#حضرت_رقیه_س_شهادت
خوش آمدی عزیزم، بابای مهربانم
تا پیش من بیایی...، بر لب رسید جانم
ترسیدم اول کار، از این سر بریده
با این سر بریده، هستی تو میهمانم
بد سوخته سر تو، بین تنور خولی
من هم میان انظار، بد سوخت گیسوانم
همرنگ ارغوان است، رنگِ رُخ تو بابا
با این رُخ کبودم، همرنگ ارغوانم
لکنت گرفتن من، تقصیرِ دستِ زجر است
با پای ناتوانم، سربارِ کاروانم
جای نوازش تو، خولی نوازشم کرد
مثل بهار بودم، اما کنون خزانم
تفسیر " اَم حَسِبتَ..." امشب به چشم دیدم
زخمی شده لبانت، شاکی ز خیزرانم
عادت ندارم انقدر از تو جدا بمانم
من را ببر عزیزم، دیگر نمیتوانم...
✍ #علی_میرحیدری
@navaye_asheghaan
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_اسارت؛ #حضرت_زینب_س_کوفه
غبار کوی تو را توتیای دیده کنم
شِکَر کلام تو را نقش صد قصیده کنم
اگرچه بر جگرِ دیده، داغِ دیدن توست
ولی خیالِ جمالِ تو قابِ دیده کنم
دلم چو میوهی کالیست در فراق رُخت
به وصل، عاقبت این میوه را رسیده کنم
تو شهریاری و عالم گدای درگهِ تو
به آستانِ تو عمری قدم خمیده کنم
برای اینکه مرا فتنه با خودش نبرد
به دور پیلهی دل، مِهر تو تنیده کنم
منم چو شام سیاه و تویی چو صبح سپید
به ماه روی تو این تیرگی، سپیده کنم
برای اینکه به قلب تو جا کُنم خود را
قسم به چادر خاکیِ آن شهیده کنم
منم شبیه تو عمری میان خلوت خود
چو ابر، گریه برای سرِ بُریده کنم
**
منم شبیه تو دارم عزای زینب را
همیشه یادِ غمِ آن بلا کشیده کنم
چه روضهای! دَخَلَت زینبُ علیَ ابنِ زیاد
به جایِ اشک بر این روضه، خون چکیده کنم
✍ #ناصر_شهریاری
@navaye_asheghaan
.
حرم شاه کجا اینهمه اشرار کجا
ما کجا شام کجا اینهمه آزار کجا
آن که در رو به همه عالم و آدم وا کرد
میشود پشت در بسته گرفتار کجا
همه دم بال ملک فرش قدمهامان بود
پای این دستهی حوریه کجا خار کجا
دست شیطان و نقاب روی خورشید کجا
دختر فاطمه و معرض انظار کجا
طفل معصوم کجا قوم نظر شوم کجا
تنگی کوچه و جمعیت بسیار کجا
سربلند آمده بودیم و سرافکنده شدیم
دوش عباس کجا سکوی بازار کجا
داخل تشت اگر گریه کنی حق داری
دختر سَبْیِه کجا مجلس اغیار کجا
✅وحید عظیم پور - محرم۱۴۰۲
#کاروان_اسرا از #کربلا تا #شام
#مجلس_یزید
.@navaye_asheghaan
#حضرت_رقیه_س_شهادت
یک دلِ بی قرار سهمش شد
دوریِ از نگار سهمش شد
بی علی اکبر و عمو عباس
سیلیِ آبدار سهمش شد
روی بالِ فرشته میخوابید
یک بغل سنگوخار سهمش شد
در بیابان و نیمههای شبش
دلهره، اضطرار سهمش شد
تا که آورد اسم بابا را
مُشتها بی شمار سهمش شد
از لگدهای زجر، پهلو درد
از سنان، چشم تار سهمش شد
پای پُر آبله که جای خودش
رعشه، بی اختیار سهمش شد
در هیاهوی کوچه و بازار
صحبت طعنهدار سهمش شد
دخترِ حرمله چه میخندید!
