eitaa logo
نوید شاهد سمنان
422 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
522 ویدیو
7 فایل
پایگاه خبری ایثار و شهادت استان سمنان ارتباط با ادمین https://eitaa.com/HRG571122
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع مقدس مثل واقعه عاشورا است مادر شهید حمیدرضا اسفنجانی نقل می‌کند: «می‌خواست برود جبهه. گفتم: «مادرجان! چند روزی صبرکن تا من حالم خوب بشه بعد برو!» گفت: «از همون جا دعا می‌کنم خوب بشی، ولی من که می‌دونم حرف شما چیز دیگه است.» گفتم: «آره، اونجا جنگه، توپ و تفنگه، نقل و نبات که پخش نمی‌کنن.» جواب داد: «مادرجان! دوران ما هم مثل زمان امام حسینه. پای دین و قرآن وسطه. اگه اون دنیا حضرت زینب دامنت رو بگیره چی می‌خوای جوابش رو بدی؟» آن حرفش آن‌قدر روی من تاثیر گذاشت که ناخودآگاه گفتم: «حقا که خون جوون من از خون عزیز زهرا رنگین‌تر نیست. برو که ان‌شاءالله روسفیدم‌ می‌کنی!» ادامه زندگی‌نامه این شهید گران‌قدر را در سایت نویدشاهدسمنان بخوانید👇 https://semnan.navideshahed.com/fa/news/549873 نوید شاهد سمنان 👈 عضو شوید @navideshahed_semnan
💎من هم برای خودم یک پا مَردم! 🔶آمد خانه‌مان. روحیه‌ام را که دید، گفت: «آبجی! شوهرت رفته شهرستان بقیه درس‌هاشو بخونه. باید خوشحال هم باشی نه این که اخم‌هات توهم باشه!» خنده‌ام گرفت و گفتم: «داداش جان! وقتی مرد خونه نباشه، زندگی سخت‌ می‌گذره.» حمیدرضا محکم و جدی جواب داد: «من هم برای خودم یک پا مَردم. حاضرم هر کاری بگین انجام بدم، ولی نمی‌تونم ببینم به آبجی‌ام سخت بگذره.» 🎙به نقل از خواهر شهید حمیدرضا اسفنجانی نوید شاهد سمنان 👈 عضو شوید @navideshahed_semnan
💎آخرین بدرقه 🔶نتوانستم ببوسمش. فقط کاسه آب را پشت سرش خالی کردم. نگاهم هنوز دنبالش بود. دیدم شانه‌هایش می‌لرزد. پایم جلو نمی‌رفت. نوه‌ام را فرستادم. پرسید: «دایی چرا داری گریه می‌کنی؟» در حالی که دست‌هایش را دیدم که اشک‌هایش را پاک می‌کرد، شنیدم که‌ می‌گفت: «دایی جان! گریه عشق به امام حسینه.» همان حرف برایم کافی بود تا مطمئن شوم، آخرین باری است که پسرم را بدرقه می‌کنم. 🎙راوی: مادر شهید حمیدرضا اسفنجانی نوید شاهد سمنان 👈 عضو شوید @navideshahed_semnan