eitaa logo
༅࿇༅🇮🇷نوای ذاکرین🇮🇷 ༅࿇༅
13.7هزار دنبال‌کننده
48 عکس
36 ویدیو
125 فایل
گلچین تخصصی و بروز اشعارونواهای مذهبی روضه،غزل مرثیه،نوحه وگریز،دودمه،ختم خوانی باحضورمداحان وشعرای آئینی👌آرامش راه اندازی کانال درتلگرام سال ۱۳۹۴ خادم و بانی و مداح چه فرقی دارد من فقط حاجتم این است که نوکرباشم Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42
مشاهده در ایتا
دانلود
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹اذن ورود🔹 تو ای مرغ شباهنگم، به حسرت بال و پر وا کن صدای کوبۀ در شد، برو زهرا تو در وا کن به نزد او ببر با خود، سلام از من درود از من که این مهمان ناخوانده، گرفت اذن ورود از من.. حضور او بُوَد آری، کلید قفل در بسته به هر جا می‌گذارد پا شود بارِ سفر بسته ولی می‌داند این مهمان، که اینجا خانۀ وحی است که دور شمع این محفل، پُر از پروانۀ وحی است نشسته بر لب زهرا، دعای عافیت‌سوزی: خدایا حرمت این در، مبادا بشکند روزی مدینه در خیال خود، غم ما را تجسم کن میان گریۀ حسرت، تو با زهرا تبسم کن :: مدینه! بعد پیغمبر، چه محزون و غم‌انگیزی بهارت در سفر رفت و تو مهمان‌دار پاییزی مدینه بعد پیغمبر، ندیدی روز خوش دیگر امان از بی‌وفایی‌ها، امان از چرخ بازیگر.. مدینه بعد پیغمبر، مصیبت سر به هر سو زد خودم دیدم که گلزارش، میان شعله می‌سوزد.. مدینه بعد پیغمبر، تو با زهرا مدارا کن علی مظلوم و تنها شد، گره از کار او وا کن مدینه بعد پیغمبر، در این گلشن چه دیدی تو؟ صدای قلب زهرا را، ز پشت در شنیدی تو 📝 . ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠 Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 خادم کانال ╚═══💫💎═╝
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹یتیم آمده‌ام...🔹 مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد خدا که در حرم امن خویش راهت داد هجوم جهل و خرافه، هجوم تاریکی خدا پناه در آن دورۀ سیاهت داد خدا؟ کدام خدا؟ آن خدای بی‌مانند همان که عصمت پرهیز از گناهت داد همان که جان نجیب تو را مراقب بود همان که سینۀ خالی از اشتباهت داد توان و توشه به پایان رسیده بود، ولی خدا رسید به فریاد و زاد راهت داد بگو که نعمت پروردگار پنهان نیست خدا که دست تو را خواند و دستگاهت داد خدا که چشم تو را با نماز روشن کرد خدا که فرصت تشخیص راه و چاهت داد چقدر واقعۀ آسمانی و شفاف خدا به یمن دعاهای صبحگاهت داد خدا که عاقبتی خیر و خوش عطایت کرد خدا که آینه را نور با نگاهت داد قسم به روز، که خورشید شمع خانۀ توست قسم به شب که خدا برتری به ماهت داد خدا که اشک تو را جلوۀ گهر بخشید خدا که شعلۀ روشن به جای آهت داد خدا که جان تو را از الهه‌ها پیراست خدا که غلغلۀ قوم لا الهت داد... یتیم آمده‌‌ام، مانده‌‌ام، پناهم ده مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد؟ 📝 ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠 Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 خادم کانال ╚═══💫💎═╝
به مهربانی و دست کریم شهرت داشت برای مردم بی رحم نیز رحمت داشت سه سال هسته‌ی خرما مکید و راضی بود بزرگ بود ولی این‌چنین ریاضت داشت ز دشمنان خودش بارها عیادت کرد شبیه دوست به بیگانه‌ها عطوفت داشت کمک به پیر زمینگیر و کودکان می‌داد اکرچه کون و مکان را همه به خدمت داشت چقدر سنگ زدند و چقدر زخمی شد صبور بود دراین راه و استقامت داشت به ذوالفقار علی تکیه داشت وقت خطر نبوتش همه‌جا تکیه بر ولایت داشت هرآنچه درشب معراج دید فاطمه بود زمانِ بوسه به دستش هوای جنت داشت حسین را به‌روی شانه‌های خود می‌بُرد برای بُردن او نیت عبادت داشت :: همیشه خواند ز کوچه، ز عصر عاشورا میان خانه‌ی خود روضه داشت، هیئت داشت ✍ ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠 Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 خادم کانال ╚═══💫💎═╝
