#دلکی_بود_مرا
دلکی بود مرا باز به دریا زد و رفت
خبرم نیست که آتش ز چه بر ما زد و رفت
چون شفق رنگ به تاریکیِ ما میبازد
هیچش از تیرگیِ راه نه پروا زد و رفت
باورم نیست که امروز چرا باید بود
بی نگاری که چو ایام به ما پا زد و رفت
جام دیگر که مرا صبر به پایان آمد
صبر هم گفت «ز دست تو خدایا» زد و رفت
شادیام اینکه شبی نیست به نرمی کان ماه
ساغری چند مگو - با من تنها زد و رفت
#منوچهر_نیستانی
#دفتر_دو_بامانع
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