🎼بر آنکه شفیع است روزِ ..
|⇦• #مدح و توسل ویژۀ ایام ولادتِ حضرت رقیه سلام الله علیها به نفسِ حاج حسن خلج •✾•
┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅
بِسْمِ اللّٰهِ نُورٌ عَلىٰ نُورٍ ، بِسْمِ اللّٰهِ الَّذِى هُوَ مُدَبِّرُ الْأُمُورِ ، بِسْمِ اللّٰهِ الَّذِى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ . الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ
بر آنکه شفیع است روزِ عرصات
آن کو به عنایتش روا شد حاجات
بر پرده نشینِ کنجِ ویرانۀ عشق
سر تا قدمِ رقیه خاتون صلوات
در محفلتان عرضِ ادب آوردم
غم از دلتان برده ، طرب آوردم
یادت نرود یک صلواتی بفرست
تا نام رقیه را به لب آوردم
____
داشت آن روز زمین قصه ای از سر می خواند
قصۀ دیگری از یاسِ معطر می خواند
رخ مولود چنان با رخ مادر می خواند
که پدر زیرِ لبی سورۀ کوثر می خواند
خانه غوغا شده انگار زمان برگشته
نکند حضرتِ زهرا به جهان برگشته
بنگر خانۀ ارباب پر از همهمه است
دلِ بابا نه فقط ، دلبرِ جانِ همه است
زینب آیینه به کف بر لبش این زمزمه است
به خدا خونِ خدا در رگ این فاطمه است
دختری که نفسش جلوۀ زهرا دارد
پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد
*هیچ بنی بشری در این عالم در هیچ موضوعی ،هرگز نمیتونه به امامش چون و چرا کنه ، هرگز نمی تونه اعتراض کنه ، اما شما به ما این اجازه رو میدید در عالم محبت یه سوال کنیم آقاجان ؟!.. شما که دیدید جدتون رسول الله وقتی دستِ فاطمه رو بوسید با دستش چه کردن .. شما که دیدید جد شما رسول الله وقتی صورت زهرا رو بوسید با صورتِ فاطمه چه کردن .. چی شد جلو دشمنا صورتِ رقیه رو بوسیدی ؟! دستِ رقیه رو بوسیدید ؟! آقاجانم ..
ایام ولادتِ این خانمِ اما دو سه تا ولادت هست که ولادت هاشون از شهادت ها بیشتر گریه میکنن دوستان ، یکی ولادتِ باباش حسینِ .. یکی ولادتِ مادربزرگش زهراست .. یکی اَم ولادتِ خودِ سه ساله ست .. چه ولادتی .. خانمی که همش سه سال عمرشِ بود ..*
تو که در دلبری از ما مَثَلِ بابایی
اسم بابا که می آری غزلِ بابایی
چشمِ بد دور چه شیرین بغلِ بابایی
ساده ، شیرین و صمیمی عسلِ بابایی
دم به دم میوزد از هر نفست بویِ بهشت
دخترِ حضرتِ اربابی و بانویِ بهشت
آمدی نازترین یاسِ معطر باشی
در دلِ خستۀ ما ، عاطفه پرور باشی
آمدی چند بهاری گلِ اکبر باشی
نفسی هم شده هم بازیِ اصغر باشی
باز لبخند بزن ،
یه دختری گوشۀ ویرونه نشسته ..
رفته تو فکرِ باباشُ چشماشُ بسته
از آدما خسته شده دلش شکسته
*خدا نکنه دستِ دختر نازنینت دستت باشه ، یه روز بیاد پول تو جیبت نباشه تو کوچه و خیابون یهو بچه ت دستت رو بکشه بگه بابا از این خوراکی ها می خوام .. هم از بچه ت خجالت میکشی هم از مردم خجالت میکشی .. حالا این ملکۀ عالم اسلام ، گلِ نازدانۀ حسین که از وقتِ ولادتش پاهاش به زمین نرسیده .. یا بغلِ بابا بوده یا رو دوشِ عمو عباس بوده .. یا رو شونه هایِ اکبر بوده ، یا تو دامنِ زینب بوده حالا این خانم :*
نه به غذایی لب زده ، نه بازی کرده
گفته به بچه ها که بابام بر میگرده
فقط میخواد باباش بیاد دورش بگرده
*دخترِ ، همه عشقش باباشِ .. بعدِ بیست و چند روز بابا داره میاد مهمونی خونه ش .. میخواد خودشُ مرتب کنه .. اوضاعُ رو به راه کنه ، بابا غصه نخوره ..*
مویِ سپیدشُ با روسری ش پوشونده
آستینشُ تا رویِ انگشتاش کشونده
____
بابا ،
سرتُ رویِ نیزه دیدم
زخمِ زبون خیلی کشیدم
خسته شدم دیگه بریدم .. بابا
*از کربلا تا کوفه از کوفه تا شام از دروازۀ ساعات تا خرابه هر کی رسید زد .. یکی با سنگ یکی با چوب یکی با تازیانه ..*
بابا ،
اَبریِ چشمِ مهربونت
چشماتُ بسته لختِ خونت
لکنت گرفت شیرین زبونت ، بابا
____
اگر این است تاثیرِ شنیدن
شنیدن کی بود مانندِ دیدن
این دخترا میخندن ، به این لباسِ پاره
انگشت نما شدم من ، میگن بابا نداره
بابا ،
خونِ گلوت آبِ وضوتِ
بغضِ گلوم مهرِ سکوتِ
که چایِ نیزه رو گلوتِ ، بابا
بابا ،
این دلم افروخته بابایی
چشات به من دوخته بابایی
موهات چرا سوخته بابایی ، بابا
یه نگاه به صورت بابا کرد گفت بابا:
ای پدر کاش به جای سر تو
می بریدن سرِ دخترِ تو
انکار خدای ازلی نتوان کرد
تفریق رسول از ولی نتوان کرد
ماتم که علی را به چه تشبیه کنم
تشبیه علی به جز علی نتوان کرد
یا علی یا علی ، مالک ملک دلی
نام زیبای تو شد ، رافع هر مشکلی
@emame3vom
______
#حاج_حسن_خلج
#میلاد_حضرت_رقیه_سلام_الله
.
