eitaa logo
عیــار معـــرفت
2.5هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
8.1هزار ویدیو
56 فایل
سعی می کنیم بهترین باشیم و خوشحالیم که بهترینها ما رو انتخاب کرده اند.... 👈اگر مطالب زیبا یا انتقاد و پیشنهادی برای کانال عیار معرفت دارید به ایدی زیر پیام بدید... @mjn0ne313
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد، چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردندـ کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟ درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟ کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه می‌خواهی ؟ درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است ! چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت، خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد ! روزگاری سپری شد، درویش جهت تشکر نزد خان رفت، ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست . . . http://eitaa.com/joinchat/2775515138Ca02a85b026
✍💌 روزي سوداگري بغدادي از بهلول سوال کرد: ای بُهلول عاقل من مطاع تجارت چه بخرم تا منافع زياد ببرم؟ بهلول جواب داد آهن و پنبه.! آن مرد رفت و به مقدار سرمایه اش آهن و پنبه خريد و انبار کرد. اتفاقا پس از چند ماهي از فروش آنها سود فراوان برد. باز روزي به بهلول بر خورد و گفت: ای بُهلول ديوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟ بهلول گفت پياز بخر و هندوانه.! پس از مدتی سوداگر به سراغ بهلول رفت گفت: بار اول كه از تو مشورت خواستم، گفتي آهن بخر و پنبه، چنان کردم و نفعي بردم. ولي بار دوم چه پيشنهادي بود كردي؟ تمام پیازها و هندوانه ها خراب شد و تمام هستی ام به باد رفت.! بهلول در جواب آن مرد گفت: چون روز اول مرا بُهلول عاقل صدا زدی، من نیز بحکم عقل تو را راهنمایی کردم . ولي بار دوم مرا بهلول ديوانه خواندی، حال به من بگو تو از دیوانه انتظار داری به عقل حکم کند؟ پس آنمرد از رفتار خود خجل گشت.! http://eitaa.com/joinchat/2775515138Ca02a85b026
💌 شخص ثروتمندی خواست بهلول را در میان جمعی به سُخره بگیرد.. به بهلول گفت: هیچ شباهتی بین من و تو هست؟ بهلول گفت: البته که هست! مرد ثروتمند گفت: چه چیز ما به همدیگر شبیه است؟ بهلول جواب داد: دو چیز ما شبیه یکدیگر است، یکی جیب من و کله تو که هر دو خالی است، و دیگری جیب تو و کله من که هر دو پر است.. http://eitaa.com/joinchat/2775515138Ca02a85b026