1️⃣اول بزنین رو لینک 2️⃣بعد برین جای گزینه حمایت میکنم 3️⃣بعد شماره تونو بنویسین 4️⃣بعد عدد 5️⃣بعد یه رمز براتون پیامک میشه اونو بنویسین 6️⃣حالا رای تون تایید میشه

🟪 فیلم غیرت شهید حمیدرضا الداغی ⬛️ سخنی با دختران سرزمینم: عزیزم، من میدانم که تو در مورد پوشاندن خودت دچار حیرت و چرایی عمیقی هستی، فضای بی‌رحم مجازی هم دائما بر این حیرت می‌افزاید و این سؤال را بارها و بارها در ذهنت تکرار می‌کند که: «چرا من باید خودم را بپوشانم؟» 👆پاسخ این سؤال کمی رمز آلود است: «بخاطر واقعیتهایی که همه‌ی جهان اطرافت سعی در پوشاندن آن از چشمان معصوم تو دارند» 👆این واقعیتها اما گاهی در چنین صحنه‌هایی خود را آشکارا نشان می‌دهند، بیدار شو، بدان که تو برخلاف پسرها احساس نیازبه ارتباط با جنس مخالف نمیکنی، در عین حال بر خلاف پسرها جذاب و دلربا هم هستی، این دو تفاوت موجب می‌شود دیگران در تو طمع‌هایی کنند که به دردسرهای جبران ناپذیر بیفتی، یا اینکه چنین صحنه‌های نابخشودنی ای خلق شود. ❓چندتا گزارش از مزاحمت عده‌ای شرور برای دختران پوشیده و متین داریم؟! ❓بنظرت آیا خون این پدر مهربان و غیرتمند تنها بر گردن چاقوکش‌هایی بود که به او حمله کردند؟... ✅ شجاع باش و مسیرت را تغییر بده قبل از اینکه دیر شود. 🌹یا علی...

زن زندگی آزادی کومله و ضدانقلاب به هیچکسی رحم نداره مخصوصا به شما خانم کشف حجاب اوپن مایند اگر زن زندگی آزادی اسلام نبود الان ۴جوان مست طرفدار آزادی غربی و شهوانی، تجاوز میکردن به ناموس مردم یادمون نره چون از یاد خدا نمیره قیامت همین نزدیکی ست

برای غیرت، برای امنیت، برای دین

امام صادق علیه السلام: السَّعيدُ مَن وَجَدَ في نفسِهِ خَلوَةً يَشغَلُ بها خوشبخت، كسى است كه براى نفس خود خلوت و فراغتى يابد و به كار اصلاح آن پردازد بحارالأنوار صفحه203 جلد78 اللهم عجل لولیک الفرج بحق علی ابن موسی الرضا(ع) ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🆔 @live_razavi 🇮🇷 زنده حرم 🆔️ @live_razavi 🇮🇷 مطهر رضوی

