eitaa logo
عیــار معـــرفت
2.5هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
8.1هزار ویدیو
56 فایل
سعی می کنیم بهترین باشیم و خوشحالیم که بهترینها ما رو انتخاب کرده اند.... 👈اگر مطالب زیبا یا انتقاد و پیشنهادی برای کانال عیار معرفت دارید به ایدی زیر پیام بدید... @mjn0ne313
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۳۸🕯🦋 جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید هلال عید در ابروی یار باید دید شکسته گشت چو پشت هلال قامت من کمان ابروی یارم چو وسمه بازکشید مگر نسیم خطت صبح در چمن بگذشت که گل به بوی تو بر تن چو صبح جامه درید نبود چنگ و رباب و نبید و عود که بود گل وجود من آغشته گلاب و نبید بیا که با تو بگویم غم ملالت دل چرا که بی تو ندارم مجال گفت و شنید بهای وصل تو گر جان بود خریدارم که جنس خوب مبصر به هر چه دید خرید چو ماه روی تو در شام زلف می‌دیدم شبم به روی تو روشن چو روز می‌گردید به لب رسید مرا جان و برنیامد کام به سر رسید امید و طلب به سر نرسید ز شوق روی تو حافظ نوشت حرفی چند بخوان ز نظمش و در گوش کن چو مروارید 🕊🌻 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۳۹🕯🦋 رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید ز میوه‌های بهشتی چه ذوق دریابد هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید ز روی ساقی مه وش گلی بچین امروز که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید چنان کرشمه ساقی دلم ز دست ببرد که با کسی دگرم نیست برگ گفت و شنید من این مرقع رنگین چو گل بخواهم سوخت که پیر باده فروشش به جرعه‌ای نخرید بهار می‌گذرد دادگسترا دریاب که رفت موسم و حافظ هنوز می‌نچشید 🕊🌻 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۴۰🕯🦋 ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید وجه می می‌خواهم و مطرب که می‌گوید رسید شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسه‌ام بار عشق و مفلسی صعب است می‌باید کشید قحط جود است آبروی خود نمی‌باید فروخت باده و گل از بهای خرقه می‌باید خرید گوییا خواهد گشود از دولتم کاری که دوش من همی‌کردم دعا و صبح صادق می‌دمید با لبی و صد هزاران خنده آمد گل به باغ از کریمی گوییا در گوشه‌ای بویی شنید دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک جامه‌ای در نیک نامی نیز می‌باید درید این لطایف کز لب لعل تو من گفتم که گفت وین تطاول کز سر زلف تو من دیدم که دید عدل سلطان گر نپرسد حال مظلومان عشق گوشه گیران را ز آسایش طمع باید برید تیر عاشق کش ندانم بر دل حافظ که زد این قدر دانم که از شعر ترش خون می‌چکید. 🕊🌻 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۴۱🕯🦋 معاشران ز حریف شبانه یاد آرید حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید به وقت سرخوشی از آه و ناله عشاق به صوت و نغمه چنگ و چغانه یاد آرید چو لطف باده کند جلوه در رخ ساقی ز عاشقان به سرود و ترانه یاد آرید چو در میان مراد آورید دست امید ز عهد صحبت ما در میانه یاد آرید سمند دولت اگر چند سرکشیده رود ز همرهان به سر تازیانه یاد آرید نمی‌خورید زمانی غم وفاداران ز بی‌وفایی دور زمانه یاد آرید به وجه مرحمت ای ساکنان صدر جلال ز روی حافظ و این آستانه یاد آرید 🕊🌻 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۴۲🕯🦋 بیا که رایت منصور پادشاه رسید نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت کمال عدل به فریاد دادخواه رسید سپهر دور خوش اکنون کند که ماه آمد جهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسید ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن قوافل دل و دانش که مرد راه رسید عزیز مصر به رغم برادران غیور ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکل بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید صبا بگو که چه‌ها بر سرم در این غم عشق ز آتش دل سوزان و دود آه رسید ز شوق روی تو شاها بدین اسیر فراق همان رسید کز آتش به برگ کاه رسید مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول ز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید 🕊🌻 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۴۳🕯🦋 بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید از یار آشنا سخن آشنا شنید ای شاه حسن چشم به حال گدا فکن کاین گوش بس حکایت شاه و گدا شنید خوش می‌کنم به باده مشکین مشام جان کز دلق پوش صومعه بوی ریا شنید سر خدا که عارف سالک به کس نگفت در حیرتم که باده فروش از کجا شنید یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان دل شرح آن دهد که چه گفت و چه‌ها شنید اینش سزا نبود دل حق گزار من کز غمگسار خود سخن ناسزا شنید محروم اگر شدم ز سر کوی او چه شد از گلشن زمانه که بوی وفا شنید