eitaa logo
🇮🇷 ندای فطرت🇮🇷
1.2هزار دنبال‌کننده
106.1هزار عکس
76.4هزار ویدیو
537 فایل
آدرس کانال ندای فطرت در سایر پیام‌رسان ها: بله: https://ble.ir/nedayefetratt
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 آیا گریه بر ، یک گریه شخصی و مادی است؟ 🏴 مگر ایشان نبودند؟ 🏴 نگرانی اصلی تشنگی و اسارت بود یا و ؟؟ استاد 🔸 منبع : سخنرانی (ع) ، "اداب " و چالش های " مذاهب اسلامی 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 @rahimpoor_azghadi
😔😔😔👆👆👆👆 عکس پاکتو ببینید دوباره ؛ تا داستانشو براتون تعریف کنم... (نوشته: ببخشید اگر مبلغ صله کم است؛ ان شاءالله امام حسین جبران می کند ) رو که خوندم داشتم از مسجد میرفتم بیرون، دیدم پشت سرم راه افتاده و صدام میکنه... + حاج اقا... _ جونم بابا جان ؟! + من خادم همین مسجدم؛ خونمون اون اتاقه که تو حیاط مسجده (اشاره کرد به یه اتاق کنار حیاط مسجد) _ بله در خدمتم! کمکی ازم بر میاد ؟ (اول فکر کردم کمک نقدی میخواد) + حاج اقا من خانومم زمین گیره نمیتونه بیاد بشینه تو مجلس روضه ؛ میشه تشریف بیارید یه چند خط براش روضه بخونید؟! (موی بدنم راست شد !!! انگار مغزم سوت کشید😢) جلو جلو رفت، درو باز کرد و یه چادر کشید رو سر خانومش... یه پیر زن رو ویلچر تو یه اطاق کوچیک ! پیرزن تا منو دید گل از گلش شکفت... نمی تونست حرف بزنه ولی با چشماش کلی ازم استقبال کرد. روضه رو شروع کردم دیدم انگار پیر زن داره جون میده_ دلم نیمد بیشتر گریشو ببینم... خودمم حالم خراب شده بود و میخاستم داد بزنم😢 روضه رو تموم کردم گوشه چادرشو بوسیدم. اومدم بیام بیرون دیدم پیرمرد یه پاکت گذاشت تو جیبم؛ قبول نکردم زد زیر گریه😭 گفت به این روضه که خوندی اگه قبول نکنی شکایت میکنم به حضرت زهرا. پاکتو داد دستمم بوسید گفت : "کمه ولی امام حسین زیادش میکنه"😢 پشت فرمون از خود مسجد تا خونه گریه کردم... پی نوشت ۱: تا آخر عمر این دو تا ده هزار تومنی رو نگه می دارم _ و به خونواده و رفقام وصیت میکنم وقتی مُردم اینو بذارید تو قبرم...😢 چون پیرمرد بهم وعده داد زیادش میکنه ! پی نوشت ۲: چقدر امام حسین داره که ما اصلا ...😭 تو (به ) زما سر کویت هزار ها داری ، ولی بدان که گدایت فقط تو را دارد پی نوشت ۳: هدیه حضرت زهراست ؛ ولی بی معرفت اون منبری و مداحه که با حضرت زهرا مبلغ صله ی هیات رو طی میکنه. ✍ @tollabolkarimeh
خاطره ای جالب از آیت الله جاودان شاگرد برجسته علامه عسکری: 🔶تقریبا ۲۳ سال پیش حاج آقا عسکری با شنیدن بعضی خبرهای ناراحت کننده در شهر مشهد مقدس به عارضه سکته مبتلا شده بودند و در اتاق ccu بیمارستان بستری بودند. 🔻 با وجود آنکه اجازه ملاقات به کسی نمیدانند با اصرار و خواهش برای ملاقات یک دقیقه ای اجازه گرفتم و داخل اتاق رفتم . پس از سلام حال ایشان عوض شد و در گلویشان جمع شد و من با خودم فکر میکردم که اصلا چرا آمدم که موجبات ناراحتی ایشان فراهم شود. پس از مدتی خودشان را کنترل کردند به من فرمودند: قول میدهی راه مرا ادامه بدهی ؟! 🔸 و من نیز با وجود اینکه می دانستم برای ادامه راه یک انسان و باید به اندازه او بود و درد داشت اما مجبور شدم بگویم: بله ، چشم. 🔻یک ماه پس از بهبودی حال ایشان برای ملاقات به بیمارستان آمدم. پس‌از سلام و احوال پرسی حاج آقا فرمود: آن روز که تو آمدی بدترین و سخت ترین روز عمر من بود، چون فکر می کردم دارم میروم و دست من است و بعد یک دفعه چیزی یادم افتاد که من امیرالمؤمنین و اهل بیت پیامبر را دوست دارم و هر کس به کسی علاقه مند باشد روز قیامت با او محشور می شود. و آن روز تبدیل به شیرین ترین روز زندگی من شد. ✏️پ ن:واقعا چه دردی علامه عسکری داشت که میدید از دنیا می رود و کارهای نکرده بسیاری دارد بخاطر این دنبال کسی بود که راهش را ادامه دهد و از این بابت حالش منقلب می شود... ✍🏻کتاب سیره و خاطرات علماء 🌐با نشر مطالب کانال شما هم مبلغ معارف دین باشید. ✅ مطالب درباره علامه عسکری🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/3534880770Ccde1211695