eitaa logo
ندای اردکان
3هزار دنبال‌کننده
45.7هزار عکس
20.2هزار ویدیو
172 فایل
کانال عمومی ارتباط با مدیر کانال: @Habibakbari1359
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 اقدام زیبای یکی از کاسبان خیابان سعدی زنجان👌 #نگاه_شهروندی #ندای_اردکان @neday_ardakan🔷
حتما بخونید خیلی جالب و آموزنده هست دوستان اللهم صل علی محمد وال محمد: پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ، در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست ( در بزم غم حسین مرا یاد کنید ) بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟ روزی در سن حدودا بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!! وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد : در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند از قضا نامزدم سرویس زیبا و‌ بسیار گرانی را انتخاب کرد ، من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت : حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم !! بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد : آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ، من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است حواله ی آقا امام حسین علیه السلام است ، لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !! تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!! وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم همانگونه که در عزای امام حسین بر سر می زده دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده ، همانگونه که در عزاء بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده ، و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم و بیت المال آلوده نبوده و یک حسینی حسینی راستین بوده است ..... اللهم ارزقنا توفيق خدمة الحسين عليه السلام في الدنيا والاخره دل مردم درتلاطمه اگر کاری از دست تو این روزگار سخت بر اومد بخاطر خدا و امام حسین انجام بده که حتمانتیجشو تو همین دنیاخواهی دید.یاعلی مدد @neday_ardakan🔷
وضعیت مامانای امروز...😂😂 😅 @neday_ardakan🔷
عجب مردم خلاقی داریما ورژن جدید پارک = پنچری😂 @neday_ardakan🔷
شهردار پزشک و تشخیص اشتباه آقای شهردار اولین بازدید یا اولین اشتباه جناب شهردار، بازدید اول شما از این پارک نفرین شده کاملا مشکوک و بو دار است آن هم همراه فرمانداری که قبلا شهردار بوده و با توجه به موضوع خطرناک ۴۰۰۰ واحد گندله در این محل که به برکت منتقدان فعلا به کما رفته و خط قرمزی هست که اگر بخواهند اجرایی کنند باید آماده تقابل باشند، بماند. آقای شهردار نکند از درخت مشاوران نا اهل بالا بروید انتهای اتمام این پارک محل تجمع غیربومی‌ها و مکانی جهت لهو و لعب خواهد بود با حواشی آنچنانی و خرابی پسته‌زارهای مردم در مسیر و از همه مهمتر چاه ویلی خواهد بود که هر چه هزینه کنید و پول از جیب مردم شهر در کنید پاسخگوی هزینه‌های این پارک نخواهد بود البته پارک و چنین پارکی حتما لازم است و منکر آن نیستیم اما شرط زمان و مکان و اصل و فرع کردن مشکلات فراموش نشود فعلا داخل شهر آنچنان مشکلات ریز و درشت دارد که اتمام این پارک را در شرایط فعلی منتفی می‌کند پیشنهاد می‌دهیم ابتدا دست به کار خیر شوید و چاله‌چوله‌های کوچه‌ خیابان‌ها را بازسازی کنید و بعد تیرهای برق مزاحم را جابجا کنید شاید به چشم نیاید ولی از ساخت این پارک واجب‌تر است و بعد هم شما در این چند سال فضای سبز شهر را بازسازی و ثمر ده کن قطعا دعای خیر مردم بهتر از هر نمایشی ظاهری است تا ببینیم چه می‌کنید. البته ترس ما اینست که شما را بازی دهند که ساخت این پارک از پول گندله و ایفا هست و ربطی به جیب مردم ندارد اگر این‌گونه شنیدید بدانید این همان پروژه نفوذ است و شما را سحر کرده‌اند @neday_ardakan🔷
سید شهاب سلام مسکن یا رای؟ دعوا سر دنیاست نه آخرت سید بزرگوار تعجب می‌کنم با توجه به حواشی این طرح مساله‌دار و از قضا حضور شما در جلسه جنجالی دفتر امام جمعه پیرامون این مساله چرا دوباره می‌خواهید این زخم پر از عفونت را باز کنید و خدای نکرده در این وانفسای سیاسی کشور و حوادث اصفهان که مستقیما با شهر اردکان ارتباط دارد جرقه حادثه‌ای را بزنید. شهر اردکان دیگر ظرفیت ندارد تمام، ادامه ندهید، آب، برق، هوا، اخلاق، دین و دنیای ما رفته بس است دشتی دنبال حل مشکلات مردم نیست. او برای دور بعد نیاز به رای دارد ساخت این ۴۰۰۰ واحد با پشتیبانی او برای جلب و جذب رای هست و رضای خدا در این طرح دیده نشده اگر مشکل مسکن دارید بفرمایید در طرح تامین مسکن ملی ثبت نام کنید مثل همه اگر کارگران گندله خانه می‌خواهند به قول مدیر گندله در زعفرانیه اردکان، من، تو، او، ما، شما، ایشان هم مثل کارگر گندله نیاز به خانه در همان به اصطلاح زعفرانیه شما داریم آقای خلیلی مدیر گندله، از زبان شما ولی توسط دوستان ساده‌ی ما اهدافتان را بیان نکنید مشکلات اصفهان یک کد دارد و آن هم اینکه باید غزل خداحافظی و رفتن کنار دریا را بخوانید @neday_ardakan🔷
خوشا به حالت.پدری داشتی که مرهم پاهای تاول زده ات باشد. قربان مظلومیت طفلان حسین(ع)🥺🥺🥺 @neday_ardakan🔷
ندای اردکان
باورتان میشود قدمت و زیبایی منحصر به فرد گلدسته مسجد جامع ندوشن که ترکیب زیبایی با رنگ فیروزه ای گنب
در ایام تعطیلات عید فطر، میهمان ندوشن بودم، عجب مردم فهیم و خوش مشرب و با فرهنگی دارد؛ اما یکی از مواردی که دو سه سال اخیر در سفر به ندوشن برایم نامطلوب و البته خیلی باعث تعجب است، تغییر نمای فوقانی گلدسته مسجد جامع در جوار حسینیه سفلی است که از رنگ فیروزه ای زیبا و فریبا به رنگ خاک و گِل درآمده و بخش قابل توجهی از نمای گسترده این شهر تاریخی را از بین برده است، چون نمای اطراف گلدسته عمدتا کاهگلی و خاکی رنگ است و گلدسته کنونی در این فضا، محو شده است. اوایل تصور میکردم این نمای خاکی، زیرکار تعمیر و بستر مرمت باشد؛ اما ماندگاری این رنگ بی روح بر گلدسته ای که روزگاری سهم بسزایی در قاب تصاویر ندوشن داشت، مطمئنم کرد که نوعی بی سلیقگی در میراث فرهنگی ندوشن حکمفرماست. در عُرفِ نگهداری از میراث فرهنگی، رنگ، نما و اندازه بنا حفظ می شود و صرفا برای ماندگاری و مرمت بنا با حفظ شاخص های ذاتی آن تلاش می شود، متاسفانه و در واقع با تغییر نما و رنگ گلدسته ، خَلق بنایی دیگر صورت گرفته است که با حفظ میراث تاریخی در تضاد است. به نظر بنده حرف دل گلدسته مسجد جامع به مسئولان میراث فرهنگی ندوشن این است: از طلا بودن پشیمان گشته ایم مرحمت فرموده ما را مِس کنید @neday_ardakan🔷