ساقی بیا که عشق ندا می‌کند بلند کان کس که گفت قصه ما هم ز ما شنید ما باده زیر خرقه نه امروز می‌خوریم صد بار پیر میکده این ماجرا شنید ما می به بانگ چنگ نه امروز می‌کشیم بس دور شد که گنبد چرخ این صدا شنید پند حکیم محض صواب است و عین خیر فرخنده آن کسی که به سمع رضا شنید حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس دربند آن مباش که نشنید یا شنید 🕊🌻 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۴۴🕯🦋 معاشران گره از زلف یار باز کنید شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید حضور خلوت انس است و دوستان جمعند و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید رباب و چنگ به بانگ بلند می‌گویند که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید میان عاشق و معشوق فرق بسیار است چو یار ناز نماید شما نیاز کنید نخست موعظه پیر صحبت این حرف است که از مصاحب ناجنس احتراز کنید هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق بر او نمرده به فتوای من نماز کنید وگر طلب کند انعامی از شما حافظ حوالتش به لب یار دلنواز کنید 🕊🌻 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕯💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۴۵🕊🦋 الا ای طوطی گویای اسرار مبادا خالیت شکر ز منقار سرت سبز و دلت خوش باد جاوید که خوش نقشی نمودی از خط یار سخن سربسته گفتی با حریفان خدا را زین معما پرده بردار به روی ما زن از ساغر گلابی که خواب آلوده‌ایم ای بخت بیدار چه ره بود این که زد در پرده مطرب که می‌رقصند با هم مست و هشیار از آن افیون که ساقی در می‌افکند حریفان را نه سر ماند نه دستار سکندر را نمی‌بخشند آبی به زور و زر میسر نیست این کار بیا و حال اهل درد بشنو به لفظ اندک و معنی بسیار بت چینی عدوی دین و دل‌هاست خداوندا دل و دینم نگه دار به مستوران مگو اسرار مستی حدیث جان مگو با نقش دیوار به یمن دولت منصور شاهی علم شد حافظ اندر نظم اشعار خداوندی به جای بندگان کرد خداوندا ز آفاتش نگه دار 🕊 💞 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۴۶🕯🦋 عید است و آخر گل و یاران در انتظار ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار دل برگرفته بودم از ایام گل ولی کاری بکرد همت پاکان روزه دار دل در جهان مبند و به مستی سؤال کن از فیض جام و قصه جمشید کامگار جز نقد جان به دست ندارم شراب کو کان نیز بر کرشمه ساقی کنم نثار خوش دولتیست خرم و خوش خسروی کریم یا رب ز چشم زخم زمانش نگاه دار می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهد جام مرصع تو بدین در شاهوار گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست از می کنند روزه گشا طالبان یار زان جا که پرده پوشی عفو کریم توست بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار حافظ چو رفت روزه و گل نیز می‌رود ناچار باده نوش که از دست رفت کار 🕊 🪐 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۴۷🕯🦋 صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار وز او به عاشق بی‌دل خبر دریغ مدار به شکر آن که شکفتی به کام بخت ای گل نسیم وصل ز مرغ سحر دریغ مدار حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است ز اهل معرفت این مختصر دریغ مدار کنون که چشمه قند است لعل نوشینت سخن بگوی و ز طوطی شکر دریغ مدار مکارم تو به آفاق می‌برد شاعر از او وظیفه و زاد سفر دریغ مدار چو ذکر خیر طلب می‌کنی سخن این است که در بهای سخن سیم و زر دریغ مدار غبار غم برود حال خوش شود حافظ تو آب دیده از این رهگذر دریغ مدار 🕊 🪐 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۴۸🕯🦋 ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر قلب بی‌حاصل ما را بزن اکسیر مراد یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر در کمینگاه نظر با دل خویشم جنگ است ز ابرو و غمزه او تیر و کمانی به من آر در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم ساغر می ز کف تازه جوانی به من آر منکران را هم از این می دو سه ساغر بچشان وگر ایشان نستانند روانی به من آر ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر دلم از دست بشد دوش چو حافظ می‌گفت کای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر 🕊 🪐 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۴۹🕯🦋 ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار نکته‌ای روح فزا از دهن دوست بگو نامه‌ای خوش خبر از عالم اسرار بیار تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام شمه‌ای از نفحات نفس یار بیار به وفای تو که خاک ره آن یار عزیز بی غباری که پدید آید از اغیار بیار گردی از رهگذر دوست به کوری رقیب بهر آسایش این دیده خونبار بیار خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست