ای دارم جگر پاره‌پاره‌ای دارم شمع‌ ِفانوس‌دردهای‌توأم یاجوادَالائمه‌ادرکنی قلمم ‌آه‌ و اشک‌، جوهر من ورق ‌این ‌روی ‌زردِ چون ‌زر من قصّه‌پرداز غصّه‌های توأم یا جوادَالائمه ادرکنی پا گذارم به ‌تارک ‌خورشید سر نسایم ‌به ‌افسر جمشید من‌که درسایهء لوای توأم یا جوادَالائمه ادرکنی هستی ‌من ‌فدای ‌هست ‌تو باد کاسۀ چشم‌ من ‌به ‌دست ‌تو باد ساقیا تشنهء سخای توأم یا جوادَالائمه ادرکنی ای ز جودت ‌وجود ‌برده ‌شرف وی ‌تو اکسیر اعظمت ‌درکف من به امّید کیمیای توأم یا جوادَالائمه ادرکنی جز حریمت‌ پناه نشناسم خواجه و شیخ وشاب ‌نشناسم کز همه خلق آشنای توأم یا جوادَالائمه ادرکنی حرمت قبله‌گاه حاجاتم کوی تو کعبۀ مناجاتم زائر کوی دل‌گشای توأم یا جوادَالائمه ادرکنی پیش دست ‌تو ابر ‌شرمنده آبِ ‌شرمش ز چهره بارنده در ترنّم که من گدای توأم یا جوادَالائمه ادرکنی تو امیری و من اسیر توأم تو ‌خدیوی ‌و من فقیر توأم تو کریمی و من گدای توأم یا جوادَالائمه ادرکنی راحت روح و جان جانانی درد ما را تو نیک می‌دانی ای طبیبی که جان فدای توأم یا جوادَالائمه ادرکنی خسته‌ام ‌زادِ راه ‌می‌خواهم قرص‌ نانی ‌چو ماه ‌می‌خواهم که «یتیم» در سرای توأم یا جوادَالائمه ادرکنی «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 مشق عشق
ای که در سلسله سر سلسله‌ی اهل خدایی شمع این حلقه و سر حلقه‌ی جمع اُسرایی نه علیلی که دلیلی؛ نه مریضی که طبیبی نه طبیبی که دوایی؛ نه دوایی که شفایی تو کریم ابن کریم ابن کریم، آیت حقّی تو علی ابن حسین ابن علی، نور خدایی پسر مکه و حلّ و حرم و مشعر و میقات قمر چارم منظومه‌ی والشمسِ ضُحایی پسر دختر شاهنشه ایرانی و الحق که سزاوار ولیعهدی شاهِ شهدایی لقبت سید ساجد، شرف مردم عابد که به زوّارِ مشاهد، ادب‌آموز دعایی زآنچه در کرب و بلا رفت به ما نیز خبر ده ای که پروانه‌ی پر سوخته‌ی شمع هُدایی ** تو چه دیدی که همه عمر تو با گریه سر آمد هر کسی دید تو را، دید که در حال بُکایی مثل آن شمع که از سوختن‌اش چاره نباشد همه تن سوخته از داغیِ زنجیرِ جفایی به فدای تن تب‌دار تو ای لاله‌ی زهرا که دل‌افروخته‌ی داغِ ذبیحاً بِقَفایی مگر از فاطمه آموخته‌ای خطبه‌ی سوزان؟! کآتش انداخته در مجلس اِبنُ الطُّلَقایی! به "یتیم" از سر احسان چه شود دست بگیری تو که گیرنده‌ی دست همه از شاه و گدایی ✍
تو آشنایِ عالمیانی، غریب هم بیمار دردِ آدمیانی، طبیب هم بر لب به جز رضاً برضائِک نداشتی حتی به زیر خنجر آن نانجیب هم در راه حق ز اصغر و اکبر گذشته‌ای از هر فراز رد شدی، از هر نشیب هم از خاک نینوا و به خونِ گلوی خویش خدالتریب گشتی و شیب الخضیب هم از سنگ و تیر و نیزه و شمشیر بی دریغ عضوی نماند در بدنت بی نصیب هم داغ عطش‌ به کام و دهان تو بس نبود داغ جوان به جان و دلت زد لهیب هم هم‌ بر گلوی نیزه شکوفا شدی چو گل بستی گلوی ناله‌‌ی هر عندلیب هم آن شب که شمع بزم کلیسائیان شدی ناقوس گریه کرد برایت، صلیب هم نی یازده امام و نبی زائر توأند عیسی حواری آرد و موسی نقیب هم تنها دل "یتیم" نسوزد برای تو آتش کشیده‌ای به دل هر ادیب هم ✍