نبی به تارک ما تاج افتخار گذاشت برای امت خود فخر و اقتدار گذاشت نخواست اجر رسالت ولی دو گوهر پاک میان ما دو امانت به یادگار گذاشت دو گوهری که عزیزند چون نبوت او یکی کتاب خدا و یکی‌ست عترت او از این دو، مقصد و مقصود او هدایت بود همه هدایت او نیز در ولایت بود مَودتی که ز ما خواست بر ذوی القربی از او به ما کرم و عزت و عنایت بود خطاب کرد که این هر دو اعتبارِ هم‌اند هماره تا ابدالدهر در کنار هم‌اند به حق که این دو همانندِ نور و خورشیدند که از نخست به قلب بشر درخشیدند چهارده سده بگذشته هم‌چنان شب و روز ز هم جدا نشدند و فروغ بخشیدند چنان که نور و چراغ‌اند لازم و ملزوم یکی‌ست مکتب قرآن و چارده معصوم... سوای قرآن، مؤمن فنا بُوَد دینش بدون عترت هرکس خطاست آیینش کسی که گفت کتاب خداست ما را بس کند هماره خدا و کتاب نفرینش به آیه آیۀ قرآن قسم، بُوَد معلوم که دین شیعه کتاب است و چارده معصوم چهارده مه تابنده، چارده اختر چهارده صدف نور، چارده گوهر چهارده یم توفنده، چارده کشتی چهارده ره روشن، چارده رهبر چهارده ولی و چارده مسیحا دم که هم مؤیِد هم بوده، هم مؤیَد هم هزار حیف که امت ره وفا بستند پس از رسول خدا، عهد خویش بشکستند هنوز جسم حبیب خدا نرفته به خاک به دشمنان خدا دسته دسته پیوستند به بیت فاطمۀ او هجوم آوردند به جای گل همه هیزم برای او بردند مدینه دستخوش فتنه‌ای عجیب شده‌ست بهشتِ وحی، محیط غم حبیب شده‌ست کجا روم؟ به که گویم؟ چگونه شرح دهم؟ علی که بود وصی نبی غریب شده‌ست سقیفه گشته به پا و غدیر رفته زِ یاد چه خوب اجر نبی داده شد، زهی بیداد!... چه روی داد که بستید دست مولا را؟ رها ز بند نمودید دیو دنیا را؟ چرا رسول خدا را ز کینه آزردید؟ چرا به بیت ولایت زدید زهرا را؟ طریق دوستی و شیوۀ وفا این بود؟! جواب آن همه احسان مصطفی این بود؟! عدو به آتش اگر جنت الولا را سوخت شراره‌اش حرم‌اللهِ کربلا را سوخت نسوخت چادر دخت حسین را تنها پَرِ ملائکه و قلب انبیا را سوخت بُوَد به قلب زمان‌ها فرود آن آتش بلند تا صفِ حشر است دود آن آتش قسم به فاطمه و باب و شوی و دو پسرش که هرچه آمده اسلام تاکنون به سرش خلافِ خلق، همان اختلافِ اول بود که شد جدا ره امت ز خط راهبرش هماره «میثم» طیِ رهِ کُمیت کند به نظمِ تازه، حمایت ز اهل‌بیت کند ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠 Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 خادم کانال ╚═══💫💎═╝
بوی غم می‌رسد انگار... دلم می‌ریزد اشک از دیده‌ی غمبار حرم می‌ریزد از نگاهِ نگران، برق اِلَم می‌ریزد خوب پیداست که باران ستم می‌ریزد آه! آرامش زهراست به هم می‌ریزد یا... قرار است که پیغمبر اکرم برود سایه‌ی خنده از این گلکده کم کم برود مهربانی که برای همه همچون خورشید نور از خنده‌ی لب‌های ترش می‌بارید از گرفتاری امّت به جزا می‌ترسید روز و شب در پی ارشاد بشر می‌گردید مثل او هیچ رسولی غم و اندوه ندید در دلم شور عجیبی‌ست، نمی‌دانم چیست؟! در گلو بغض غریبی‌ست، نمی‌دانم چیست؟! دخترت زار به سر می‌زند؛ ای وای دلم بر دلم غصه شرر می‌زند؛ ای وای دلم پدرم حرف سپر می‌زند؛ ای وای دلم حرف از داغ پسر می‌زند؛ ای وای دلم دل بریدن ز تو بابا به خدا آسان نیست بعد تو واسطه‌‌ی وحیِ خدا با ما... کیست؟ این جوان کیست...؟ که از دیدن رویش در دل غصه وارد شده و خنده ز لب شد زائل آه یا رب! شده انگار صبوری مشکل گفت با لحن غریبانه ولی چون سائل با اجازه... بگذارید بیایم داخل با ادب آمد و در پیش پدر زانو زد پرده از صورت پوشیده‌ی خود یک سو زد مژده! ای رحمت رحمان! که سحر نزدیک است ای رسول مدنی! صبح سفر نزدیک است شب بیچارگی نسل بشر نزدیک است به علی نیز بگو... روز خطر نزدیک است وقت برپا شدن آتش در نزدیک است پدر آماده‌ی رفتن به سماوات، ولی... نگران است برای غم فردای علی... تکیه بر دست علی زد گل باغ ایجاد نظری کرد به زهرا و دوباره افتاد آه از سینه‌ی افلاک برآمد... فریاد به علی فاطمه را باز امانت می‌داد داشت اما خبر از قصه‌ی زهرا، ای داد این همه بی کسی! ای وای! سرم... درد گرفت دل سرشارِ غم و شعله‌ورم... درد گرفت او زِ فردای حسین و حسنش داشت خبر از خزان گشتن باغ و چمنش داشت خبر از به آتش زدن یاسمنش داشت خبر از غم حیدرِ خیبر شکنش داشت خبر از حسین و بدن بی کفنش داشت خبر اشک از دیده فرو ریخت و روحش پر زد پر زد و دختر مظلومه‌ی او بر سر زد ✍ ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠 Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 خادم کانال ╚═══💫💎═╝
ای در هوای ماتم تو عرش، سوگوار ای در غم تو چشم سماوات، اشکبار اسلام در مصیبت تو می‌شود یتیم دین در فراق روی تو بی تاب، بی‌قرار ما را در اوج گنبد خضرای خود ببر تا روی گنبدت بنشینیم چون غبار هرگز ز یاد حضرت زهرا نمی‌رود چشمی که شد ز ماتم تو ابر نوبهار رفتی و از مدینه‌ی تو رفت دلخوشی کوچید مرغ عشق و محبت از آن دیار سر زد پس از تو ای به همه خلق مهربان از امت تو آنچه نمی‌رفت انتظار هرچند از تو غیر محبت ندیده بود اما به اهل بیت تو بد کرد روزگار گلچین رسید و بعد تو خشکید پشت در یاسی که مانده بود ز باغ تو یادگار آن دست که به بازوی زهرا قلاف زد انداخت دور گردن مولا طناب دار در بین کوچه باز همان دست آمد و دیوار کوچه خون شد و افتاد گوشوار ✍ ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠 Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 خادم کانال ╚═══💫💎═╝
از غربت پیمبر، داور به گریه افتاد توحید روضه‌خوان شد، کوثر به گریه افتاد از داغ زهرِ آن دو ملعونه، جسم احمد‌‌‌_ می‌سوخت آن چنان که، بستر به گریه افتاد وقتی که بی حیا گفت: "إنّ الرَّجل، لَیَهجُر" جبریل ناله سر داد، منبر به گریه افتاد هم دختر نبی بود، هم مادر پیمبر بدجور مادرانه، دختر به گریه افتاد یاد "حُسینُ مِنّی..." با جدّ خویش می‌سوخت آمد حسین، نزدِ دلبر به گریه افتاد تا حکم صبر را داد احمد به مرتضایش خیره به همسرش شد، حیدر به گریه افتاد در بین کوچه کشتند، آقای ما حسن را از بعد آن دوشنبه، مضطر به گریه افتاد رفت و ندید احمد، زهرا میان آتش_ آن قدر ناله سر داد، تا "در" به گریه افتاد بعد از هجوم دشمن، تا دید میخ در را از غربت امیرش، قنبر به گریه افتاد روز دهم شد و شمر، آمد میان مقتل آن قدر ضربه زد که، خنجر به گریه افتاد با قد خم رسید و، در بین قتلگه دید_ فرزند بی سرش را، مادر به گریه افتاد جوری در آن هیاهو فریاد زد: "بُنیّ..." تا صبح روز محشر، نوکر به گریه افتاد ✍ ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠 Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 خادم کانال ╚═══💫💎═╝
