عزیزان ، شهدا برای رسیدن به همین لقب "شهید" زحمت های زیادی کشیدن(بنا به نقلی مبارزه با نفس از مبارزه با دشمن سخت ترِ!)
این جمله رو دست کم نگیرید.👇🏼
روزی که خدا به ما میده بر اساس اعمال گذشته مون هست .
یعنی خدا با توجه به اینکه من چه رفتاری با نعمت های قبلی ام کردم به من روزی میده
اگر می خواید روزی تون شهادت باشه این نعمت ها، این شهدا رو دست کم نگیرید.
ببینید بیشتر شبیه کدوم شهید هستید ، با همون تا شهادت برید ، انشاءالله که دست مون رو میگیرن💚
@navayekhat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داره میاد دوباره باز بوی محرم🖤
@navayekhat
هدایت شده از شهیدانه
5.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 در عالم نمیارزد انسان برای هیچکس و هیچچیز گریه کند جز برای اباعبدالله…
@shahidanehha
به نقل از خواهر شهید محمود اسکندری که همیشه میگفت «وقتی حرم حضرت رقیه (س) را دیدم همه چیز را فراموش کردم. وقتی رفتیم زیارت حرم تاریک بود، با نور تلفن همراه بچهها و چراغ قوه آن را روشن کردیم و توانستیم زیارت کنیم، او گریه میکرد و میگفت: دلتان میآید آنجا تاریک بماند؟ آنقدر میرویم و میآییم تا انشاءالله آنجا به پیروزی برسیم. جنگ تنها شلیک گلوله نیست، انجام تکلیف است، هرکس هر کاری از دستش برمیآید باید انجام دهد. یکی با جانش یکی با مالش و همه اینها میشود جهاد. او با این اعتقادات رفت و ما میدانستیم که چیزی جز شهادت تکمیلکننده وجود محمود نیست.»
@navayekhat
خواهر شهید مراداسکندری بیان کرد: «دامادی برادرم آرزوی تکتک خواهرانم بود اما او شهید شد و این آرزو بر دل ما ماند. در این مدت طعنهها و زخم زبانهای بسیاری از مردم شنیدیم. آنها گفتند که محمود برای پول رفته است تا وضع زندگیمان بهتر شود اما حقیقت نداشت و تا الان پولی برای شهادت محمود دریافت نکردهایم.»
ایشان بیان کرد: « از محمود یک پلاک جنگی شکسته سهممان شد و حتی چند شب پیش از گذاشتن سنگ قبر محمود، یکی از خواهرانم خواب دیده بود که محمود به خوابش آمده است و گفت که سنگ قبرش پلاک جنگی باشد که از وسط به دو نیم باشد، نیمی عمو و نیمی هم محمود و حتی در خواب گفته بود که رنگ سنگ قبرش تیره نباشد.»
@navayekhat
هدایت شده از شهیده🇵🇸
🚨 نگران آقای خامنهای نباش!
💠عزیزی نقل میکرد در بهشت زهرا تهران بودم، پیرمرد باصفایی دیدم که با ادب خاصی بالای این مزار ایستاده و دعا میخونه، نگاهم بهش بود و مدّتها که دور زدم دیدم دست به سینه هنوز بالای مزار هست، بعد پایان دعا و ذکر متوجه من شد. صدام کرد و گفت: پسرم ازت میخوام هروقت اومدی برای این شهید فاتحه بخونی.
💠گفتم چشم، میشه خواهش کنم دلیلش رو بگید. گفت من سالها بود بعد از فتنه۸۸ برای حضرت آقا و سلامتی جسمی و تعرض احتمالی به جانشان خیلی نگران بودم و اضطراب درونی داشتم، روزی شهیدی با همین شمایل به خوابم اومد و شماره ردیف و قطعه هم بهم گفت. ازم پرسید چرا نگران آقای خامنهای هستی؟
💠نگران نباش من خودم محافظش هستم. بار اوّل توجهی به خواب نکردم تا اینکه دوباره همان خواب تکرار شد، همان هفته پنجشنبه با حفظ کردن شماره ردیف و قطعه اومدم بهشت زهرا و دقیقاً همان چهره رو روی قبر دیدم، دیدم تو توضیحات شهید نوشته «محافظ رئیس جمهور محترم حجت الاسلام سید علی خامنهای».
💠از اون موقع به بعد دیگه خوفی از تعرض به جان آقا ندارم و در عوض مدام به این شهید سر میزنم و دعاگوش هستم، به هرکسی هم که بتونم میگم. شک نکنیم که عنایت الهی و نگاه شهدا کشور ما را از خطرات محافظت میکند. حضرت امام فرمودند: مسلم خون شهدا اسلام و انقلاب را بیمه کرده است.