تا از او گوشوار سهمش شد
ارثِ زهراست بر زمین خوردن
چادرِ پُر غبار سهمش شد
یک سه ساله کجا و مویِ سپید
پیریِ روزگار سهمش شد
آخرِ سر خرابه روشن شد
ماهِ نیزه سوار سهمش شد
بویِ نانِ تنور پیچید و
سوخته زلفِیار سهمش شد
✍ #علی_علی_بیگی
@navaye_asheghaan
.
حرم شاه کجا اینهمه اشرار کجا
ما کجا شام کجا اینهمه آزار کجا
آن که در رو به همه عالم و آدم وا کرد
میشود پشت در بسته گرفتار کجا
همه دم بال ملک فرش قدمهامان بود
پای این دستهی حوریه کجا خار کجا
دست شیطان و نقاب روی خورشید کجا
دختر فاطمه و معرض انظار کجا
طفل معصوم کجا قوم نظر شوم کجا
تنگی کوچه و جمعیت بسیار کجا
سربلند آمده بودیم و سرافکنده شدیم
دوش عباس کجا سکوی بازار کجا
داخل تشت اگر گریه کنی حق داری
دختر سَبْیِه کجا مجلس اغیار کجا
✅وحید عظیم پور - محرم۱۴۰۲
#کاروان_اسرا از #کربلا تا #شام
#مجلس_یزید
@navaye_asheghaan
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_سجاد_علیهالسلام
زبان حال امام سجاد علیهالسلام
تمام عمر یادت کردهام با هر دعا حتی
تمام عمر با هر گریه با هر ربنا حتی
پس از تو روضههای هفتگی نه لحظهای دارم
پس از تو گریهام در جمعها در انزوا حتی
تمام داغهای چارشنبه از دوشنبه بود*
تمام عمر خواندم روضهها را بی صدا حتی
میانِ آتش خیمه صدای دومی آمد
که آتش میزنم با اهل آن این خانه را حتی
نه در بازارِ قصابان نه از آهنگران شهر
که میریزد دلم با دیدن قدری عبا حتی
که میافتم کنارِ راهِ دختر بچهها بر خاک
که آتش میشوم با دیدن مُشتی طلا حتی
دو دست و گردنم درگیرِ غُل بود و سرم میسوخت
نمیشد تا که بردارم کمی از شعله را حتی....
به سی و پنج سالی که برایت سوختم سوگند
وداع تو به یادم هست دادِ عمهها حتی
نمیآمد به جز جان بر لبم وقتی که میرفتی
نمیشد تا بمانم لحظهای بر روی پا حتی
تمام عصر جان میکندم اما جان نمیدادم
نمیشد تا کشم جسمِ تو را از زیرِ پا حتی
حجاب خیمه را بالا زدم دیدم عجب وضعیست
نمیشد دید حجم نیزهها را در هوا حتی
به سختی بر عصایی تکیه دادم دیدم از خیمه...
شیوخِ شام و کوفه میزدندت با عصا حتی
چهها کردند جمعا آن جماعت در سه ساعت که
نشد جمعت کنم بابا میان بوریا حتی
*بنابر بررسی تقویمی
چهارشنبه روز عاشورا
دوشنبه روز سقیفه
(حسن لطفی)
@navaye_asheghaan
بسم الله الرحمن الرحیم
#روضه
مسیر راه شام تا دروازه ساعات
کارِ ما گرچه به جز گریهی پیوسته نبود
کارِ این قوم ولی خندهی آهسته نبود
آنقدر ضربهی نیزه همه را ساکت کرد
بِینِ ما در پِیِ تو یک سرِ نشکسته نبود
پشت دروازهی ساعات معطل شده است
آن کریمی که درِ خانهی او بسته نبود
خسته از زخمِ زبانیم و جسارت به لبت
پایِ ما با تو در این راه ولی خسته نبود
فقط از دور تو را دخترکانت دیدند
نیزهای کاش به تو اینهمه وابسته نبود
گرچه از دور ولی باز زمین میاُفتند
زخمِ حلقومِ تو ای کاش که برجسته نبود
گرمِ تزئین و پذیرایی شاماند همه
ورنه دروازهی این شهر چنین بسته نبود
(حسن لطفی ۴۰۰/۰۶/۱۶)
امام صادق (ع) از زبان امام زینالعابدین (ع) نقل کردهاند که: «مرا بر شتری لنگ، بدون روپوش و جهاز سوار کردند. سر سیدالشهداء (ع) بر نیزهی بلندی بود و زنان بر شتران پالان دار پشت سر من بودند.
