eitaa logo
ندای قلم|هنر در خدمت عقیده..✍
328 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
747 ویدیو
4 فایل
خوشنویسی هنر درخدمت عقیده خط نستعلیق ثلث نسخ هما دست نویس کاپرپلیت پروفایل مناسبتی آموزش های رایگان هرچه میخواهد دل تنگت بگو(ناشناس) https://harfeto.timefriend.net/17229615919313
مشاهده در ایتا
دانلود
مرآت هستی به نور آسمانی و فروغ ازلی رسول اکرم(ص) روشن گردیده و کالبد گیتی به روح زلال او جان گرفته است و جهان خلقت به برکت وجود قدسی ایشان به زیورِ «لَوْلاک لَما خَلَقْتُ الْاَفْلاک» زیبنده شده و کثرات عالم وجود به پرتو الهی محمدی(ص) بر صفحه هستی پدیدار گشته است و دایره وجود بر نقطه پرگار جمال محمد(ص)، این مرآت حقیقت نمای تام هستی و صدر نشین سریر عظمت و کرامت انسان می چرخد و دارالسلام معرفت رحیمیت در مدینه فضایل و خصایل ستوده او قرار گرفته است....ادامه دارد ادامه در کانال ندای قلم @nedayeghalam
این تمثال مبارک به زینت «اوّلُ ما خَلَقَ الله نُوری؛نخستین چیزی که خلق شد، نور من بود.» مزین شده و سرسلسله خلقت در وجود الهی او می تراود و چشمه سار تجلّی نور     حق بر پهنه هستی او جاری می باشد؛ همو که نسیم جمالش رحیل عشق به اولیاست و نفخه کمالش ساکنان سرای ناسوت را به اوج لاهوت رسانیده است. خورشید واحدیت الهی در مرآت جهان بین محمد(ص) تجلّی نمود و تمامی انبیای بزرگوار(ع) از پرتو خورشید اعظم محمدی(ص) حلیه نبوت را بر تن نمودند و بذر رسالت به دستان ربوبی این باغبان گلزار هستی در بستر تاریخ پاشیده شد. سلسله وجود از نور روشنی بخش محمد(ص) جوشیدن یافت و فیض عالم از روزنه لاهوتی قلب محمد(ص) بر گیتی باریدن گرفت و از رهگذر همین عظمت است که به زبان حال آن حضرت گفته شده: «من هر چند به صورت ظاهر، فرزند آدم(ع) هستم، ولی در عالم معنا مرتبه پدری بر آدم(ع) دارم؛ زیرا آدم(ع) به واسطه من موجود گردید.»حقیقت فروزان پیامبر(ص) نور آسمان    ها و زمین است و وجود سراپا مجد و عظمت او و فروغ روح  الهی اش بر ارض وجود آدمی انوار کمال می گسترد و به شکوفه    های معطر جمال مطلق می آراید و عرصه خلقت را به پیرایه «آدَمُ وَ مَنْ دُونِهِ تَحْتَ لِوآئی؛ آدم(ع) و مادون او زیر لوای من اند.» زیبنده می سازد و چه سخت و سنگین است این روزهای پایانی صفر که چنین گوهری ازمیان بشر رخت می بندد🖤🖤😢😢 بیست و هشتم صفر سالروز شهادت پیامبر اکرم (ص) تسلیت باد. @nedayeghalam
سلام، امام غریب من! آمده‌ام؛ با تمام دلم، با قدم‌های احساسم، با حضور هر چه تمام ارادتم. آمده‌ام؛ تا فانوس‌های روشن اشک‌هایم را، بر مزار بی‌چراغت، بیاویزم! آمده‌ام؛ تا شریک غربت بی‌نهایتت باشم. آمده‌ام ـ کبوترانه آمده‌ام ـ تا از دستان مهربانت، آب و دانه بدهی! آمده‌ام؛ با دسته دسته یا کریم‌های اخلاص و محبّت، تا شاید لحظه‌ای در گنبد نگاه مهربانت، پناه گیرم. ای کریم اهل بیت! حالا این من و این وسعت بی‌حدّ و مرزِ لطف تو. این دلِ کوچک من و این عنایت بزرگ تو. این گدای غریب و این هم، سلطان غریب؛ بزم غریبانه‌مان جور است. تو غریب، من هم غریب. امّا ... نه! غربت من کجا و غریبی تو کجا! آخر شما، غربتت را هم از پدر به ارث برده‌ای و هم از مادر مولای من! چگونه می‌شود زینت شانه‌های پیامبر باشی، خون علی و فاطمه در رگ‌هایت جاری باشد، سید جوانان اهل بهشت باشی و آن وقت، این روزگار نامرد، دل به عشقت نسپارد. امام مظلوم من! چند بار از پشت، خنجر خورده‌ای؟! چند بار نیش سوزناک خیانت را چشیده‌ای؟! چند بار ...؟ انگار قصّه غربت شما پایان ندارد! آقا! زهری که بر جگرت نشست، تنها زهر جعده نبود؛ زهر بدعتی بود که مسیر عشق را عوض کرد. وقتی که دل به این بدعت بسپرند، عجیب نیست این‌که حتی در کنار همسفر زندگیت، غریب باشی! یا کریم اهل‌بیت! تو بزرگ‌تر از آن بودی که در ذهن کوچک بشر بگنجی... @nedayeghalam