💎 عناصر محوری در دو سرنوشت متفاوت
🔸 مسلم بن عوسجه، در کوفه بقچه را زیر بغل زده بود و در راه حمّام، حبیب بن مظاهر را دید. این دو پیرمرد، از بچگی رفیق فابریک همدیگر بودند. میگوید مسلم کجا میروی؟ میگوید من دارم میروم حمّام. حبیب میگوید حسین نامه نوشته تو داری میروی حمّام!؟ همانجا راه خود را کج میکند از همان راه با همدیگر میروند کربلا. یعنی تعلّق به نظافت هم ندارد در مقابل ولیّ خدا.
🔹 شاعری است معروف به طرمّاح بن عدی، اهل یمن. در یکی از منازل ابی عبدالله را میبیند؛ آن موقع که سپاه چند هزار نفرهی حر آمده و دیگر معلوم است کار برای امام حسین تنگ شده است. طرمّاح از محبین است و جزو شعرای خیلی ناب اهل بیت است. وضعیت حضرت را میبیند. میگوید از کوفه مقداری آذوقه گرفتم، بروم بدهم به زن و بچّهام که در اطراف یمن چادر زدهاند و بیایم. حضرت میگوید برو! میرود و در راه برگشت کسی را میبیند، میگوید کجا میروی؟ میگوید طرف امام حسین. و خبر شهادت را به او می گویند..
🔺 آقای طرمّاح! تو زن و بچّهی امام حسین را در راه دیدهای. زن و بچّهی خودت عزیزتر از زن و بچّهی امام حسین است؟ تو دیدی که اینها اینجا هستند، دیدی که کار تنگ است، کار بیخ پیدا کرده. تعلّق به زن و بچّه در مقابل تعلّق به ولیّ خدا اگر بود، میبینی تا تو بروی به آنها برسی و بیایی، سرها را بردهاند روی نیزه و بساط کربلا را جمع کردهاند و رفتهاند!
💡 اگر کسی محور و عناصر محوری را تشخیص بدهد، آن موقع کار را اشتباه نمیکند، اشتباه نمیگیرد، این زمینهای است که ما باید مدام به دنبال آن بگردیم.
#تفسیر #سوره_مائده #حجت_الاسلام_قاسمیان
✅ @qasemian_ir