جماعتی که ظلم و ستم را از حد گذرانده بودند ، با نیزهها در جلو ، عقب و اطراف ما بودند.
هرگاه یکی از ما گریه میکرد، بر سرش میزدند.»
@navaye_asheghaan
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عجلالله
#شهادت_حضرت_رقیه_سلامالله
برای شانهیِ اُفتادهام پَری بدهید
دلِ شكستهی ما را به دلبری بدهید
محبتی بكنید و مرا حرم ببرید
نشان راه به چشم كبوتری بدهید
كجاست خیمهی سبزت؟ مسافرم برگرد
برای درکِ شما كاش باوری بدهید
شنیدهایم كه شب پای روضهها هستی
برای آنکه بنالیم حنجری بدهید
چقدر مثل شما میشویم با گریه
به چشمِ ما هم از آن مهرِ مادری بدهید
برای شور گرفتن بهشت هم تنگ است
چه میشود كه به ما جایِ بهتری بدهید
نمیرود به خدا جای دور جانِ شما
اگر براتِ حرم را به نوكری بدهید
خبر رسیده خرابه شكستهای میگفت :
چه میشود كه به ما چند روسری بدهید
(حسن لطفی)
@navaye_asheghaan
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عجلالله
#شهادت_حضرت_رقیه_سلامالله
بازهم اشکِ مرا آهِ تو در آورده
باز این شال زِ حالِ تو خبر آورده
دست دارم به دعا کار به مژگان نرسد
ریخت این سیل و سرِ راه جگر آورده
چشمِ تو زخم شده چشم مرا باز کند
خواندهای روضهای و باز ثمر آورده
بال و پَر ریخته بودم که مرا فُطرس بُرد
بالِ اُفتادهام از لطفِ تو پَر آورده
تُربتت تربیتم کرد و بلا را بُرده
خاکِ تو همرَهِ خود چشم نظر آورده
مادرت گفت حسین و جگرت ریخت بهم
باز پیراهنی از عرش مگر آورده
کوه هم موقع این روضه زمین میاُفتد
داغِ سنگینِ شما دردِ کمر آورده
عمهی کوچکت از خواب پرید و نالید
از سفر کردهی من نیزه خبر آورده
خیزران کارِ تماشایِ مرا مُشکل کرد
وای در پیشِ لبت تَرکهی تَر آورده
(حسن لطفی)
@navaye_asheghaan
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_رقیه_سلامالله
آهش فضای هر سحرش را گرفته است
داغی تمامیِ جگرش را گرفته است
از کوچهها رسیده تنش تیر میکشد
از بس که سنگ دور و برش را گرفته است
بر حال و روزِ چشم نحیفش نکرد رحم
دستی نگاهِ مختصرش را گرفته است
جا مانده از حرارتِ خیمه به پیکرش
آتش کمی زِ بال و پرش را گرفته است
از بعد غارت حرم و گوشوارهاش
با آستینِ پاره سرش را گرفته است
جانی نمانده تا دو قدم راه میرود
زینب بیا کمک ، کمرش را گرفته است
(حسن لطفی)
@navaye_asheghaan
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_رقیه_سلامالله
نیمه شب در خرابه وقتی که
ربنایِ قنوت پیچیده
بعدِ زاری و هِق هق و گریه
چه شده این سکوت پیچیده
عمهاش گفت خوب شد خوابید
چند شب بوده تا سحر بیدار
کُمَکم کُن رُباب جای زمین
سرِ او را به دامنت بگذار
آمد از بینِ بازویش سر را
تا که بردارد عمهاش ای داد
سرِ دختر به یک طرف خم شد
