eitaa logo
ندای اردکان
2.8هزار دنبال‌کننده
39.6هزار عکس
16.7هزار ویدیو
158 فایل
کانال عمومی ارتباط با مدیر کانال: @Habibakbari1359
مشاهده در ایتا
دانلود
انتخابات دوم اسفند پیام های تلخ و شیرین زیادی داشت... شاید از مهمترین پیامهایش این بود که قرار نیست به بهانه بالارفتن میزان‌ راه ورود افرادی را که فساد ، فساد یا فساد دارند به مجلس باز نگه دارد! ها ✍:حمید کمالی دکتری فقه ومبانی حقوق @neday_ardakan🔷
11.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸 🍃🌸🍃🌺 🌺🍃 🍃 💠امام رضا _علیه السلام_: "کسی که مؤمنی را در روز عید غدیر غذا دهد مانند فردی است که تمام پیامبران وصدیقین و شهدا را غذا داده است." 🍛ضیافت غدیر🍛 ❇️طرح بزرگ در شهرستان اردکان 🌱جمعی از در نظر دارند بنا به سفارش ائمه معصومین _علیهم السلام_ همانند سالهای قبل اطعام گسترده ای را به مناسبت عید ولایت امیر المؤمنین علی _علیه السلام_ در سطح شهرستان انجام دهند؛ 🔷جهت در این طرح بزرگ می توانید کمک های نقدی خود را به حساب زیر به نام محمد فتاحی اردکانی واریز نمایید؛🔻 شماره کارت: ۶۱۰۴ ۳۳۷۸ ۸۸۴۰ ۷۰۶۹ 🔷همچنین جهت اهدا کمک های غیر نقدی خود با شماره زیر تماس حاصل نمایید:🔻 ۰۹۰۲۷۱۴۷۸۳۰ محمد فتاحی اردکانی ✅ ضمنا کلیه هزینه ها مانند سال قبل همراه فاکتور ، پرینت حساب ونحوه توزیع غذا به صورت شفاف به اطلاع مردم خواهد رسید. 🌸🌱 🌺🌱🍃🌸 🍃🌸🌱🌺🌱🍃 🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 @neday_ardakan🔷
🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌸 🍃🌸🍃🌺 🌺🍃 🍃 💠امام رضا _علیه السلام_: "کسی که مؤمنی را در روز عید غدیر غذا دهد مانند فردی است که تمام پیامبران وصدیقین و شهدا را غذا داده است." 🌹🍛ضیافت غدیر🍛🌹 ❇️طرح بزرگ در شهرستان اردکان 🌱جمعی از در نظر دارند بنا به سفارش ائمه معصومین _علیهم السلام_ همانند سالهای قبل اطعام گسترده ای را به مناسبت عید ولایت امیر المؤمنین علی _علیه السلام_ در سطح شهرستان انجام دهند؛ 🔷جهت در این طرح بزرگ می توانید کمک های نقدی خود را به حساب زیر به نام محمد فتاحی اردکانی واریز نمایید؛🔻 شماره کارت: ۶۱۰۴ ۳۳۷۸ ۸۸۴۰ ۷۰۶۹ 🔷همچنین جهت اهدا کمک های غیر نقدی خود با شماره زیر تماس حاصل نمایید:🔻 ۰۹۰۲۷۱۴۷۸۳۰ محمد فتاحی اردکانی ✅ ضمنا کلیه هزینه ها مانند سالهای قبل همراه فاکتور وپرینت حساب، به صورت شفاف به اطلاع مردم خواهد رسید. 🌸🌱 🌺🌱🍃🌸 🍃🌸🌱🌺🌱🍃 🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 @neday_ardakan🔷
⛄️آدم برفی بزرگ یا انتخابات پرشور؟ ☃️ از دیروز که برف بارید و بارید و بارید، پسرکوچولو هم یکسره بهانه گرفت و گرفت و گرفت. از دانه‌های اول برف که روی ماشین نشست، ساخت آدم برفی هم توی ذهن پسر کوچولوی خانه ما جاخوش کرد. از او که آدم برفی بسازیم و از من که با این برف کم نمی‌شود. بعد از نماز مغرب که از مسجد برگشتیم، برف ولی دیگر خودش را نشان داد و روی‌کم‌کُنی بارید. دانه های برف در مسیر منحنی به زمین می رسید و روی کلاه و لباسمان می‌نشست. به خانه که رسیدیم، برفهای روی ماشين را جمع کرد و برای خودش آدم ساخت. آدمکی قد کف دست. کم‌کم حرف پشت‌بام و برف‌بازی جدی شد. من اما توی حال خودم بودم و جدی نگرفتم. می رفت و می آمد و می‌پرسید: " بابا کی می‌آیند؟" چند وقتی بود که به دیرآمدنهای گاه و بیگاه عادت کرده بود، اما امشب دوباره سؤال میکرد. همینطور که غذا را هم می زدم، گفتم: "امشب بابا نمیان، رفتن با مردم حرف بزنن که برن رأی بدن..." یک دفعه صدای گریه دخترک بلند شد. نگاهم را از غذا برداشتم و به طرف اتاق سربرگرداندم. انتظار گریه نداشتم. فکر کردم اشتباه فهمیده است. شوخی جدی گفتم: "خب حالا مگه کجا رفته‌اند؟ نرفته‌اند که شهید شوند." لحظه ای بعد آمد کنار گاز ایستاد. وقتی با بغض گفت : "می خواستم با بابا روی پشت‌بام برف‌بازی کنم" تازه به خودم آمدم و سرش را به خودم چسباندم. بغض کردم برای دختران شهدای مدافع حرم و مدافع امنیت که تا حالا بی‌خیال چند صد آدمی برفی شده اند... ✍ ع.م.ب 🇮🇷به عشق ایران و شهدا🇮🇷 ✌️ @neday_ardakan🔷