📝شهادت روی پیاده‌رو 🔺توصیف اولیه از غیرتمندی مردی اهل دیار سربداران؛ شهید مهندس حمیدرضا الداغی: بر اساس شنیده ها 🔸ساعت به نُه و نیم نزدیک می شود؛ حمید دارد می رود دنبال دخترش. آوا خانه رفیقش است. حمید رسیده به فلکه سه گوش. افتاده است توی خیابان ابوریحان. آن دور و برها ظاهرا خلوت است. پرنده یا هر چیز دیگری زیاد پر نمی زند. چراغ برق های خیابان نفس شان تازه نیست، خوب نمی دمند. کتاب فروشی و مغازه اِسنُوا و دیگر جاها تعطیل است. طبیعی ست؛ ساعت نه و نیم شب، آن هم جمعه چرا باز باشند؟! 🔸چشم تیز می کند. می بیند سه پسر افتاده اند به جان دو دختر. نزدیک شان شده اند. چنگ می اندازند سمت دختران. پسر دستش را چنگک می کند دور مچ دختر، می گیرد می کشدش حریصانه. حمید خیابان را رد می کند پا می گذارد توی پیاده رو. می رود که مثل همیشه مثل دفعه های پیش سد بزند جلوی آدم های نامردی که دنبال لذت طلبی اند. 🔸پسران می خواهند دو دختر را به زور ببرند توی ماشین. ماشین شان را آن طرف پیاده رو یا خیابان گذاشته اند. دختر خودش را می کشد عقب. نمی دانم داد می زند کمک می خواهد یا نه. پسر وحشیانه دختر را می کشد. حمید که می بیند از آن طرف خیابان می آید. داد می زند که ول کنید چه کارش دارید؟! 🔸خودش را می رساند. توی دل دختران لرزه افتاده است. نمی دانم حمید آن لحظه دخترش آوا آمده بود جلوی چشمش یا نه. ولی هر چه بود رفته بود وسط معرکه که نجات دهد. پسر سیاه پوش، پیرهن می زند بالا چاقو را از کمرش می کشد بیرون. حمید با لگد می رود سمت پسر. پسر دوم می پیچد پشت حمید. حمید یک لگد دیگر می زند به پسر جلویی. پسر دوم از عقب چاقو را تند تند فرو می کند توی گُرده حمید. پسر دیگر از جلو چاقو را می زند توی سینه حمید. پسر سوم که لباس زرد پوشیده، ایستاده است نگاه می کند. دختری که ماسک زده چیزهایی می گوید. دختر دیگر که موهایش ریخته ست روی شانه اش بدون روسری چیزی نمی گوید. چاقوست که از جلو و عقب توی تن حمید می رود. حمید نمی توماند نفر عقب را بزند. فقط مشت هایش می رود به سوی جلو. نفر عقب تا جا دارد با سنگ دلی و تیرگی، تیغ تیز فرو می کند. دو مرد از آن طرف پیاده رو می آیند راه شان را کج می کنند می افتند توی سرازیری خیابان و ناپدید می شوند. نبوده اند انگار هیچ وقت. 🔸دو پسر حمید را ول می کنند می ایستند جلویش چیزهایی می گویند. حمید جواب می دهد دستش را می گیرد سمت شان. سه مرد از پشت حمید پیدای شان می شود. یکی از مردها که کچل است می رود دو پسر را دور می کند. 🔸خون دارد از از زیر پوست حمید می آید بالا بافت های لباسش را رد می کند می رسد روی پیراهن. پشتش خیسِ خون شده. روی سینه اش هم خون زده و درد می کند. از زیر ماسک سفید رنگش یک کله نفس می کشد. قلبش می زند. نمی دانم دارد به چه فکر می کند. آوا را یادش هست؟ آمده بود دنبالش؟ منتظر است. 🔸یک موتوری می رسد. حمید را که می بیند سوارش می کند. پیراهن حمید پرخون تر شده. نمی دانم موتور سوار به حمید چیزی می گوید یا نه. فقط گاز می دهد سمت چهار راه دادگستری. می رود بیمارستان. سر چهارراه یک نفر سرش را از پراید در آورده می گوید: «تلوتلو می خورد». موتورسوار تا می آید کاری کند حمید می افتد روی آسفالت. ترافیک می شود. مردم دوره می کنند. مغازه دارها سرک می کشند قاطی جمعیت می شوند. حمید دردش آمده چیزی می گوید: - کمک! 🔸یک نفر زنگ می زند 115. اورژانس زود می رسد. حمید را می برند تو. تا می رسد بیمارستان رفته ست توی کُما. آوا نشسته است ثانیه می شمارد پدر بیاید زود برود خانه ولی از حمید خبری نیست. آوا شماره خانه را می گیرد می گوید: -بابا نیومده! کجاست؟ 🔸یک ساعت بعد یعنی یازده شب از فرمانداری زنگ می زنند به همسر حمید. می گویند: «آقای شما با کسی خصومت دارد؟» همسر حمید می گوید: «نه! چرا می پرسید؟ یعنی دوباره به خاطر امر به معروف کاری کرده؟» ... #غیرت #شهید_غیرت #حمیدرضا_الداغی اللهم عجل لولیک الفرج بحق علی ابن موسی الرضا(ع) ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🆔 @live_razavi 🇮🇷 زنده حرم 🆔️ @live_razavi 🇮🇷 مطهر رضوی

بسم الله الرحمن الرحیم سلام به همه مشهد ی ها کجایید ؟ غیرت مندا کجایید؟؟ قابل توجه بچه محله های امام رضا علیه السلام 🌹 برای تشییع پیکر مقدس شهید الداغی سنگ تمام بگذارید و انقلابی به پا کنید باید تو دهنی محکمی به دشمنان اسلام و قرآن و همه ی منافقان و کافران بزنیم 🇮🇷 قرار ما ساعت سه بعد از ظهر جلو مهدیه مشهد 🌹 ان شاء الله از سمت مسجد الرضا علیه السلام قراره 100 نفری بریم همه غیرت مندا بلند بگین یا علی علیه السلام و بیایین سر ساعت ١۴:١۵ دقیقه جای مسجد میریم با بی ار تی ها سمت میدان بیت المقدس همه من کارت داشته باشن این حرکت خودجوش و مردمی هست

به همه اطلاع بدین و بیایین حتی با خانواده هاتون اگه میایین اطلاع بدین @meysam_zeinabi @toorbino

ما مهدیه هستیم ساعت ١۶ برنامه آغاز میشه

#غیرت #حجاب

#شهید_غیرت #حجاب

#حمیدرضا_الداغی #شهید_غیرت

#شهید_غیرت #حمیدرضا_الداغی

#حجاب #شهید_غیرت

#حجاب #غیرت

#شهید_غیرت #حمیدرضا_الداغی

#حجاب #غیرت

#شهید_غیرت #حجاب

#غیرت #شهید_غیرت

#شهید_غیرت #حجاب

#شهید_غیرت #حمیدرضا_الداغی

#شهید_غیرت #حمیدرضا_الداغی

#غیرت #حجاب

#حجاب #شهید_غیرت

#حجاب #حمیدرضا_الداغی