#مرثیه_حضرت_معصومه_س
ای گل موسی بن جعفر فاطمه
تالی زهرای اطهر فاطمه
کعبه ی قلب همه معصومه جان
رهنورد فاطمه معصومه جان
ای گل زهرا سرا پا رحمتی
اهل عالم را نشان عصمتی
مرقد پاکت حریم کبریاست
قبله گاه و ملجا اهل ولاست
شهر قم از نور تو زینت گرفت
حوزههای علمیه عزت گرفت
آن حریمت می دهد بوی بهشت
زائر تو آمده سوی بهشت
از همه مشکل گشایی می کنی
هر دلی را تو ولایی می کنی
فاطمه اخت الرضا معصومه ای
همچو زینب عمه ات مظلومه ای
در غم هجر برادر سوختی
صبر را از عمه ات آموختی
آمدی از بهر دیدار رضا
بین ره گردیده بیمار رضا
آمدی واردبه شهر قم شدی
فاطمه نور دل مردم شدی
شیعیان در مقدمت گل ریختند
زیر پایت یاس و سنبل ریختند
در شب داغ شما جان بر لبم
یاد رنج و غصههای زینبم
جای گل آن کوفیان بی حیا
بر سر و رویش زدند سنگ جفا
کوفه بود و زینب ونور دو عین
پیش رویش رأس پر خون حسین
فاطمه جان در پناه تو منم
مستمند یک نگاه تو منم
من (رضایم) نوکر دربار تو
گشته ام معصومه جان بیدار تو
#رضا_یعقوبیان
#حضرت_معصومه_س
#مرثیه_حضرت_معصومه_س
#مسمط_مخمس
باده و كوثر علی، صهبا و كوثر فاطمه است
روزی معراجِ طاها، سيبِ نوبر فاطمه است
بهترين زنهای عالم را پيمبر فاطمه است
عصمت ذات خدا ماهيتاً در فاطمه است
جده ی معصومه ی موسی بن جعفر فاطمه است
****
غالباً در آستانش سر، كه خم باشد بس است
بركت زهرا به ما هر چند كم باشد بس است
دختر زهرا اگر صاحب حرم باشد بس است
كار دست حضرت معصومه هم باشد بس است
آنكه می بخشد عطای صد برابر فاطمه است
****
با گناهم آمدم در محضرش من را خريد
آبروی گريه های نوكرش من را خريد
سالها اينجا نشستم آخرش من را خريد
عاقبت اصلاً به من چه؟ مادرش من را خريد
وقت های نا اميدی ، تير آخر فاطمه است
****
نسل زهرا دخترانش هم امامت می كنند
بيشتر از آنچه می خواهی كرامت می كنند
تا كنيزان كنيزانش شفاعت می كنند
زائرانش در صف محشر قيامت می كنند
چون خدا يك جلوه اش در روز محشر فاطمه است
****
حضرت سلمان به يك آن شد امين، زهرا كه خواست
شد كسا نازل به ختم المرسلين، زهرا كه خواست
چادر معصومه شد كهفِ حصين، زهرا كه خواست
شهرقم شد لنگر روی زمين، زهرا كه خواست
عالم و آدم نمی فهمند، محور فاطمه است
****
زود می بخشند ما را با دعای دَرهَمَش
سوی زهرا مي كند تعظيم دائم پرچمش
غالباً دختر به مادر مي رود درد و غمش
دور او بودند اما مردهای محرمش
آنكه رو می گيرد از هر كس به بستر فاطمه است
****
بی رضا چشمان او شد خيس امّا تار ، نه
سينه اش آتش گرفت از هجر، از مسمار نه
دل تسلايش همه دادند با آزار، نه
شد عصايش شانه های ديگران، ديوار نه
آنكه افتاده به پای شير خيبر فاطمه است
****
كوچه وقتی تنگ باشد راه می ريزد به هم
صورت حوريّه با يك آه می ريزد به هم
با خسوف چهره ی او، ماه می ريزد به هم
آتش آوردند از چه؟ شاه می ريزد به هم
آنكه باپهلو گرفته ضربه ی در فاطمه است
****
از چه رو با دستِ بسته همسرش را می برند
اين چنين شد كه اسيری دخترش را می برند
موقعِ غارت كه باشد، بهترش را می برند
برزمين افتاده زينب، معجرش را می برند
كيست دارد مي دود دنبالِ معجر؟ فاطمه است
رضا دین پرور
@navaye_asheghaan