🎼دختر بگو ملیکهء هفت آسمان..
|⇦• مدح و توسل ویژۀ ایام ولادتِ حضرت رقیه سلام الله علیها به نفسِ حاج حیدر خمسه•✾•
┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅
رقیه ، رقیه قلبِ منم جلا بده
رقیه ، رقیه به خاطر خدا بده
رقیه ، رقیه عیدی یه کربلا بده
دختر بگو ملیکهء هفت آسمان بخوان
دختر بگو فرشتهء کون و مکان بخوان
در مکتب سه سالهء توحید پا گرفت
چادر نماز کوچک او را جنان بخوان
بنویس دختر از دوطرف خط فاصله
یعنی برایِ حضرت عباس جان بخوان
*برات تولد گرفتن خانم .. اما بی بی جانم ما میخوایم به عالم بگیم برا دختر سه ساله گل میارن .. عروسک میارن .. براش تولد میگیرن .. بگو خانم کادو چشمِ خیس به کارت میاد .. طرف شاید تو خرج زندگیشم مونده باشه ما وقتی صحبت روضه میشه میگه این سهم خانم .. ان شالله فردا قیامت این خانم میاد شفاعتِ ما رو میکنه ، دست ما رو تو دستِ باباش میزاره .. خانم .. بابات حرفِ تو رو زمین نمیزنه .. به بابات بگو ما دلمون برا حرمش تنگ شده ..*
داری گره به کار فرو بسته ای اگر
هر وقت دل شکسته شدی آن زمان بخوان
ما را بر آستان بطلب زائرت شوم
*پیر مردامون برا دختربچه ت گریه میکنن ، اما به مشت پیرمرد هم کربلا .. با عصا اومدن ..*
ما را بر آستان بطلب زائرت شوم
ما را بر آستان تو به پابوستان بخوان
از مُلک تا مَلک سر این سفره سائلند
او را کریم زادهء گسترده خوان، بخوان
او را همیشه فاطمهء کربلا بگو
اما همیشه فاطمهء قد کمان بخوان
وقتی قدم به ساحت خورشید میزنی
خاموش محتشم ولی ای روضه خوان بخوان...
کشتی شکست خورده نه ، او خود سفینه است
اصلاً دمشق بی بیِمان خود مدینه است
جشنی گرفته بود پُر از دلبری براش
*هر کی چشماش بارونی شد برا همه دعا کنه .. بی بی جان ، حاجت دارم ، خانم جان ، میدونی ما اجدادمونم کنیز و غلامت بودن .. بی بی جان دلمون گرفته .. الهی دورت بگردم .. پا داری بیای روضه ی ما ؟! نه والله .. *
جشنی گرفته بود پُر از دلبری براش
جشنِ تولدی که شده محشری براش
کیکی که یا رقیه به رویش نوشته بود
آماده کرده بود دم آخری براش
گیسویِ تاب خوردهء با تور بسته داشت
یک بال هم گذاشته عین پری براش
نجمه گرفته جای عمویِ بزرگ او
یک سینه ریز نقره ای مرمری براش
در سومین بهاره ی جشن تولدش
هدیه گرفته بود عمو روسری براش
آورده بود یک گل سر یک نفر که هست
در بین دختران چقدر مشتری براش
*چه گل سری .. با مو کشیدن ..*
اکبر برای هدیه عروسک گرفته بود
از این نداشت تحفه ی زیباتری براش
اصلاً حسین موافق با گوشواره نیست
اصرارِ عمه بود که یا می خری براش -
- یا لا اقل اجازه بده من بیاورم
تا خاطرِ خوشی شود این آخری براش
... اما چه حیف شد ز فلک تاج برده اند
هر چه گرفته بود به تاراج برده اند
شاعر : #محمد_عظیمی
چون شده حیدری تبار؛ رقیّه
هست اعجوبهی وقار؛ رقیّه
مثل عمّه شد استوار؛ رقیّه
گرچه دیده سه تا بهار؛ رقیّه
در کمالات؛ او مثال ندارد
غیر راه علی مسیر ندیدم
داخل خانهاش صغیر ندیدم
سر بلندند؛ سر به زیر ندیدم
من در این خانه غیر شیر ندیدم
شیر بودن که سنّ و سال ندارد
دست به دیوار رفت مسخره کردند
کوچه هر بار رفت مسخره کردند
بین انظار رفت مسخره کردند
سر بازار رفت مسخره کردند
معجر پاره قیل و قال ندارد
#حاج_حیدر_خمسه
#میلاد_حضرت_رقیه_سلام_الله
.