﷽
-----
پانزده سال پیش در ذهن من جریان کمی متفاوت بود. من، منِ پر شر و شورِ فعال و پرانرژی، جاهای دیگری سِیر میکردم. خب، اقتضای نوجوانی و میل به دیده شدن و اقتضای مدل شخصیت هم بود. توی ذهنم، الان، در این سن و سال، حسابی کسی بودم! از آن آدمها که تک اند، معروفند، به هرکس بگویی فلانی میگوید آها! فلانی! از آن پر هیاهو ها، پر طمطراق ها…
اما امروز
در آستانه سیوسه سالگی
در این گوشه از دنیا
در این خلوتِ ساکت
آرام نشستهام و
ملکه سرزمین نامرئی خود هستم.
بدون دیده شدن، مشغول حکومتداری و کشورگشایی ام.
بدون شناخته شدن مشغول طراحی آیندهای کوچک اما بزرگم.
بدون هیاهوی رسانهای، سند چشمانداز مینویسم و بدون خدم و حشم، خودم اجرا میکنم؛ برای خودم -و گاه فرزندانم.
اینجا، بدون تقلای دیده شدن، دارم مهمترین و بیرقیبترین پروژههای مدیریت، فناوری و توسعه قرن را جلو میبرم.
اینجا، بدون تبلیغ و لوگو و دفتر و در و دیوار فانتزی، چهار استارتاپ بزرگ دور و بر خودم راه انداختهام.
اینجا
در این خلوت آرامِ نادیدنی
من مشغول انسانسازی ام
مشغول مادری ام...
گاه حس میکنم، خدایا،
تو اصلاً ،اساساً، #زن را مکنون آفریدهای
و دلت میخواهد کارهایی در این دنیا بکند که اغلب نادیدنی باشد، هرکسی نبیند، نفهمد.
درست مثل عارف ها
که عاشقانههایتان بین خودتان است
پوشیده است
جار و جنجال ندارد
هیاهو ندارد.
حس میکنم هرچه را عاشق تری، مستور تر آفریدهای، مکنون تر میپسندی؛
مثل همین *مادری* …
اصلاً حس میکنم انقدر شأن و اجر برخی کارها بالاست که دنیای کوچک فانی ما گنجایشش را ندارد
خودت اینجا میبینی و عشق میکنی، نشان و نمایشش نمیدهی، و بیصدا نگهش میداری برای ابدیتِ بی حد و مرزِ بینهایت.
یک دفعه، آن روز بزرگ، پرده میاندازی و تمام نادیدهها دیدنیترین میشوند؛ همه آنها که در خلوتترین زمانهای خلوتترین مکانها، کارهایی کرده بودند از نور، از عشق، از ساختن…
از جنس لبخندهای نیمه شبانه به روی کودکی تبدار
از جنس نوازشهای بی دریغ بر گونههایی خیس
امروز
در آستانه سیوسه سالگی
بیشتر از هر زمانی حس میکنم که به قول آن بزرگ، باید *به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم...*
آرام بگیریم در کنجهای بزرگ زندگیمان
آنکس که باید ببیند، میبیند…!
#مادری_شکوه_نادیدنی
#مادری_نیمی_از_عرفان_است
#مادری_گمنامی_است
#طوبی_للغربا
#طوبی_للمادران
#یا_خیر_شاهد_و_مشهود
#مادری #عارفانه #بلوغ #بلوغ_اجتماعی
پینوشت:
تمام اینها به معنای جواز نادیده گرفتن نقش و تلاشهای افراد ازسوی دیگران نیست. تئوریزه کردن بی انصافی و ظلم به زن نیست 😊
🖋هـجرٺــــ
بله https://ble.im/hejrat_kon
ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
#نشر_فقط_بامنبع
به مناسبت میلاد خاتم انبیا
دلنوشتهای برای شیخ الانبیاء
﷽
---
ای نوح نبی،
-که بر شما و نبی ما و آل پاکش سلام خدا-
تاریخ را برای ما اینگونه روایت کرده اند:
شما برای هدایت و رساندن قومی به نور برانگیخته شدید
نهصد و پنجاه سال تمام، عمر خود را به پای مردم گذاشتید
اما آنچه از مردم به شما میرسید #استهزاء بود و جدال.
#صبر کردید چونان که سنت همه اولیاء خداست و هدایت را ادامه دادید.
تا زمانی که نوبت به وعده عذاب الهی رسید، چونان که سنتی برای امت های پیشین بود.
