فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#محرم
🏴 آیا گریه بر #اباعبدالله، یک گریه شخصی و مادی است؟
🏴 مگر ایشان #عاشق #شهادت نبودند؟
🏴 نگرانی اصلی #اهل_بیت تشنگی و اسارت بود یا #توحید و #عدالت ؟؟
استاد #حسن_رحیم_پور_ازغدی
🔸 منبع :
سخنرانی #امام_حسین (ع) ، "اداب #عزاداری" و چالش های "#وحدت مذاهب اسلامی
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
@rahimpoor_azghadi
😔😔😔👆👆👆👆
عکس پاکتو ببینید دوباره ؛
تا داستانشو براتون تعریف کنم...
(نوشته: ببخشید اگر مبلغ صله کم است؛ ان شاءالله امام حسین جبران می کند )
#روضه رو که خوندم داشتم از مسجد میرفتم بیرون، دیدم پشت سرم راه افتاده و صدام میکنه...
+ حاج اقا...
_ جونم بابا جان ؟!
+ من خادم همین مسجدم؛ خونمون اون اتاقه که تو حیاط مسجده
(اشاره کرد به یه اتاق کنار حیاط مسجد)
_ بله در خدمتم! کمکی ازم بر میاد ؟
(اول فکر کردم کمک نقدی میخواد)
+ حاج اقا من خانومم زمین گیره نمیتونه بیاد بشینه تو مجلس روضه ؛ میشه تشریف بیارید یه چند خط براش روضه بخونید؟!
(موی بدنم راست شد !!! انگار مغزم سوت کشید😢)
جلو جلو رفت، درو باز کرد و یه چادر کشید رو سر خانومش...
یه پیر زن رو ویلچر تو یه اطاق کوچیک !
پیرزن تا منو دید گل از گلش شکفت...
نمی تونست حرف بزنه ولی با چشماش کلی ازم استقبال کرد.
روضه رو شروع کردم دیدم انگار پیر زن داره جون میده_ دلم نیمد بیشتر گریشو ببینم...
خودمم حالم خراب شده بود و میخاستم داد بزنم😢
روضه رو تموم کردم گوشه چادرشو بوسیدم.
اومدم بیام بیرون دیدم پیرمرد یه پاکت گذاشت تو جیبم؛
قبول نکردم زد زیر گریه😭
گفت به این روضه که خوندی اگه قبول نکنی شکایت میکنم به حضرت زهرا.
پاکتو داد دستمم بوسید گفت :
"کمه ولی امام حسین زیادش میکنه"😢
پشت فرمون از خود مسجد تا خونه گریه کردم...
پی نوشت ۱:
تا آخر عمر این دو تا ده هزار تومنی رو نگه می دارم _ و به خونواده و رفقام وصیت میکنم وقتی مُردم اینو بذارید تو قبرم...😢
چون پیرمرد بهم وعده داد #امام_حسین زیادش میکنه !
پی نوشت ۲:
چقدر امام حسین #عاشق داره که ما اصلا ...😭
تو (به ) زما سر کویت هزار ها داری ،
ولی بدان که گدایت فقط تو را دارد
پی نوشت ۳:
#صله هدیه حضرت زهراست ؛
ولی بی معرفت اون منبری و مداحه که با حضرت زهرا مبلغ صله ی هیات رو طی میکنه.
✍ #عارف_پیردهقان
@tollabolkarimeh
#خاطرات
✅خاطره ای جالب از آیت الله جاودان شاگرد برجسته علامه عسکری:
🔶تقریبا ۲۳ سال پیش حاج آقا عسکری با شنیدن بعضی خبرهای ناراحت کننده در شهر مشهد مقدس به عارضه سکته مبتلا شده بودند و در اتاق ccu بیمارستان بستری بودند.
🔻 با وجود آنکه اجازه ملاقات به کسی نمیدانند با اصرار و خواهش برای ملاقات یک دقیقه ای اجازه گرفتم و داخل اتاق رفتم . پس از سلام حال ایشان عوض شد و #بغض در گلویشان جمع شد و من با خودم فکر میکردم که اصلا چرا آمدم که موجبات ناراحتی ایشان فراهم شود.
پس از مدتی خودشان را کنترل کردند به من فرمودند: قول میدهی راه مرا ادامه بدهی ؟!
🔸 و من نیز با وجود اینکه می دانستم برای ادامه راه یک انسان #عاشق و #بزرگ باید به اندازه او #عاشق بود و درد داشت اما مجبور شدم بگویم: بله ، چشم.
🔻یک ماه پس از بهبودی حال ایشان برای ملاقات به بیمارستان آمدم. پساز سلام و احوال پرسی حاج آقا فرمود: آن روز که تو آمدی بدترین و سخت ترین روز عمر من بود، چون فکر می کردم دارم میروم و دست من #خالی است و بعد یک دفعه چیزی یادم افتاد که من امیرالمؤمنین و اهل بیت پیامبر را دوست دارم و هر کس به کسی علاقه مند باشد روز قیامت با او محشور می شود.
و آن روز تبدیل به شیرین ترین روز زندگی من شد.
✏️پ ن:واقعا چه دردی علامه عسکری داشت که میدید از دنیا می رود و کارهای نکرده بسیاری دارد بخاطر این دنبال کسی بود که راهش را ادامه دهد و از این بابت حالش منقلب می شود...
✍🏻کتاب سیره و خاطرات علماء
🌐با نشر مطالب کانال شما هم مبلغ معارف دین باشید.
✅ مطالب درباره علامه عسکری🔰🔰
http://eitaa.com/joinchat/3534880770Ccde1211695