سرِ بابا به یک طرف اُفتاد
شانهاش را گرفت با گریه
به سرِ خویش زد تکانش داد
تا که شاید دوباره برخیزد
سرِ باباش را نشانش داد
دید نیلوفری است در مهتاب
زخمهای شکفتهاش را بست
دید چشمانِ نیمه بازش را
پلک آتش گرفتهاش را بست
میکشید از میانِ آبلهها
خارها را یکی یکی آرام
یادش اُفتاد شِکوههایش
با پدر ، یواشکی ، آرام
از سفر آمدی و روشن شد
چشمهایی که تار تَر شدهاند
از سفر آمدی به بَزمی که
همگی دست بر کمر شدهاند
زخمهای تو را شمردم که
یک به یک نذرِ بوسهای دارم
چقدر زخم در بدن داری
چقدر بوسه من بدهکارم
بعد از این دستِ بادها ندهم
گیسوان تو را که شانه کنند
من نَمُردم که سنگها هر بار
زخمِ پیشانیات نشانه کنند
دختری که مقابلم انداخت
بازهم نانِ پارهی خود را
به خدا رویِ گوش او دیدم
هر دوتا گوشوارهی خود را
گیسوانی که داشتم روزی
کربلا تا به شام کَمکَم سوخت
خواستم تا که شعله بردارم
نوکِ انگشتهای من هم سوخت
لُکنتم بیشتر شده خوب است
لُکنتِ دخترانه شیرین است
لهجهام را ببین عوض کرده
چقدر دستِ زجر سنگین است
تا به سختی زِ عمه پرسیدم
که تو هم دردِ استخوان داری
گریه کرد و به گریه با من گفت
چقدر لکنت زبان داری
گرچه پیرم نمودهای اما
دیدنت باز جای خوشحالی است
باید از خیزران کسی پُرسَد
جای دندانِ تو چرا خالی است
ساربان آمد و به رویم ماند
اثراتِ کبودی از دستش
چشمِ من تار شد ولی دیدم
خاتمت را میانِ انگشتش
با همان پیرهن همان زنجیر
دخترک زیرِ خاک مهمان بود
داغِ اصغر بس است ، تدفینش
فقط از ترس نیزه داران بود
حلقههای فشردهی زنجیر
بسکه چسبیدهاند بر بدنش
تا که زنجیر باز کرد عمه
غرقِ خون شد تمام پیرهنش
پنجه بر خاک میزد و میگفت
نیمه جانی به دستها داریم
با رُبابش زیر لب میگفت
به گمانم که بوریا داریم
کفنش کرد عمه خاکش کرد
پیکری که نشانِ آتش داشت
یادگاری ولی به دستش ماند
معجری که نشان آتش داشت
(حسن لطفی)
@navaye_asheghaan
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_رقیه_سلامالله
خوابم نمیبَرد که دستِ تو بالشم نیست
بابا یتیم یعنی دستِ نوازشم نیست
باید بگیرم امشب دیوار را نیاُفتم
عمه حواس جمع است اینجاست تا نیاُفتم
حتی توانِ ماندن از بالِ من نیاید
گفتی به زجر دیگر دنبالِ من نیاید
من دوست دارم این را این زخم را که اینجاست
رَدّی که بر رُخم هست نقشِ عقیقِ باباست
دیدم چقدر رویَت تغییر کرده بابا
دیدی چه با گلویم زنجیر کرده بابا
از رویِ بام وقتی تکبیر را کشیدند
وقتی به گردنم بود زنجیر را کشیدند
بابا تمام کردند وقتی غذایشان را
انداختند پیشم نان خُشکهایشان را
کوچکتر از من اینجا این دختران ندیدند
دائم بلند کردند بر من صدایشان را
من رویِ خاک بودم تو رویِ خاک بودی
زحمت به خود ندادند هر بار پایشان را...