خداوند گفت این هسته خرما را بکار. زمانی که نخل شد و خرما داد، عذاب من خواهد رسید.
هسته را کاشتید و با معدود یاران خود، به انتظار نخل شدنِ آن ایستادید.
نخل شد و خرما داد و گفتید: خداوندا اکنون موعد عذابت فرارسید.
خداوند وحی کرد یک بار دیگر این هسته را بکار تا نخل شود و خرما دهد، آنگاه عذاب خواهد رسید.
عده ای برآشفتند و شما را دروغگو خواندند و از شما جدا شدند.
اما شما و عدهای ثابت قدم تر، باز هسته را کاشتید.
هسته، نخل شد و نخل، خرما داد و شما رو به آسمان گفتید خداوندا، این هم خرمای دوم!
و خداوند وحی کرد که یک بار دیگر……!
باز عده ای برآشفتند و سخنی که وحی خدا بود را تاب نیاوردند و با استهزاء به آنچه که خود روزی مؤمن به آن بودند، از اطرافتان پراکنده شدند.
و این اتفاق ده بار تکرار شد!!
در آخر،
جز عده ای خالص و مؤمن حقیقی، کسی با شما نماند…
آن هنگام،
زمان آزمایشی دیگر فرا رسید!
خداوند گفت من قومت را عذاب خواهم کرد اما برای در امان ماندن تو و یارانت، باید مشغول شوی به ساخت یک کشتی!
کشتی؟!
تا چشم کار میکرد آن اطراف خبری از دریا و رود نبود! کشتی؟!
اما این سؤال و تعجب از ساحت شما به دور بود؛ برای شما و یارانتان، این امر وحی خداوند بود و حق و صدق مطلق…
تنها چیزی که از ایمان شما میجوشید، عمل به امر خدا بود.
شروع کردید به جمع آوری چوب و تخته
و ساخت یک کشتی بسیار بزرگ
کجا؟
جلوی چشم مردم!
واکنش چه بود؟
معلوم است!
شدیدترین استهزاء و توهین و تمسخرها!
گفته باشند ای نوح! کجا دریا میبینی که ناگهان به کشتی سازی روی آورده ای؟! بگو ما هم کمی در آن دریا شنا کنیم!
اما شما بی توجه به حرف مردم، تمسخر مردم، فقط مشغول مأموریت خود بودید.
شما مؤمن بودید که دریایی برای شناوری این کشتی، اگر نباشد هم، «پدیدار خواهدشد».
حتی اگر امروز همه زمین بیابان مطلق باشد، وعده خداوند حق است و این کشتی باید #برای_فرداهایی ساخته شود،
و نجات اهل زمین
در همین کشتی است.
همه تمسخرها را به جان خریدید، تنهایی ها را، #طرد_شدن ها را، بی عقل خوانده شدن ها را، مجنون نامیده شدن ها را…
حتی همسر و پسرتان شما را کنار گذاشتند.
اما شما
لحظه ای شک نکردید به #انتخاب خودتان،
که انتخاب خدا بود برای شما.
و سرانجام آن روز رسید
روزی که از زمین و آسمان آب جوشید
و شما
در #امن و #راحت
سوار بر کشتی شدید
و راه سپردید به دریای وعده حق خدا…
نوح نبی
همه اینها را گفتم که بگویم
تاریخ عجیب تکرار میشود!
امروز هم ما
به گمانم شبیه همان یاران معدود شماییم (انشاءالله🥺)
در حالی به امیدی، به کارهایی مشغولیم
که اکثریت مردم دنیا
ما را #مجنون میخوانند
ما را #متوهم مینامند
ما را کم بهره از عقل و تدبیر میدانند.
نصیب و پاداش ما از اطاعت امر ولی،
تمسخر است و استهزاء.
ما به منطق و امید و امری، #فرزند_دار میشویم - فرزندان بیشتر-
اما آنچه که از مردم به ما میرسد، تعجب و کنایه است:
به کدام #آینده امید داری که این تعداد؟ اینجور پشت هم؟ به #اقتصاد مملکت دل خوش کرده ای یا از وضع فرهنگی و تربیتی راضی هستی؟
اینهمه خشکی سرتاسر را نمیبینی؟! توهم کدام دریا و آب را داری که اینطور مصمم و با اطمينان خاطر و صبوری، برای خود کشتی ای به این بزرگی میسازی؟! بار اینهمه سختی را به چه امید و منطق و عقلی به پشت میکشی؟!
نوح نبی ❤️
واکنش ما، شبیه شماست!