نفسم در شماره افتاده رنگ و رویم پریده است علی سر من را بگیر بر زانوت وقت رفتن رسیده است علی گرچه زود و سریع طی شد و رفت چقدر روزگار سخت گذشت همۀ سال‌های تبلیغم به من بی‌قرار سخت گذشت دل من را همیشه توهینِ بی حیاها شکست، یادت هست سنگ باران کودکان لجوج سر من را شکست، یادت هست در اُحد که غریب ماندم من بغض کفار داشت وا می‌شد یک تنه جوشنم شدی تو علی تو نبودی، سرم جدا می‌شد اثر آفتاب شعب این بود در سرم شعله‌های تب مانده به کف پای من از آن‌موقع خارهای ابولهب مانده چه کنم وقت رفتن آمده است دل ندارم که روضه‌خوان باشم کاش می‌شد زمان حمله به در زنده باشم، کنارتان باشم ظاهراً مؤمن و مسلمان‌اند با تو و فاطمه بد اند علی صبر کن صبر کن برای خدا همسرت را اگر زدند علی صبر کن آن زمان که با سیلی قصد دارند بر رویش بزنند یا که در پیش دست بسته‌ی تو با قلافی به بازویش بزنند تازه این اول مصیبت‌هاست کربلای حسین نزدیک است مثل زهرا قرار سوختن بچه‌های حسین نزدیک است... ✍
اگرچه گریه نمودم دو ماه با غم‌تان مرا ببخش نمردم پس از محرم‌تان لباس مشکی من یادگاری زهراست چگونه دل کنم از آن؟ چگونه از غم‌تان؟ بگیر امانتی‌ات را، خودت نگه دارش که چند وقت دگر می‌شویم محرم‌تان برای سال دگر نه برای فاطمیه برای روضه‌ی مادر برای ماتم‌تان هزار شکر که از لطف پنجره فولاد میان حلقه‌ی ماتم شدیم هم‌دمتان بیا دوباره بخوان روضه‌های یابن شبیب که من دوباره بسوزم دوباره با دم‌تان چه شام‌ها که زدی سر به گریه‌ام اما مرا ببخش نمردم به پای مقدم‌تان ... ✍ ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠 Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 خادم کانال ╚═══💫💎═╝
فاطمه! ای نور چشمان ترم، کم گریه کن با دل سوزان کنار بسترم کم گریه کن دیده‌ات چون ابرِ باران، دیده‌ای بارانی است نور دیده! پیش چشمان ترم کم گریه کن گرچه گل با شبنم خود دیدنی‌تر می‌شود تو ولی یاس بهشتی، منظرم کم گریه کن گریه‌هایت بعد من فریاد خواهد شد؛ ولی پیش چشمم ای گل غم پرورم کم گریه کن تو گلی و عمر تو از گل بُود کوتاه‌تر زودتر از هر گل آیی در برم، کم گریه کن تا تو گریان می‌شوی، هفت آسمان گریان شود صبرکن ای ابر باران‌آورم، کم گریه کن تا نیفتادی زپا، ای شمعِ جمعِ اهل بیت پیش من در لحظه‌های آخرم کم گریه کن دودوآتش چون بهشت وحی را در برگـرفت در عزای غنچه، ای نیلوفرم کم گریه کن رهبر مظلوم این امّت چو در خانه نشست پیش چشم اشک‌بارش دخترم کم گریه کن هرچه می‌خواهی «وفایی» گریه کن شب تا سحر تا که فردا باتو گویم دربرم کم گریه کن ✍ ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠 Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 خادم کانال ╚═══💫💎═╝
نشسته بود یکی روز خواجه‌ی دو سرا کنار تربت پاک خدیجه‌ی کبرا به یاد آن همه مهر و وفای آن بانو گرفته بود زاندوه، در بغل زانو در آن میانه ابوجهل و دار و دسته‌ی او شدند حمله‌ور از کین به جسم خسته‌ی او عبا به گردن آن شهریار پیچیدند چنان که مرگ نبی را به چشم خود دیدند رخش کبود شد و بسته شد ره نفسش که خواست طایر جان پر بگیرد از قفسش به زعم آن که نبی رفت دیگر از دنیا گریختند زاطراف آن رسول خدا خدای عزّوجل زنده خواست احمد را نگاه داشت در آن عرصه‌ها محمّد را بدون آنکه شود از ستمگران خائف گرفت با بدن خسته‌اش ره طائف خبر رسید که از مکّه احمد آمده است به سوی مردم طائف محمّد آمده است به پیشباز نبی اهل