🚑روایتهای رودررو از حضور روحانیت در عرصهی مقابله با ویروس #کرونا
📝روایت دوم: #عشق_نهضت
اسمش مجتباست، ولی من صدایش میزنم آقا مجتبی! همان شب که یک گوشه از حیاط بسیج، خیلی بی سر و صدا مشغول سرهم کردن پمپ ضدعفونی بود شناختمش. بین طلبههای معممی که آنجا بودند، سن و سال و قد و قوارهاش خیلی توی ذوق میزد! خدا مرا ببخشد که یک لحظه با خودم گفتم: این بچه دیگر اینجا چه میکند؟ اینجا که جای اینها نیست!
مخزن پمپ روی شانههای استوارش اصلاً سنگین به نظر نمیآمد! مرد بود؛ مردی از تبار #سید_علی! جلو که رفتم چشمانش گرد شد و لبخند زد، لبخندی که از زیر #ماسک حس میشد و از گرمای محبتش هیچ کم نشده بود! سلام کرد و گفت: آقا شما خیلی آشناییدها!
من به خیال خام خودم خواستم دلش را نشکنم و گفتم: آره، من عبدالحمیدم! حتماً میشناسی...
ماسک را که پایین دادم با یکی از همان نگاههای شیطنت آمیز گفت: حاج آقا! یادته #طرح_میثاق انداختیمت وسط پتو پرتت کردیم بالا؟
میثاقی بود؛ از همانهایی که هر سال میآیند طرح و بعد هم طلبه میشوند! از اینکه مرا میشناخت احساس غرور کردم. میثاقیهای امسال از آن #فوق_العاده_ها بودند که همان اول بسم الله بیل و چکمه را از ما گرفتند و یاعلی! میگفتند #آقا فرموده: طلبه باید از ابتدا تا انتها این روال و مسیر را در نظر داشته باشد!
الغرض آقازاده هم بود و اتفاقاً آقایشان هم از آن آقاها... حیف اسم زیبای اینها که روی چهارتا بچه سوسول گذاشتهاند! آدمهای باصفا و بیریایی که #عشق_نهضت اند و انتخاب کردهاند تا همیشه در سنگرش بمانند! آرزوی هرشبشان هم روزیست که بتوانند با افتخار لباسش را بپوشند...
🆔 @nedayehowzeh
هدایت شده از طلبه جوان
📍در دعای ابیحمزهی ثمالی: بِکَ عَرَفتُکَ وَ اَنتَ دَلَلتَنی عَلَیکَ وَ دَعَوتَنی اِلَیکَ وَ لَولا اَنتَ لَم اَدر ما اَنت؛ این ارتباط لطیفِ معنوی با حضرت حق، با مبدأ محبّت و عزّت؛ اینها خیلی با ارزش است، اینها خیلی مهم است؛ اینها دلهایی را که دارای حسّاسیّتند حقیقتاً گرم میکند، نگه میدارد، امید میبخشد، برای آنها پناه و تکیهگاه میشود.
🔺بیانات #آقا در دیدار شاعران۹۴
@ir_talabe