انگار میشود خوب خون زخمهای زنجیر
وقتی که عمه بوسید آرام جایشان را
من روسریِ خود را محکم گرفته بودم
در مجلسی که دیدم هر بی حیایشان را
دندانِ تو که اُفتاد لبهایِ من تَرَک خورد
لبهای تو که خون شد کردم هوایشان را
بابا سرت زِ نیزه هرجا که گشت اُفتاد
حتی میانِ مجلس از رویِ طشت اُفتاد
پیشِ لبانِ خُشکَت آن کَس که آب میریخت
دیدم کنارِ طشت است وقتی شراب میریخت
ما بارِ شامیان را بر دوش خسته بُردیم
با ما عمو نبود و چوبِ حراج خوردیم
برخاست گرد و خاکی تا نیزه خورد بر خاک
دیدم عمویِ خود را با نیزه خورد بر خاک
این خارها بزرگاند رفتیم و بی هوا رفت...
از رویِ پا در آمد خاری که زیرِ پا رفت
سنگی به سویم آمد اما به زینبت خورد
اُفتاد پیشِ پایم سنگی که بر لبت خورد
خاکسترِ تنوری مویِ تو را گرفته
این سنگِ بی مُرُوَت بویِ تو را گرفته
(حسن لطفی)
#یاشبیر
@navaye_asheghaan
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_رقیه_سلامالله
یا رقیه سلام الله علیک
دردِ غروب گریهی ما را بلند کرد
این گریه آهِ طشتِ طلا را بلند کرد
در خوابِ ناز بودم و من را صدا نزد
در بینِ خواب بودم و پا را بلند کرد
در راه کارِ زجر فقط این دو کار بود
یا پشتِ دست یا که صدا را بلند کرد
همسایهی یهودی ما صبح تا غروب
هنگام پخت بویِ غذا را بلند کرد
او را شناخت عمه به گودال دیده بود
وقتی که پیرمرد عصا را بلند کرد
این خونِ تازه رنگِ حنای مرا که بُرد
عمه گریست تا کفِ پا را بلند کرد
دیدی میان مجلس نامحرمانِ شام
طفلت نشست و دستِ دعا را بلند کرد
از من گرسنهتر که رُباب است عمه جان
آنجا کباب بعد کباب است عمه جان
شانه نکش به موی سرم میخورَد گره
با خارهای دور و برم میخورَد گره
"خیلی یواش"لالهی خود را بغل بگیر
آرامتر سه سالهی خود را بغل بگیر
گلبرگهای لاله کبودی ندیده بود
این دخترِ سه ساله یهودی ندیده بود
پا را گذاشت روی پرِ من پرم شکست
نوشید آب و کاسهی آنهم سرم شکست
زنجیر را که بست النگوی من کشید
زنجیر را گشود به پهلوی من کشید
از لابه لای گیسویِ من خار را بکِش
من خوردهام به در نوکِ مسمار را بکِش
خوردم زمین و دخترِ شامی نگاه کرد
بال و پَرم که سوخت حرامی نگاه کرد
حتی به یک سلام محلم نمیدهند
این دخترانِ شام محلم نمیدهند
اصلا صدا کنند مرا هم ، نمیرَوَم
من جز به روی دوش عمویم نمیرَوَم
عمه به گریه گفت که راضی نمیشود
با زخمهای آبله بازی نمیشود
دیدم که باز هدیهای از خود گرفته بود
عمه برام جشن تولد گرفته بود
باید کشید پارچه از رویِ این طبق
بویِ تنور میرسد از بویِ این طبق
بابا رسیده پاره گلو رویِ دامنم
عمه چقدر ریخته مو رویِ دامنم
این هدیه خوب گریهی ما را بلند کرد
این زخمِ چوب گریهی ما را بلند کرد
(حسن لطفی)
#یاشبیر
