12.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ظرف دلتنگیمان پر شده آقای رئوف ...
@nebeshtan
18.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نوشتن را یاد بگیرید!
جردن پیترسون، از لزوم نوشتن میگوید. این ویدیوی الهامبخش را با دقت ببینید تا با انگیزهی بیشتری بنویسید.
#از_نوشتن
@nebeshtan
دشوارترین کار این است که انسان نثر سرراست و صادقانه بنویسد. اول باید موضوع را شناخت، بعد باید نوشتن را یاد گرفت. هر دو کار یک عمر وقت میخواهد.
#ارنست_همینگوی
#از_نوشتن
@nebeshtan
Mohammad Esfahani -Hamdam.mp3
8.7M
تو همدم تنهایی پهناورم هستی
آرامش دنیای سرسام آورم هستی
هرشب تو را در ازدحام غم صدا کردم
هرشب برای شانههایت گریه آوردم
#امام_رضای_رئوف
#آوای_نبشتن
@nebeshtan
به گزینی واژگانی
برای هر مفهومی دهها کلمه وجود دارد؛ نباید به نخستین واژهای که به ذهنمان خطور میکند اکتفا کنیم. تنها یک کلمه، یک صفت و یک فعل وجود دارد که میتواند منظور و مقصود نویسنده را پوشش دهد. نویسنده باید در ذهن خود جست وجو کند و آن یک کلمه را بیابد و به کار برد. حتی گاهی نویسنده باید واژه مناسب را برای ادای مقصود خود بسازد و اختراع کند.
در هنگام نوشتن باید بهترین و درست ترین واژه را برگزید.
مثال: بیچاره؛
بی دفاع، ضعیف ،بی اختیار، ناموفق، آدم بدشانس، بدبخت، تهی دست ،مصیبت زده، خوار
#از_نوشتن
@nebeshtan
حکایت
پادشاهی شعری سرود و برای ملک الشعرای دربار خویش بخواند. او گفت شعر متوسط است و در خور پادشاه نیست! پادشاه بر آشفت و امر کرد تا وی را به«آخیه=میخ طویله» آویزان کنند... پس از چند روز شفاعت کردند و شاه او را عفو نمود. مدتی گذشت و دگر بار پادشاه شعری سرود و به ملک الشعرا گفت، بنگر نیک است؟ ملک الشعرا بخواند و به شتاب شروع به دویدن نمود! شاه گفت کجا می روی؟ گفت می روم خود را به آخیه بیاویزم.
(امثال و حکم، دهخدا، ص1776)
#یک_جرعه_کتاب
@nebeshtan
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نویسنده باید بتواند مانند یک نقاش ماهر، زیباییها را به گونه ای تصویر کند که خواننده را در حین مطالعه غرق در لذت تماشای یک تابلوی نقاشی کند.
@nebeshtan
اگر به نوشتن عادت کنیم و هر وقت کمترین نیازی به آن حس کردیم دست به قلم ببریم، اشتهای نگارشیِ ما حفظ میشود.
نویسندگان، که نوشتن در برنامهی روزانهی آنان جا خوش کرده است، همچنان که بیغذا نمیتوان زیست، بینوشتن نمیتوانند عمر به سر برند.
در حقیقت، نوشتن زندگیِ آنها شده است و، بیآن، زندگی برایشان معنی ندارد.
(احمد سمیعی گیلانی، نگارش و ویرایش)
#از_نوشتن
@nebeshtan
▫️همه نويسندهها مردهاند؛ به يادآوردن جك كرواك
جك كرواك نويسنده بود. همين و بس، مىنوشت.
آدمهاى زيادى هستند كه خود را نويسنده مىدانند و اسمشان روى كتابها مىآيد ولى نويسنده نيستند و نمىتوانند بنويسند، مثل گاوبازى كه اين طرف و آن طرف مىجهد ولى گاوى پيش رويش نيست.
نويسنده آن است كه برود وسط ميدان وگرنه اصلاً نويسنده نيست. با رفتن به وسط ميدان، البته خطر شاخ خوردن هم وجود دارد. منظورم از اين، همان چيزى است كه آلمانىها به درستى «روح زمانه» نام دادهاند.
