یادش بخیر...
اون روزای سرد پاییزی و زمستونی...
که من خسته و گرسنه ازمدرسه می رسیدم خونه و در رو که بازمیکردم بوی تاس کباب پیچیده بود توی خونه...و بعد هم مشام من رو پرمیکرد...
و من میگفتم: اَاَاَهههههههه بازم تاس کباب...؟؟؟
ولی مامان هیچی نمیگفت و لبخند میزد وغذارو باعشق برام میکشید..
الان اون روزا و اون بوی بهشتی پیچیده توی خونه شده برام یکی از قشنگترین خاطرات کودکیم...
و من هم الان منتظرم تا بچه ها ازمدرسه بیان و خودم رو اماده کردم برای شنیدن غر غرهای سه تا بچه😁😁😁
ولی اشکال نداره... یه روز برای اون ها هم خاطره میشه...
من هم میرم که مثل مامان با عشق و لبخند براشون غذا بکشم...😊😊😊
پ.ن۱
همین الان رسیدن و غرغرهاشون شروع شد😆😆😆
پ.ن۲
جای یه بشقاب سبزی خوردن کنارشخالیه که به علت کسالت نشد تهیه کنم
پ.ن۳
تاس کباب یا طاس کباب هردودرسته😆
پ.ن۴
خوشمزه هاتون نوش جونتون
#نوستالژی
#مامان
#تاس_کباب
#عشق
@nedayeghalam