eitaa logo
کانال نوای عاشقان
18هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
420 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان‌هایی که از شام خراب آورده‌ام عالمی از صبر خود، در اضطراب آورده‌ام رأس خونین تو بر نی بود با من هم‌سفر خود تو دانی زآن چه از شام خراب آورده‌ام ای کتاب الله ناطق! بین تو بر بیمار خویش آیه‌ای از سوره‌ی «اُمُّ ‌الکتاب» آورده‌ام تا ز قلب داغ‌دارت، گَرد غم شویَم ز مهر از سرشک دیدگان، بهرت گلاب آورده‌ام سر زدم بر چوب محمل تا سرت دیدم به نی وین سر بشْکسته را، از خون خضاب آورده‌ام پیش چشم من، عزیزت، در خرابه جان سپُرد سخت‌جانی بین که با این غصّه، تاب آورده‌ام کودک شش‌ماهه‌ات گر خفته روی سینه‌ات از پی دیدار او، همره رباب آورده‌ام ای شه خونین کفن! ای نور چشم بوتراب! بهرت، ای عطشان جگر! از دیده آب آورده‌ام «خوشدلا»! بر‌بند لب از ماتم سلطان دین چون براتِ رحمتِ «یومُ‌ الحساب» آورده‌ام «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 دیوان خوشدل . @emame3vom
برگشتم از سفر، گل در خون تپیده‌ام! ای سرو سرفراز! ببین قد خمیده‌ام وقتی دلم به خون جگر، موج می‌زند گویی که من به جای تو در خون تپیده‌ام با بوسه بر گلوی تو رفتم ز کربلا با شوق بوسه‌ای به مزارت رسیده‌ام شمعم که از شرار غمت، آب گشته‌ام گر قطره‌قطره بر روی خاکت چکیده‌ام آتش گرفته است، دلم از شرار آه از بس که آه از جگر خود کشیده‌ام از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام تنها به شوق دیدن رویت دویده‌ام از زخم تازیانه ندارم شکایتی زخم زبان ز کوفی و شامی شنیده‌ام از جذبۀ نگاه تو از روی نیزه بود با خطبه‌ام، حماسه اگر آفریده‌ام داغ رقیّۀ تو در آن شام غم نهاد یک داغِ دیگری به دلِ داغ‌دیده‌ام این چامه‌ای که گفت «وفایی» ز قول من تنها اشاره‌ای بُوَد از آن‌ چه دیده‌ام «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom
هرگز خیال سلسله از خاطرم نرفت شام و شراب و هلهله از خاطرم نرفت خیلی به اشکِ ماتم ما خنده شد ولی آن نیشخندِ حرمله از خاطرم نرفت «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom
سر ِ تو را به رويِ نيزه آشيان دادند مرا به مجلس نامحرمان مكان دادند جماعتي كه نمك خوردۀ علي بودند به خواهرت سر ِ بازار ِ كوفه نان دادند «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom
. تمام دشت به حالم نظاره مي‌كردند به يكدگر پي ِغارت اشاره مي‌كردند برايِ بردنِ يك گوشواره‌‌ای ناچيز حراميان به خدا گوش پاره مي‌كردند «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom
ای کربلا! ای کعبه عشق و امیدم! بعد از جدایی‌ها به دیدارت رسیدم ای کربلا! آغوش بگْشا، زینب آمد من زینبم کز رنج دوری‌ها خمیدم هر روز دیدم کربلای تازه‌ای را ای کربلا! تا بر سر کویت رسیدم منزل به منزل، داغ بر داغم فزون شد جان کَنده‌ام تا رَخت در این‌جا کشیدم از بهر انجام رسالت، زنده ماندم گر زنده‌ام من، زندۀ هر دم شهیدم ای کاروان‌سالار زینب! دیده بگشا تا گویمت با دیدۀ گریان، چه دیدم با آن ‌که با دستت به قلبم صبر دادی، چندان ‌که در هر جا شهامت آفریدم، امّا دو جا دست غمم از پا درآورد بی‌خود ز خود گشتم، گریبان بردریدم یک ‌جا که دشمن بر لبانت چوب می‌زد یک ‌جا سرت چون بر فراز نیزه دیدم بشْنیده بودم صوت قرآنت بسی لیک نشْنیده بودم من ز نی کآن ‌هم شنیدم داغ دل من، کم‌تر از زخم تنت نیست این را گواهی می‌دهد موی سپیدم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 گلهای اشک @emame3vom