مثلاً روح شكننده جهانى نظير جهان دوران جاز كه اسكات فيتز جرالد در آن زندگى مىكرد- با آن مردان جوان غم زده، شب هاى نورهاى كم سو، روياهاى زمستانى، شكننده، شكننده مثل همان تصويرش كه در بيست وسه سالگى از او گرفتهاند- فيتزجرالد، شاعر دوران جاز. او رفت آنجا [وسط ميدان] و نوشت و آوردش براى نسلى كه آن را بخواند، ولى راه بازگشت را نيافت. از دل «در راه» كرواك، [رمان مشهور وى]، به سوى مكزيك، طنجه، افغانستان و هند يك نسل مهاجر پديد آمد.
نويسندگان، كه البته اين كلمه را محدود به نويسندگان رمان مىكنم، مىكوشند چه كارى انجام دهند؟ آنها تلاش میکنند جهانى بيافرينند كه درش زندگى كردهاند يا دوست دارند زندگى كنند. براى نوشتن در مورد آن، بايد بروند آنجا و به شرايطى تن دهند كه پيشبينىاش را نكرده بودند.
گاهى اوقات، مثل مورد فيتز جرالد و كرواك، نتيجه آنچه نويسنده توليد كرده آنى و لحظهاى است، انگار كه نسلى منتظر نوشته شدن توسط آنها بوده. در موارد ديگر، ممكن است تاخير پيش آيد.
مثلاً داستان علمى- تخيلى به نوعى دارد به واقعيت درمىآيد. به هرحال، نوشتن چنين جهانى توسط نويسندگان بود كه باعث امكان تحقق آن شد.
اين كه نويسندگان تا چه اندازه مىتوانند نوشتهشان را به واقعيت درآورند و اصلاً تا چه اندازه بايد چنين كنند سئوالى است پابرجا. بدين معنى كه آيا مىخواهيد نوشتهتان شبيه به جهان واقعى شود يا مىخواهيد جهان واقعى را شبيه به كارتان كنيد؟
برنده چنين چيزى اصلاً پيروز نخواهد بود. مثلاً تلاش همينگوى براى جامه عمل پوشاندن به كسالت آورترين جنبههاى نوشتههايش و سعىاش براى آن كه به شخصيت آثارش شبيه شود، به نظر من، چندان به صلاحش نبود.
خلاصه اين كه اگر نويسندهاى تاكيد كند بر اين كه قادر است آنچه شخصيتهايش انجام مىدهند را به خوبى انجام دهد، فقط و فقط گستره شخصيتهايش را محدود ساخته.
نويسنده حتى از بد انجام دادن كارش هم بهرهمند مىشود. يك هفتهاى در زندگىام جيببر بودم- به ياد آوردنش نمك بر زخم است- دستيار بسيار بد يك جيب بر. يك هفته هم برايم كافى بود تا متوجه شوم كه مهارت ندارم.
ادامه دارد ...
|ويليام اس. باروز، ترجمه: احسان نوروزى
#از_نوشتن
@nebeshtan
شیلر خطاب به نویسندۀ جوانی که دچار مشکل قفل کردن نویسنده بوده است، نامهی زیبایی مینویسد. این نویسندۀ جوان حرفهای زیادی برای گفتن داشت، اما نمیتوانست بنویسد. این وضعیت، امری متداول است. شیلر به سادگی میگوید: «مسئلۀ تو این است که پیش از آن که بگذاری عامل تغزلی کارش را بکند، عامل انتقادی را وارد بازی می کنی.»
ببینید بر ما در مدارسمان چه میرود: ما یاد میگیریم که از شکسپیر، میلتون، گوته، و هر کس دیگری انتقاد کنیم، و سپس معلم میگوید، حالا یک کار خلاقه انجام دهید. شما مینشینید و این فکر در ذهنتان سیلان پیدا میکند که خدای من هیچ چیز برای نوشتن ندارم. البته نمیتوانید مثل شکسپیر بنویسید، اما اگر خود را رها کنید میتوانید مثل خودتان بنویسید.
📘 الههها، جوزف کمبل، ترجمۀ عباس مخبر
#از_نوشتن
@nebeshtan
نوشتن برای نویسنده این امکان را بهوجود میآورد تا در بیداری، رؤیا یا کابوس ببیند و بنویسید، بیآنکه اغلب تعبیر نوشتههایش را بداند.
(ابوتراب خسروی)
#قصار
@nebeshtan
«احتياط بايد كرد نويسندگان را در هر چه نويسند، كه از گفتار باز توان ايستاد و از نوشتن باز نتوان.»
#تاریخ_بیهقی
@nebeshtan