eitaa logo
کانال نوای عاشقان
23.4هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
610 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات مدیر کانال نوای عاشقان کربلایی هادی صالحی @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ _دلم میخـواد یه شب مدینه باشم _زائـر اون شکـسته ســـــینه باشم _دلم میخواد پشـت بقیـــع بشینم _قـــــبر غـــــریـب مــــادر و ببینم ان شاءالله وعده منو و شما مدینه،،،کنار قبرستان بقیع،،، ایام عزای زهرای مرضی،،،بریم خانه امیرالمومنین،،،بریم عیادت مادرمون زهرا،،،مادری که چند ماهه تو بستر بیماریه،،، ان شاءالله هر كی مادر داره،،،خدا براش نگه داره،،،، خدا نکنه ببینی مادرت بیمار شده،،،اگه یه روزی بری خونه،،،ببینی مادرت حالش خوب نیست،،، دست و پات رو گم میكنی،،،اگه یه روز ببینی مادرت،،،به سختی داره نفس میکشه،،،دست و پات رو گم میكنی،،،انگار همه غصه های عالم رو دلت میآد،،، امروز بعد از چند ماه،،،بلاخره زهرای مرضیه از بستر بیماری بلند شد،،،بچه ها تا مادر رو دیدند،،،خوشحال شدند،،، الحمدلله،،،مادر ما خوب شده،،، _چون روز ِ آخــر بود كار ِ خانه كردم _گیسوی ِ فرزندان خود را شانه كردم کمی کارهای خونه رو انجام داد بی بی،،،فرمود اسماء،،، من ساعتی استراحت می کنم منو صدا بزن،،،اگه جواب ندادم اسماء،،،بدون به بابام پیغمبر ملحق شدم،،، اسماء میگه،،، دل نگران شدم،،،ساعتی بعد صدا زدم،،، عرضه داشتم،،، یا بنت رسول الله،،،دیدم جواب نیومد،،، خدایا،،، چه خبر شده،،،چرا بی بی جواب نمیده،،، دوباره صدا زدم:(یَا قُرَّهَ عَیْنِ الرَّسُولِ )،،،، جواب نیومد،،، وارد حجره شدم،،، پوشیه صورت رو کنار زدم،،، دیدم ای وای،،، بی بی جان به جانان تسلیم کردند،،، عرضه داشتم بی بی جان،،،سلام منو به پیغمبر خدا برسونید،،، خدایا،،، حالا جواب امیرالمومنین رو چی بگم،،،جواب بچه ها رو چی بگم،،، حسنین وارد شدند،،، تا اومدند فرمودند اسماء،،،مادرمون زهرا کجاست،،، دوان دوان وارد حجره شدند،،،کنار بدن بی جان مادر نشستند،،،حالا میخوای گریه کنی بسم الله،،، امشب برا یتیمان زهرای مرضیه گریه کن،،، این بچه ها خودشون رو انداختند روی جنازه مادر،،، نميدونم تاحالا بچه یتیم کنار بدن مادر دیدی یا نه،،، امام حسن خودش رو انداخت روی بدن مادر... صدازد: یَا أُمَّاهُ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی،،، مادرجان من حسنم،،، با من حرف بزن مادر،،، الان روح از بدنم جدا میشه مادر،،، ابی عبدالله اومد،،،آی کربلایی ها،،، آقاتون اومد...صورت گذاشت کف پاهای مادر،،، هی کف پاهای مادر رو میبوسه،،، صدا میزنه،،، يَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَتَصَدَّعَ قَلْبِي فَأَمُوتَ مادر،،، من حسینتم،،،با من حرف بزن،،، مادر،،، اگه با من حرف نزنی میمیرم،،، مادر،،، مادر،،، _اسماء چرا چشم از ما پوشیده مادر _وقت اذان مغــــرب خوابیـــده مادر اسماء اومد بچه ها رو با احترام،،،از روی جنازه مادر بلند کرد،،، اما‌،،، لا یوم یومِک یا اباعبدالله،،، خوب شد اسماء تو بودی،،، بچه ها زهرای مرضیه رو،،، از کنار جنازه مادر بلند کردی،،، اما کربلا،،، فَاجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ،،، چند نفر مرد اَعرابی با تازیانه،،،کشان کشان،،، دختر رو از کنار بدن بابا جدا کردند،،، _ای خصم بد منش تو مزن تازیانه ام _من از کـــنار پیکــــــــــر بابا نميروم حسین،،،