بی گلِ رویت پدر از زندگی دل برگرفتم دست‌شستم از دو عالم چون‌ترا در برگرفتم یاد داری قتلگه نشناختم جسم شریفت خم شدم بابا نشانت را ز انگشتر گرفتم هر چه‌کردم جستجو انگشت و انگشتر ندیدم پس سراغ حضرتت از عمّه مضطر گرفتم در مقام قرب بودم، ماتِ جسم چاک چاکت تا برای شیعیان پیغام زان حنجر گرفتم سوختم آتش گرفتم چون شنیدم نالۀ تو ز اوّلین پیغام تو دستور تا آخر گرفتم داشتم می‌مُردم از غم در کنار کشتۀ تو لب بر آن حنجر نهادم زندگی از سر گرفتم بر تن آزردۀ من بوسه می زد تازیانه من برای توشۀ ره بوسه زان پیکر گرفتم بس که سیلی زد عدو در راه وصلت‌ بر رخ من صورتم نیلی شده سنّت ز نیلوفر گرفتم خواهر کوچکترم چون دید رأست در خرابه داد جان در پیش رویم من غمی دیگر گرفتم خوش به حال او که جان را کرد قربان سر تو من گران جانم که ماندم قبر تو در بر گرفتم این من و این جان ناقابل فدای خاک کویت تا نپنداری که جز تو مونس دیگر گرفتم مجلس نامحرمان دیدی مرا بازوی بسته آستین را پیش رویم چون نَبُد معجر گرفتم ای پدر بعد از تو من دیگر نخواهم زندگی را مرگ را زین زندگانی ای پدر خوشتر گرفتم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 کاروان عشق @emame3vom
از جان خود اگرچه گذشتم به راحتي دل كنده‌ام ولي ز تنت با چه زحمتي مي‌خواستم به پات سرم را فدا كنم اما به خواهر تو ندادند مهلتي بهتر نبود جاي تو من كشته مي‌شدم؟ بي تو چگونه صبر كنم با چه طاقتي؟ از بس براي زخم لبت گريه كرده‌ايم چشمي نديده‌ام كه نديده جراحتي تو رفتي و غرور حريمت شكسته شد هنگام غارت حرم آن هم چه غارتي آتش زدند خيمه ما را و بعد از آن دزديده شد تمامي اشياء قيمتي اين بچه‌ها تمامي‌شان لطمه خورده‌اند با من ولي به شكوه نكردند صحبتي غصّه نخور حقير نشد خواهرت حسين از فتح شام آمده‌ام با چه هيبتي شرمنده‌ام رقیۀ تو در خرابه ماند لطفي كن و سراغ نگير از امانتي عبّاس اگر نبود اسارت چه سخت بود ممنونم از حمايت آن چشم غيرتي «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom
يادش به خير روز و شبم با حسين بود وقت نماز اشهدِ من يا حسين بود بعد از حسين پير شدم ناتوان شدم آتش گرفت خيمه و بي خانمان شدم اي شاهد اسيري من اي غيور محض قبل از غروب روز دهم اي حضور محض از قوم ما زني به اسارت نرفته بود حتي كسي به بزم جسارت نرفته بود بعد از تو كوچه كوچه نمايان شديم ما حتي سوار ناقۀ عريان شديم ما «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» @emame3vom
به کربلای تو، یک کاروان دل آوردم امانتی که تو دادی، به منزل آوردم هزار بار به دریای غم فرو رفتم که چند دُرّ یتیمت، به ساحل آوردم کبوتران حرم را ز چنگ صیادان نجات داده و چون مرغ بسمل آوردم بجز رقیه که از پا فتاد پیش سرت تمام اهل حرم را به منزل آوردم شبی به محفل ویران ما سرت شد شمع حدیث ها من از آن شمع و محفل آوردم گواه عشق خودم با تو، ای حسین عزیز نشانه ای به سر از چوب محمل آوردم اگر به سلسله بستند بازوی مار را حیات خصم تو را در سلاسل آوردم نظر به جسم کبودم فکن که دریابی تنی رها شده از چنگ قاتل آوردم «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 گلهای اشک . @emame3vom .