@navaye_asheghaan
بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_رقیه_سلامالله
راحتتر است بابا خار از جگر کشیدن
تا که برای دختر یک شب پدر ندیدن
گفتم که بوسهای و اُفتادی از نوکِ نِی
دیدی که کار من نیست از نیزه بوسه چیدن
بر دورِ گردن ما با این طناب سخت است
تنها نه راه رفتن حتی نفس کشیدن
دیروز با عمو و امروز با حرامی
فرق است از عموجان تا ناسزا شنیدن
من را کدام کشته در دورِ قتلگاهت
بر خارها کشاندن بر تیغها دویدن
ماکه گرسنه بودیم هرشب کباب خوردند
خنده نداشت اما طفل گرسنه دیدن
بوی شراب میداد دست و دهان این زجر
لکنت زبان به من داد تا قافله رسیدن
ترسانده است من را با خونِ دامنش شمر
بعد از تو سهم من شد از خواب هِی پریدن
از وضعِ حنجر تو پیداست قاتل تو...
هِی کرده استراحت هنگام سر بریدن
(حسن لطفی ۴۰۱/۰۶/۱۰)
#یاشبیر
@navaye_asheghaan
2. دردانه تو.mp3
5.31M
#نوحه_حضرت_رقیه
( سلام الله علیها )
#کربلایی_جواد_مقدم
#آواز_دشتی
دُردانه ی تو
افسرده شده
ریحانه ی تو
پژمرده شده
چون مادر تو
شد نقشِ زمین
شد دختر تو
ویرونه نشین ... ؟
کُلِ پیکرم بابا
هم کبوده هم نیلی
نازمو خریدن با
تازیانه و سیلی ... ؟
( ای حسین مظلومم ) تکرار
دستام نداره ، دیگه رَمَقی
بابایی چرا ، بین طبقی ؟
امشب تو شدی
مهمون خودم
با سر اومدی ،
شرمنده شدم ...
میکُشی منو آخر
ای سرِ پُر از روضه
داری خون و خاکستر
از تنور و از نیزه
( ای حسین مظلومم ) تکرار
شد روضه ی شام
بغض توو گلوم
یادم نمیره
اون مجلس شوم
تو بینِ یه تشت
من خیره به تو
بوسه میگرفت
چوب از لب تو ... ؟
جای لطمه ی امروز
یادگاری اونجاست
بد نگاهمون کردن
چون نبود عموم عباس
( ای حسین مظلومم ) تکرار
#نوحه_شب_سوم_محرم
#نوحه_آواز_دشتی
3. صوتی منتظرت بودم.mp3
7.27M
#نوحه_حضرت_رقیه
( سلام الله علیها )
#کربلایی_حسین_طاهری
#آواز_دشتی
#سبک_منتظرت_بودم
شب به بیابان تنها
منتظرت بودم (2)
باده ی ناکامی در
هجر تو پیمودم
( منتظرت بودم ) 2
آن شب جان فرسا من
بی تو نیاسودم
وه چه شدم پیر از غم
آن شب و فرسوم
منتظرت بودم
بودم همه شب ، دیده به ره
تا به سحرگاه
ناگه چو پری ، خنده زنان
آمدی از راه
( بابای غریبم ) تکرار
آمده جانم ، بر لب
پُر شده پیمانه
آمده مهمان امشب
گوشه ی ویرانه
منتظرش بودم
سر بگذار ای جانا
بر روی دامانم
فرشِ قدم های تو
زلف پریشانم
منتظرت بودم
نزدیک سحر ،شام غم من
به سر آمد
ای عمه بیا ، از سفر آخر
پدر آمد
( بابای غریبم ) تکرار
غرق یِ سیلابم در
موج بلا رفتم
با خبری آیا من
بی تو کجا رفتم ؟
منتظرت بودم
دخترت امشب باشد
مَرهم و تسکینت
بوسه طلب دارم من
از لب خونینت
منتظرت بودم
میسوزم و جان بر لبم و
لب نگشودم
بنگر که گواهی بدهد
روی کبودم
منتظرت بودم ...