خبری از بر آن دلبر عیار بیار شکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمن به اسیران قفس مژده گلزار بیار کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست عشوه‌ای زان لب شیرین شکربار بیار روزگاریست که دل چهره مقصود ندید ساقیا آن قدح آینه کردار بیار دلق حافظ به چه ارزد به می‌اش رنگین کن وان گهش مست و خراب از سر بازار بیار 🕊 🪐 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۵۰🕯🦋 روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر خرمن سوختگان را همه گو باد ببر ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات ای دل خام طمع این سخن از یاد ببر سینه گو شعله آتشکده فارس بکش دیده گو آب رخ دجله بغداد ببر دولت پیر مغان باد که باقی سهل است دیگری گو برو و نام من از یاد ببر سعی نابرده در این راه به جایی نرسی مزد اگر می‌طلبی طاعت استاد ببر روز مرگم نفسی وعده دیدار بده وان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر دوش می‌گفت به مژگان درازت بکشم یا رب از خاطرش اندیشه بیداد ببر حافظ اندیشه کن از نازکی خاطر یار برو از درگهش این ناله و فریاد ببر 🕊 🪐 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
✍💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۵۱🕯🦋 شب وصل است و طی شد نامه هجر سلام فیه حتی مطلع الفجر دلا در عاشقی ثابت قدم باش که در این ره نباشد کار بی اجر من از رندی نخواهم کرد توبه و لو آذیتنی بالهجر و الحجر برآی ای صبح روشن دل خدا را که بس تاریک می‌بینم شب هجر دلم رفت و ندیدم روی دلدار فغان از این تطاول آه از این زجر وفا خواهی جفاکش باش حافظ فان الربح و الخسران فی التجر 🕊 🪐 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۵۲🕯🦋 گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر خرم آن روز که با دیده گریان بروم تا زنم آب در میکده یک بار دگر معرفت نیست در این قوم خدا را سببی تا برم گوهر خود را به خریدار دگر یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت حاش لله که روم من ز پی یار دگر گر مساعد شودم دایره چرخ کبود هم به دست آورمش باز به پرگار دگر عافیت می‌طلبد خاطرم ار بگذارند غمزه شوخش و آن طرهٔ طرار دگر راز سربسته ما بین که به دستان گفتند هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت کندم قصد دل ریش به آزار دگر بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر 🕊 🪐 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۵۳🕯🦋 ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر تا کی می صبوح و شکرخواب بامداد هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر دی در گذار بود و نظر سوی ما نکرد بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر اندیشه از محیط فنا نیست هر که را بر نقطه دهان تو باشد مدار عمر در هر طرف ز خیل حوادث کمین‌گهیست زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر بی عمر زنده‌ام من و این بس عجب مدار روز فراق را که نهد در شمار عمر حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان این نقش ماند از قلمت یادگار عمر 🕊 🪐 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۵۴🕯🦋 دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور ای گلبشکر آن که تویی پادشاه حسن با بلبلان بی‌دل شیدا مکن غرور از دست غیبت تو شکایت نمی‌کنم تا نیست غیبتی نبود لذت حضور گر دیگران به عیش و طرب خرمند و شاد ما را غم نگار بود مایه سرور زاهد اگر به حور و قصور است امیدوار ما را شرابخانه قصور است و یار حور می خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور کسی گوید تو را که باده مخور گو هوالغفور حافظ شکایت از غم هجران چه می‌کنی در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور 🕊 🪐 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۵۵🕯🦋 یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب باشد اندر پرده بازی‌های پنهان غم مخور ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور حافظا در کنج فقر و خلوت شب‌های تار تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور 🕊 🪐 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۵۶🕯🦋 نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر هر آن چه ناصح مشفق بگویدت بپذیر ز وصل روی جوانان تمتعی بردار که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر نعیم هر دو جهان پیش عاشقان بجوی که این متاع قلیل است و آن عطای کثیر معاشری خوش و رودی بساز می‌خواهم که درد خویش بگویم به ناله بم و زیر بر آن سرم که ننوشم می و گنه نکنم اگر موافق تدبیر من شود تقدیر چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر چو لاله در قدحم ریز ساقیا می و