طفلی که بار محنت ایّام برده بود در عین خردسالگی‌اش سالخورده بود چون غنچه‌ای که در وسط آتش اوفتد اعضای پیکرش همه در هم فشرده بود سر زخم و شانه زخم و کمر زخم و چهره زخم از زخم ها تمام وجودش فسرده بود از بس که زخم داشت، شبانگاه وقت خواب جای ستاره زخم تنش را شمرده بود بر صورتش که برده شباهت به فاطمه ردّی کبود داشت! مگر ارث برده بود؟ مُردم ازین مصیبت و جا داشت حین غسل غساله گر ز غصه‌ی آن طفل مُرده بود دانی چه بود علت جان دادنش "یتیم" وقتی به سینه، راس پدر را فشرده بود... ... می‌خواست بر لبان پدر بوسه بسپرد جان را به جای بوسه بر آن لب سپرده بود ارزان لبانِ‌تشنه مپندار بوسه زد! بوسیدنش به قیمتِ جان، آب خورده بود ✍ @navaye_asheghaan
خورشید من که چشم جهانی به راه اوست افــلاک در تـصـرف چشم سـیـاه اوسـت دیوار کعبه این‌همه بوسیدنی نبود این حرمتی که یافته از تکیه گاه اوست هستی به یُمن هستی او می‌کشد نفس کز امر حق، زمین و زمان در پناه اوست هنگامه‌ی نماز بر او اقتدا کـنـد عیسی که افتخار کند در سپاه اوست از چشم‌های او بـه خـدا می‌توان رسید زیــرا کمال لطف خـدا در نگاه اوسـت فـرق اسـت بین مـاه مـن و مـاه مصریان یوسف غلام طلعت رخسار ماه اوست عـمـری "یتیم" در شـب هـجـران غیبتت غرق شکنجه است که عشقت گناه اوست ✍ @navaye_asheghaan
. خورشید من که چشم جهانی به راه اوست افــلاک در تـصـرف چشم سـیـاه اوسـت دیوار کعبه این‌همه بوسیدنی نبود این حرمتی که یافته از تکیه گاه اوست هستی به یُمن هستی او می‌کشد نفس کز امر حق، زمین و زمان در پناه اوست هنگامه‌ی نماز بر او اقتدا کـنـد عیسی که افتخار کند در سپاه اوست از چشم‌های او بـه خـدا می‌توان رسید زیــرا کمال لطف خـدا در نگاه اوسـت فـرق اسـت بین مـاه مـن و مـاه مصریان یوسف غلام طلعت رخسار ماه اوست عـمـری "یتیم" در شـب هـجـران غیبتت غرق شکنجه است که عشقت گناه اوست .@navaye_asheghaan
آتشی بر جگر شعله‌ورش بود حسن شاهد آتشِ دل، چشمِ ترش بود حسن نفسش تنک می‌آمد، ز رمق می‌افتاد اگر از کوچه‌ی تنگی گذرش بود حسن داغ او را نه دوا بود به عالم، نه طبیب که فقط زهر ، شفای جگرش بود حسن مادر و کوچه و سیلی نرود از نظرش عمری آن منظره پیش نظرش بود حسن مثل مادر که تمنای اجل داشت و بس ز خدا مرگ، دعای سحرش بود حسن فخر دارد که دو سرباز حسین است ازو زآنکه عبدالَله و قاسم پسرش بود حسن دیدن صورت زیبای اباالفضل و حسین خوش‌تر از دیدن شمس و قمرش بود حسن کام او تلخ شد از جرعه‌ی آلوده به زهر آن شبِ تلخ که وقت سفرش بود حسن بر غم و محنت آن سوخته‌جان، سنگِ صبور خواهرش بود که نور بصرش بود حسن قاتل مادر خود دیدن و دم بر نزدن بدتر از زهر به کام و جگرش بود حسن چه دوا بود بمیرم که یکی جرعه‌ی زهر آب بر آتش داغ جگرش بود حسن گر چه بسیار رثا گفت غریبانه "یتیم" ناظر مرثیه در هر اثرش بود حسن ✍ @navaye_asheghaan