دانلود+دعای+روز+سه+شنبه+استاد+فرهمند.mp3
2.71M
دعای روز سه شنبه
باصدای استاد فرهمند
✴️ سه شنبه👈17 خرداد/ جوزا 1401
👈7 ذی القعده 1443👈7 ژوئن 2022
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز روز خوش یُمن و شایسته ای است و برای امور زیر خوب است:
✅مناظره و مقابله.
✅وارد شدن بر روسا و مسئولین.
✅اقدام برای امور قضایی.
✅شروع به کار و شغل.
✅درختکاری.
✅ و شکار و صید و دام گذاری خوب است.
🚘مسافرت:سفر و خیر و برکت داد ان شاءالله.
👶زایمان :نوزاد زندگی با برکت و خوبی داشته باشد.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🔭 احکام نجوم.
🌓امروز قمر در برج سنبله است و برای امور زیر نیک است:
✳️داد و ستد و تجارت.
✳️ارسال کالا برای مشتری.
✳️اشتغال به تجارت.
✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✳️قباله و قولنامه نوشتن.
✳️خرید باغ و زمین.
✳️ و امور تعلیمی خوب است.
👩❤️👨مباشرت:امشب (شب چهارشنبه) مباشرت و زفاف عروس کراهت دارد.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،#اصلاح_مو(سروصورت)دراین روز از ماه قمری ، سبب دولت و ثروت می شود.
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، موجب مرگ ناگهانی می شود.
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق ایه ی 8 سوره مبارکه "انفال " است.
لیحق الحق و یبطل الباطل...
و از معنای آن استفاده می شود که بین خواب بیننده و دیگری اختلافی پیش آید و دعوا را نزد قاضی یا حکم برند و معلوم شود حق با خواب بیننده است.و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد.
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
@live_razavi
دختر دانش آموز: اعتماد بیجا زندگی ام را تباه کرد/ به جای آن پسر جذاب و پولدار، با مردی غول پیکر با دستهای خالکوبی شده روبرو شدم
دختر دانش آموز: اعتماد بیجا زندگی ام را تباه کرد/ به جای آن پسر جذاب و پولدار، با مردی غول پیکر با دستهای خالکوبی شده روبرو شدم
روزنامه ایران اظهارات یک دخترجوان در باره سرنوشت تلخ زندگی اش را منتشر کرد.
این روزنامه نوشت:
من دختری شاداب و سرحال و دانش آموزی پر جنب و جوش و درسخوان بودم. کلی آرزوهای بزرگ برای خود داشتم و برای رسیدن به آرزوهایم خیلی تلاش میکردم.
وقتی کرونا شیوع پیدا کرد مجبور شدیم برای ادامه تحصیل به آموزش مجازی روی بیاوریم و من هم مانند دیگر دوستانم برای حضور در کلاسهای مجازی صاحب یک گوشی مدل بالا شدم. کم کم حضور بی روح در کلاسهای مجازی و ندیدن دوستانم برایم خسته کننده شده بود و ساعات بیکاری خود را با سرگرم شدن در شبکههای اجتماعی و وبگردی میگذراندم. یک روز به طور اتفاقی در یکی از شبکههای اجتماعی با پسری به نام سعید آشنا شدم و برای سرگرمی ، مشغول چت کردن با او شدم.
سعید تمام تلاش خود را میکرد که با من دوست شود تا اینکه بعد از گذشت حدود یک ماه، من که دختری نوجوان و بی تجربه بودم فریب حرفهای شیرینش را خوردم و یک دل نه صد دل عاشقش شدم، عاشق حرفهایش، چهره جذابش و زندگی لاکچری و با شکوهی که ظاهراً داشت و عکسهایش را برایم میفرستاد. هر روز با هم چت میکردیم و من با نزدیک شدن به او از خانوادهام و درس و مدرسه دور و دورتر میشدم. مدتی از دوستی ما در فضای مجازی گذشته بود که سعید به من گفت باید مرا از نزدیک ببیند و من با اشتیاقی بیشتر پیشنهادش را قبول کردم و با هم قرار گذاشتیم.
با کلی هیجان برای دیدن سعید به سر قرار رفتم. کنار دکهای در خیابان به انتظارش ایستاده بودم که ناگهان مردی قوی هیکل با خالکوبیهایی روی دستش به من نزدیک شد. او هیچ شباهتی به عکسهایی که از سعید دیده بودم نداشت. وقتی تعجب مرا دید خودش را پسرخاله سعید معرفی کرد و گفت سعید نتوانست خودش بیاید و مرا فرستاده تا تو را پیش او ببرم . من هم بدون هیچ سؤالی سوار ماشین آن مرد غریبه شدم. چند دقیقه ای گذشت از شهر خارج شدیم و به محلی رسیدیم که شبیه به یک رستوران متروکه بین راهی بود.
با هم داخل رستوران شدیم اما ناگهان آن مرد کرکره مغازه را پایین کشید. من که ترسیده بودم پرسیدم پس سعید کجاست؟ چرا مرا به اینجا آوردهای که مرد قوی هیکل خنده شیطانی کرد و گفت: دختر سادهلوح زودباور ...
وحشت کرده بودم، میخواستم فریاد بزنم و فرار کنم اما ...
@live_razavi
....
وقتی به خودم آمدم روی صندلی یکی از پایانههای مسافربری بودم. از دیدن خودم در آن وضعیت نامناسب آرزو کردم ای کاش میمردم. چطور میتوانستم با خانوادهام روبهرو شوم.
مطمئن بودم پدر و مادرم با دیدن من در این وضعیت دق میکردند. تنها راه را فرار از این شهر میدیدم. برای همین با اندک پولی که داشتم بلیت اتوبوس گرفتم اما قبل از سوار شدن به اتوبوس از حال رفتم.
ظاهراً خانواده ای که مرا بی هوش در ترمینال دیده بودند با پلیس تماس گرفته و مرا به کلانتری منتقل کرده بودند حالم که بهتر شد، از من شماره تماس پدرم را گرفتند و به پدرم زنگ زدند که دنبال من بیاید. چند روزی است که با هیچ کسی صحبت نکردهام و با اصرار یکی از آشنایان برای مشاوره آمدهام. حالا من ماندهام و یک عمر پشیمانی و آرزوهایی که در مقابل چشمانم پرپر شدند و مردند.
🕳
@live_razavi