مشک که نقش خال نگارم نمی‌رود ز ضمیر بیار ساغر در خوشاب ای ساقی حسود گو کرم آصفی ببین و بمیر به عزم توبه نهادم قدح ز کف صد بار ولی کرشمه ساقی نمی‌کند تقصیر می دوساله و محبوب چارده ساله همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر دل رمیده ما را که پیش می‌گیرد خبر دهید به مجنون خسته از زنجیر حدیث توبه در این بزمگه مگو حافظ که ساقیان کمان ابرویت زنند به تیر 🕊 🪐 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۵۷🕯🦋 روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر پیش شمع آتش پروا نه به جان گو درگیر در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغ بر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرش در غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باک آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقص ور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر صوف برکش ز سر و باده صافی درکش سیم درباز و به زر سیمبری در بر گیر دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باش بخت گو پشت مکن روی زمین لشکر گیر میل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش بر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گیر رفته گیر از برم وز آتش و آب دل و چشم گونه‌ام زرد و لبم خشک و کنارم تر گیر حافظ آراسته کن بزم و بگو واعظ را که ببین مجلسم و ترک سر منبر گیر 🕊 🪐 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۵۸🕯🦋 هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز روندگان طریقت ره بلا سپرند رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز غم حبیب نهان به ز گفت و گوی رقیب که نیست سینه ارباب کینه محرم راز اگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنیست من آن نیم که از این عشقبازی آیم باز چه گویمت که ز سوز درون چه می‌بینم ز اشک پرس حکایت که من نیم غماز چه فتنه بود که مشاطه قضا انگیخت که کرد نرگس مستش سیه به سرمه ناز بدین سپاس که مجلس منور است به دوست گرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز غرض کرشمه حسن است ور نه حاجت نیست جمال دولت محمود را به زلف ایاز غزل سرایی ناهید صرفه‌ای نبرد در آن مقام که حافظ برآورد آواز 🕊 🪐 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۵۹🕯🦋 منم که دیده به دیدار دوست کردم باز چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز نیازمند بلا گو رخ از غبار مشوی که کیمیای مراد است خاک کوی نیاز ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز طهارت ار نه به خون جگر کند عاشق به قول مفتی عشقش درست نیست نماز در این مقام مجازی بجز پیاله مگیر در این سراچه بازیچه غیر عشق مباز به نیم بوسه دعایی بخر ز اهل دلی که کید دشمنت از جان و جسم دارد باز فکند زمزمه عشق در حجاز و عراق نوای بانگ غزل‌های حافظ از شیراز 🕊 🪐 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۶۰🕯🦋 ای سرو ناز حسن که خوش می‌روی به ناز عشاق را به ناز تو هر لحظه صد نیاز فرخنده باد طلعت خوبت که در ازل ببریده‌اند بر قد سروت قبای ناز آن را که بوی عنبر زلف تو آرزوست چون عود گو بر آتش سودا بسوز و ساز پروانه را ز شمع بود سوز دل ولی بی شمع عارض تو دلم را بود گداز صوفی که بی تو توبه ز می کرده بود دوش بشکست عهد چون در میخانه دید باز از طعنه رقیب نگردد عیار من چون زر اگر برند مرا در دهان گاز دل کز طواف کعبه کویت وقوف یافت از شوق آن حریم ندارد سر حجاز هر دم به خون دیده چه حاجت وضو چو نیست بی طاق ابروی تو نماز مرا جواز چون باده باز بر سر خم رفت کف زنان حافظ که دوش از لب ساقی شنید راز 🕊 🪐 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۶۱🕯🦋 درآ که در دل خسته توان درآید باز بیا که در تن مرده روان درآید باز بیا که فرقت تو چشم من چنان در بست که فتح باب وصالت مگر گشاید باز غمی که چون سپه زنگ ملک دل بگرفت ز خیل شادی روم رخت زداید باز به پیش آینه دل هر آن چه می‌دارم بجز خیال جمالت نمی‌نماید باز بدان مثل که شب آبستن است روز از تو ستاره می‌شمرم تا که شب چه زاید باز بیا که بلبل مطبوع خاطر حافظ به بوی گلبن وصل تو می‌سراید باز 🕊 🪐 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─
🕊💌 غزلیات، غزل شمارهٔ ۲۶۲🕯🦋 حال خونین دلان که گوید باز و از فلک خون خم که جوید باز شرمش از چشم می پرستان باد نرگس مست اگر بروید باز جز فلاطون خم نشین شراب سر حکمت به ما که گوید باز هر که چون لاله کاسه گردان شد زین جفا رخ به خون بشوید باز نگشاید دلم چو غنچه اگر ساغری از لبش نبوید باز بس که در پرده چنگ گفت سخن ببرش موی تا نموید باز گرد بیت الحرام خم حافظ گر نمیرد به سر بپوید باز 🕊 🪐 🆔@naze_eshgh ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─