#نوحه_شب_سوم_محرم
#نوحه_آواز_دشتی
4. مسافرت بودم.mp3
3.59M
#سینه_زنی_کربلا
#کربلایی_جواد_مقدم
#آواز_دشتی
#سبک_منتظرت_بودم
کرب و بلا ، ای کاش من
مسافرت بودم
مُحرمی کاش میشد
که زائرت بودم
مسافرت بودم ، مسافرت بودم
ذکر حسین ، این شب ها
شده ، گل آهنگم
از حرم اربابم
نگو که دل تنگم
دوباره دل تنگم (2)
( من موج فراتم ، که همَش
در تب و تابم ) 3
از کرب و بلا ، برام نگین
خیلی خرابم
دل تنگ حسینه
بین ُ الحرمینه
کرب و بلا ، میدونی
چقدر گرفتارم
کبوتر زخمیِ ، صحنِ علمدارم
یارِ علَمدارم
صحن چشام ، ابریِ
بارون الماسه
روح و دل و جونِ من
توو کفُ العباسه
دل پیش عباسه
کاشکی ، به زیارتش بشیم
دوباره نائل
دل پر میزنه ، تا که میگن
« یاابوفاضل »
ساقیِ مؤدب
ای حامی زینب ..
دل تنگ حسینه
بین ُ الحرمینه ...
#نوحه_آواز_دشتی
3. عمه راضی نشو.mp3
7M
#نوحه_عبدالله_بن_حسن
( علیه السلام )
#کربلایی_جواد_مقدم
#آواز_دشتی
عمه راضی نشو
آروم بمونم
نگو خیمه بمون
من نمی تونم ...
تهِ گودال قتلگاه نگاه کن
قاتل افتاد به جونِ
« عمو جونم ... ؟ »
دیدی آخرش ، عمه
ریختن رو سرش ، عمه
پیش مادرش ، عمه
وای ، وای ، وای ...
پاشید پیکرش ، عمه
اما بد ترش ، عمه
وای از حنجرش ، عمه
وای ، وای ، وای ...
( وای ، عموم غریبه ) تکرار
مارو تو یِ دلِ
کویر آوردن
این همه نیزه و
شمشیر آوردن ...
چقدر جمعیت ؟
دورِ یه گودال
عمو جونم رو تنها
گیر آوردن ... ؟
شاهِ بی سپاه ، ای وای
چکمه یِ سیاه ، ای وای
خنجر و نگاه ، ای وای
وای ، وای ، وای ...
بعد از قتلگاه ، ای وای
میفتن به راه ، ای وای
سمت خیمه گاه ، ای وای
وای ، وای ، وای ...
( وای ، عموم غریبه ) تکرار
دور تا دورم همه
نیزه به دستن
با لگد ؟؟
استخوون ها مو شکستن ..
خیلی سخته برام
زنده بمونم
ببینم دستای عمه مو بستن
به دستت طناب ، ای داد
محمل بی رکاب ، ای داد
گریه ی رباب ، ای داد
وای ، وای ، وای ...
می کِشم عذاب ، ای داد
شامو اضطراب ، ای داد
مجلس شراب ، ای داد
وای ، وای ، وای ...