به ما رسیده است «اَنِ اصْنَعِ الفلکَ بِأَعيُننا و وحينا»؛ به ما فرمودهاند که «خانواده ها، جوان ها، باید #فرزند بیاورند، فرزندهای بیشتر»
و ما امر را بر چشم گذاشته ایم!
ما
از مقابل همه حرفها، نیشها، تعجبها، طردشدن ها، سختیها، فشارها، بی توجهی ها، تمسخرها،
با یک لبخند عبور میکنیم.
زیرا #آینده_برای_ما_روشن_است
و
اعتماد ما به سخنان اولیاء خدا، محکم!
«إن تسخَروا منّا فَإنّا نَسْخَرُ منکم کما تَسْخَرون»!
آری
میرسد آن روزی که گفته خواهد شد: «إركَبُوا فیها بسم اللَّه مَجْراها و مُرساها»
روزی که «و أهلَک إلّا من سَبَقَ علیه القولُ و من آمَنَ»
و البته که «و ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ»…
نوح نبی
شیخ الانبیاء
شما را قسم به آنکس که در جوار او در خاک این زمین آرمیده اید،
به شفاعت خود ما را مدد کنید
که تا آخرین خرمایِ آخرین نخل،
محکم و مطمئن در این راه بمانیم…
✍ هـجرٺــــ
بله و ایتا @hejrat_kon
#نشر_فقط_بامنبع
﷽
------
اصلاً فکر میکنم شیخ عباس یادش رفته آخر هر اعمال، بابی باز کند با عبارت «و اما مادران...»
اجر هر عمل را که میگوید، دستور هر اعمالی را که توضیح میدهد، زیرش بنویسد اما برای #مادران، اینچنین است که ....
.
.
مثلاً همین شب قدر!
شیخ، سخنی هست درباره زنی که سجاده اش را پهن میکند و قرآن و مفاتیحش را میگذارد گوشه اش
و بعد
شروع میکند
مدام میرود به آشپزخانه؛ چای میگذارد، میوه تکه میکند، سقا میشود،...
و اشک هایش، با زمزمهی #جوشن، میچکد پای گاز، وقت چشیدن نمکِ سحری و نهار فردای بچهها؟
.
.
گفتیم اشک و گریه
اصلاً چه میگویید درباره زنی که تا شانه اش تکان میخورد و میخواهد کمی اشک بریزد، کودکش سرش را خم میکند زیر چادرش و ملتمسانه میگوید «گریه نکن 😯😢»؟
بگویید اجر این خنده های اجباری تلخ و شیرین چند؟
.
شیخنا!
زنی که عادت ندارد تنها، جامه نور بپوشد
و بچههایش را یکی یکی میبرد غسل شب قدر بدهد، تا طهارتِ مضاعف شود برایشان تا سال بعد،
و از خستگی این غسل ها، خوابش بگیرد و کمی چرت بزند،
بهره ای از این لحظات ناب از دست رفته لیلة القدر، دارد؟
.
.
.
.
نمیدانم شیخ، شیخ بزرگوار ما،
نمیدانم
فقط.... اگر اعمال ساده این زن ها نبود
و شب های قدر، به جای خواباندن کودکانشان
و نشستنِ فارغ بال تا خود سحر بر سر سجاده - مانند شما مردان-،
آنان را با پاشیدن آب به صورت شان و هزار وعده و سرگرمی بیدار نگاه نمیداشتند
به گمانم نه شیخ مفیدی در این دنیا یافت میشد نه شیخ صدوقی نه سیدرضی نه طباطبائی نه امینی نه...!
.
.
شیخ
راستش… فکر میکنم
سهم قابل توجهی از ثواب تمام اعمالی که ما عاملین به مفاتیحالجنانِ شما، تا خودِ صبحِ قیامت، انجام میدهیم،
ثواب تمام جوشن ها، کمیل ها، نمازها، توسل ها، زیارت ها
صاف میرسد به مادرتان!
.
.
.
#مادرم_باافتخار
#مادری_نیمی_از_عرفان_است
#طوبی_للمادران
#مادری_را_با_همه_سختیهایش_دوست_دارم
#مادری_بدون_فیلتر
#مادری_رشد_است
#مادری_شغل_انبیاست
#مادری_شریفترین_شغل
#مادری_بخشی_از_موفقیت_من_است
#مادر #مادری #شب_قدر #عبادت #قرآن #دعا #دین #مناجات #احیا_با_بچه
🖋هـجرٺــــ
بله https://ble.im/hejrat_kon
ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
#نشر_فقط_بامنبع