اگر که دیدۀ خون‌بار من امان می‌داد کنار خاک تو، شرح دلم، زبان می‌داد تو بوده‌ای همۀ ره را و دیده‌‌ای که چسان دلم به بوتۀ عشق تو، امتحان می‌داد رهین منّت اشکم که بر رُخم می‌ریخت گلِ خزان‌زده را آب، باغبان می‌داد به هر زمان که سراغ تو، دختر تو گرفت جواب طفل تو را با سِنان، سَنان می‌داد اگر عزیز تو نسپرده بود جان در شام کنار خاک تو چون می‌رسید، جان می‌داد نخواستم که بَرَد پی به طشت و چوب و لبت ولیک طفل تو بر من، تو را نشان می‌داد اگر که چاک گریبان من، زبان می‌داشت خبر ز سوختنِ مغزِ استخوان می‌داد چو دید دست‌رسی بر سرت مرا نبُوَد به جای من به لبت بوسه، خیز‌ران می‌داد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 دل سنگ آب شد @emame3vom
ای موی پُر ز خون و سیاه تو راز شب! وی مقتدای من تو به راز و نیاز شب! باور نداشتم من غمگین ز روزگار کاندر کنار قبر تو خوانم نماز شب امشب که اهل بیت به محراب رفته‌اند بس گریه کرده‌اند که از تاب رفته‌اند طفلان خسته بعد چهل روز اشک و آه امشب کنار قبر تو در خواب رفته‌اند از لطمه‌ها به پیکر هر یک نشانه‌هاست بهر گریستن همگان را بهانه‌هاست طفلی که خفته می‌پرد از خواب دم به دم گویا هنوز وحشتش از تازیانه‌هاست من آخر از فراق شما آب می‌شوم یا آتش گداخته یا آب می‌شوم من را نگاه دار در این جا که گر روم از خجلت رسول خدا آب می‌شوم بر چهره‌ام خطوط فراق تو خواندنی است خون دلم هنوز به هر جا فشاندنی است من می‌روم که قافله را در وطن برم امّا رباب بر سر قبر تو ماندنی است من هم امید بود بمانم ولی نشد می‌خواستم که جان بفشانم ولی نشد مانند کودکان دگر در حریم تو گفتم رقیّه را برسانم ولی نشد مادر که عطرش از سر قبر تو بو کنم ماتم که چون به محضر او بی‌تو رو کنم پیراهنت که او به امانت به من سپرد من می‌روم که ردّ امانت بر او کنم در این سفر که غیر غمم هم‌نشین نبود قلبی چو آه سینۀ من، آتشین نبود ماتم من از جواب چو پرسد که زینبم پیراهنی که رشتۀ من بود، این نبود پرسد اگر که صاحب این پیرهن کجاست؟ از چیست پاره‌پاره و پُر خاک و خون چراست؟ چونش دهم جواب که او کشته شد غریب رأسش به شام رفته و جسمش به کربلاست چونش دهم جواب که مادر! فدای تو! صبرت دهد ز داغ حسینت خدای تو! شد پایمال، پیکر صدپارۀ حسین وقتی ز قتلگاه شنیدم صدای تو «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» . @emame3vom