شهر، صف در صف به جای لاله گرفتند سنگ‌ها در کف زخون به آینه‌ی کردگار زنگ زدند بر آن وجود مقدس زکینه سنگ زدند شکست آینه ی وجه ذات ذوالمننش فتاد روی زمین، تاب رفت از بدنش چو گشت نقش زمین آن بزرگ آیت نور غلامی آمد و آورد بهر او انگور گشوده شد به تبسّم رسول، هر دو لبش غلام گشت مخاطب به یا اخا العربش صدای حضرتش از بس ملیح و زیبا بود به یا اخا العرب خود دل غلام ربود غلام گفت سرم باد خاک این درگاه اقولُ اشهد ان لا اله الاّ الله نبی گرفت ره مکّه با لبی خندان غلام گفت که ای جان عالمت قربان الا نگاه بد از آفتاب رویت دور چه شد که دست نبردی به جانب انگور رسول گفت که ای پای تا به سر همه شور مرا چه حاجت بر چند دانه‌ی انگور زمکّه آمده‌ام تا به طائف این همه راه که بشنوم زتو یک لا اله الاّ الله مرا به راه هدایت به دوش، دِین تو بود مراد من همه ذکر شهادتین تو بود الا کسی که به اسلام ناب پیوستی خدا گواست که مدیون این رسول استی به خاطر تو جبین نبی زسنگ شکست مباد آنکه دهی دین خویش را از دست پس از تحمّل یک عمر زحمت و محنت گذشت و اجر رسالت نخواست از امّت جواب تهمت و دشنام با متانت داد کتاب و عترت خود را به ما امانت داد :: پس از رسول به قرآن چه زجرها دادند به اهل بیت گرامیش اجرها دادند به داغدار مدینه ترحّم آوردند به جای لاله بر او بار هیزم آوردند ز باب خانه‌ی زهرا شراره گشت بلند غلاف تیغ به بازوش بست بازوبند به پاس اجر رسالت شکست پهلویش نشان غصب فدک ماند بر گُل رویش علی که جان نبی بود مثل شمع شد آب گرفت اجر رسالت به دامن محراب به سجده کرد ز زخم جبین گل افشانی گرفت رنگ خدایی زخون پیشانی گرفت اجر رسالت حسن پس از پدرش دوبار دست زجان شست و پاره شد جگرش یکی به کوچه که شد نقشِ خاک، مادر او یکی ز زهر که در کوزه ریخت همسر او چه احترام از او روی دوش یاران شد تن مقدّسش از تیر، لاله‌باران شد پس از حسن که حیاتش گذشت در غربت گرفت اجر رسالت حسین از امّت زتیر و تیغ و سنان زخم‌ها به پیکر داشت نشان اجر رسالت زپای تا سر داشت سلام ما به شهیدی که سیّد الشّهداست سلام باد به خونی که خون‌بهاش خداست سلام ما به حسین و به اشک دیده‌ی او سلام بر گلوی از قفا بریده‌ی او سلام بر تن پاک به خون نشسته‌ی او سلام باد به پیشانی شکسته‌ی او سلام باد به غم‌های ناشمرده‌ی او سلام بر لب و دندان چوب خورده‌ی او سلام بر جگری کز عطش چو آتش تافت سلام باد بر آن سینه‌ای که نیزه شکافت سلام بر مه افتاده زیر سمّ ستور سلام باد به خورشید روی خاک تنور سلام بر تن صد پاره‌ای که عریان ماند سلام بر سر ببریده‌ای که قرآن خواند سلام ما به قیام حسین و صبر حسن سلام «میثم» بر زائرین قبر حسن ✍ ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠 Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 خادم کانال ╚═══💫💎═╝
حرف از وصیت‌های آخر می‌زنی بابا از پیش زهرایت کجا پر می‌زنی بابا؟! این لحظه‌ها یاد گذشته کرده‌ای انگار حرف از وصیت‌های مادر می‌زنی بابا دل‌شوره داری، از نگاهت خوب می‌فهمم داری گریزی به غمِ در می‌زنی بابا زهرای تو پشت و پناه حیدر تنهاست هرچند حرف از زخم بستر می‌زنی بابا یک روز می‌بینی مرا بین در و دیوار یک روز می‌آیی به من سر می‌زنی بابا گفتی که خیلی زود می‌آیم کنار تو پس لحظه‌ها را می‌شمارد یادگار تو ✍ ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠 Eitaa.com/navayehzakerin2 ابرگروه⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 خادم کانال ╚═══💫💎═╝