( وای ، عموم غریبه ) تکرار
#نوحه_شب_سوم_محرم
#نوحه_آواز_دشتی
حسین حسینه رگ خوابم
حسین حسینه می نابم
حسین حسینه تب و تابم
نوكرمُ نوكرمُ نوكرمُ تویی اربابم
دلم به دلبری تو حسین
سرمُ سروری تو حسین
خدا رو شكر كه به هم چه میاد
لباس نوكری تو حسین
حسین
غلام مادر ساداتم
تویی تو قبله ی حاجاتم
حسین حسینه مناجاتم
یه عُمریه یه عُمریه یه عُمریه كه خاطرخاتم
تو دلا عشق محرمته
خود خدا شریك غمته
بچه ی فاطمه میشه حساب
هر كسی كه زیر پرچمته
حسین
گرفته عشق تو دنیا رو
اسم تو می بره دل هارو
علی الخصوص دل زهرا رو
كربُ بلا كربُ بلا كربُ بلا به طلب مارو
فدای اكبر و قاسمتم
مست ماه بنی هاشمتم
یادمه از كوچیكیم عاشق نوحه ی اكبر ناظمتم
حسین
كشته ی غیرت عباسم
اسیر قامت عباسم
به زیر منت عباسم
@navaye_asheghaan
2. حالا اومدی.mp3
2.39M
#نماهنگ_حضرت_رقیه
( سلام الله علیها )
حالا اومدی
حالا که دیگه رقیه
افتاده از پا ، اومدی
حالا که بار سفر
بستم از این دنیا ، اومدی
عمو عباس رو نیاوردی چرا
تنها اومدی
بابایی ، خیال کردی قهرم
حالا اومدی واسه آشتی
نمیگی چرا رفتی و
ما رو تنها گذاشتی ، عزیزم
بابایی
بابایی بابایی بابایی بابایی
بابایی
از غُصه پُرم ، خیلی از نبودنِ
داداش علی اصغر ، دلخورم
عمو عباسم نباشه
من همش سیلی میخورم
افتادم روی زمین
ولی نیوفتاده چادرم
بابایی رقیه بمیره
که بالای ابروت کبوده
مگه گریه کردی که این جور
سر و روت کبوده ، عزیزم
بابایی
بابایی بابایی بابایی بابایی
بابایی ...
#برنامه_حسینیه_معلی
تیرماه 1402
@navaye_asheghaan
🏴#امام_حسین_علیه_السلام
🏴#اربعین
🏴#سبک_زمینه
✍شاعر:علی علی بیگی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
واسه کرب و بلا داره دلشوره این دل باز
همه اومدن و نشده که من آقا بیام
من و این همه حسرت و کوله ی جامونده
دوری از حرم تو عذابه می باره چشام
نشه بمونم
حرم تو شده توی این شب و روزا بهونم
منو میبری بس که کرم داری من که میدونم
نگو نمیشه
دوری مثل سنگه قلب من مثل شیشه
یه نگاهی به این دل کن باز مثل همیشه
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
من و خاطره های قشنگ توو صحن و سرات
قاب عکس حرم رو دیوار اتاق منه
کسی که چشیده آقا مزه ی عشق تو رو
مگه میتونه لحظه ای از تو دل بکنه
منو صدا کن
نمیگیره دعام واسه قلبم خیلی دعا کن
اربعین داره میرسه حاجت من رو روا کن
بنویس برام
که منم با پای پیاده سمت تو بیام
میخونی حرفای دلم رو حتما از چشام
@navaye_asheghaan
🏴#شهادت_امام_حسن_علیه_السلام
🏴#سبک_تک
✍شاعر:علی علی بیگی
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
بخشنده ی روزگاری
سامون این بیقراری
هستی و عالم گداته
جانم به این سفره داری
دریا تویی
شاه کریمان دنیا تویی
ما بنده هستیم و مولا تویی
زیبا صنم
تا میزنی توی کوچه قدم
کار کوچیکه تو میشه کرم
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
از عالمی سرتری تو
خود یک تنه لشکری تو
دیدن همه توو جمل که
وقت غضب حیدری تو
وقت عمل
شد ضربه های تو ضرب المثل
فتنه تموم شد سر اومد اجل
بی واهمه
رفتی شدن خاکت آقا همه
از تو بگیم هر چی بازم کمه
@navaye_asheghaan