#رایحه_خوش
فهمیدم ماشین خاموشه و قطعاً بخاری ماشین هم خاموشه دیگه نگران شدم اینا تا صبح یخ میزنن مخصوصاً اون بچه اون طاقت این سرما رو نداره خدایا چیکار کنم خواستم به مجید زنگ بزنم ولی متاسفانه گوشی تلفن ما خراب بود مجید هم مخالف بود که من تلفن همراه داشته باشم یک مرتبه خدایا اینا رو هم که نمیتونم بیارم خونمون سه تا مرد جوون من چه جوری بیارم تو خونه همسر من نیست به ذهنم رسید که چادر مسافرتی مونو بهشون بدم، روفرشی و پتو و اینارم بدمو یه سیم برق هم سیار بدم با بخاری برقی شاید اینام نتونه خیلی گرمشون کنه ولی خب از توی ماشین خیلی بهتره? پنجره رو باز کردم با صدای بلند صدا میزدم آقا آقا ولی چون هم زمان با برف باد هم میومد صدای من به گوششون نرسید اومدم چراغ قوه رو از توی کابینت برداشتم و هی روشن خاموش کردم انقدر این کار رو تکرار کردم تا متوجه من شدن آقا از ماشین اومد پایین پنجره رو باز کردم و گفتم ببخشید شما تا صبح یخ میزنید من ...
ادامه دارد
کپی حرام
#رایحه_خوش
من بهتون چادر مسافرتی بدم همین جا پهن کنید برید تو چادر رختخواب و بخاری برقی هم بهتون میدم سرش همینطوری که بالا بود گفت خدا پدر مادرت رو بیامرزه ما داریم از سرما میمیریم گفتم برید تو ماشین تا همه چی رو جور کنم با سرعت تمام پلهها رو گرفتم رفتم بالا از توی انباری چادر مسافرتی را کشیدم بیرون با سرعت یه دستمال کشیدم گرد و خاک از روی کاورش رفت نردهها رو گرفتم اومدم پایین اینو پهن کنن خیسی برف میاد بالا حواسم رفت به سفره نونی دو تا سفره نونی هم از توی کشو کابینت برداشتم با چراغ قوه شروع کردم به علامت دادن فوری دو نفرشون از ماشین پیاده شدن منم از پنجره پتوی مسافرتی و سفرهها رو دادم دادم دستشو مثل برق اومدم سمت کمد دیواری ۶ تا پتو کشیدم بیرون روفرشیمونم از زیر رختخواب کشیدم بیرون گذاشتم روشونو چون سنگین شده بودن کشیدم آوردم تا تو آشپزخانه یکی یکی از پنجره میدادم بیرون این بندههای خدام پهن میکردن توی چادر
ادامه دارد
کپی حرام
#رایحه_خوش
به سرعت اومدم یه سه راهی داشتیم سیمش خیلی بلند بود برای اینکه بتونم از شیشه آشپزخانه سه راهی رو بدم بیرون با چاقو آروم آروم زدم شیشه رو سوراخ کردم سیم رو از اون سوراخ رد کردم سه راهی رو دادم بهشون مامانم تو جهازم یه بخاری برقی بزرگ خوبی گذاشته بود اون بخاری برقی رو همراه با یک لامپ که سرپیچ هم داشت از پنجره دادم بیرون پریزو زدم به برق ها چسب پهن آوردم و اون قسمت از شیشه رو که شکسته بودم با چسب پوشوندم که سرما داخل خونه نشه روشن کردم از پشت شیشه نگاه میکردم به خودم گفتم نمیدونم شام خوردن یا نخوردن اصلاً برای بدنشون خیلی لازمه که یه چایی گرم بخورن فوری کتری آب رو گذاشتم روی گاز جوش که اومد چای دم کردم به تعدادشون استکان گذاشتم چند بسته نون از توی یخچال به همراه کره و پنیر و مربا و چند تا هم سیب و پرتقال برداشتم، یادم اومد که برای خودم یه مقدار خوراکی خریده بودم دست کردم چند تا بیسکویت و پفک و پف فیل برداشتم با خودم زمزمه کردم اینها هم برای اون پسر کوچیکه همه رو گذاشتم توی سبد مسافرتی و باز شروع کردم با چراغ قوه نور دادن یکیشون از چادر اومد بیرون سبد رو بهشون دادم خیلی تشکر کرد و داخل چادر شد
ادامه دارد
کپی حرام
#رایحه_خوش
از اینکه تونسته بودم به چند تا از بندگان خدا کمک کنم و قطعاً اونها رو از مرگ نجات بدم حس خیلی خیلی خوبی همه وجودم رو گرفت دستامو گرفتم رو به آسمان گفتم خدایا شکرت اینها همه از الطاف توست که قسمت من شد از پشت پنجره دقایقی به چادر مسافرتی مخصوصاً قسمتی رو که با مشمای بیرنگ پوشونده بودند و داخل چادر تا حدودی پیدا بود نگاه کردم حالشون خوب بود دور هم نشسته بودند و نون و چای و پنیر و کره مربایی که براشون فرستاده بودم میخوردن نگاهم افتاد به ساعت ۲ نصف شب بخوابم که برای نماز صبح بتونم بیدار شم روی تخت دراز کشیدمو با یه حس خوشی خوابم رفت
ادامه دارد
کپی حرام
#رایحه_خوش
در عالم رویا خواب دیدم روی یک تپهای که من باید ازش برم بالا به سختی تمام دارم میرم بالا گاهی این سنگ ریزهها از زیر پام در میره و میخوام سر بخورم اما باز با دستهام خودم رو نگه میدارم با سختی تمام خودم را رسوندم اون طرف تپه نگاه کردم دیدم سرزمینی که تا به الان ندیدم الان احساس میکنم شاید قطعهای از بهشت بوده که من دیدم درختهای سر به فلک کشیده سبز گلهای رنگ و وارنگ پرندگان بسیار زیبا بوی خوش و حس بسیار آرامش تا به امروز احساسش نکردم احساس میکردم این سرزمین آماده شده برای من قدم گذاشتم به این سرزمین کف پام خیس شد نگاه کردم دیدم آبی بسیار زلال بر روی سنگریزههایی که خیلی نرم بودن و کار آزار نمیدادند رقص رقصان روان است دست کردم قدری از آب رو آوردم بالا ....
ادامه دارد
کپی حرام
#رایحه_خوش
مقداری ازش نوشیدم آبی به این گوارایی و به این زلالی ندیده بودم
شروع کردم به قدم زدن افرادی را در این باغ میدیدم انگار سالهاست با هم رفیق بودیم و ما همدیگرو میشناختیم ،مودب و محترم بهم سلام میدادند یک جوری نگاهم میکردن که انگار من میتونم به اونها دستور بدم .غرق در لذت شده بودم که با صدای اذان مسجد از خواب بیدار شدم متعجب به اطرافم نگاه کردم دیدم که تو تختخوابم نبودم، من تو اون سرزمین بودم لحظهای که گذشت فهمیدم که خواب دیدم ، متاسف سرم رو بین دو دستم گرفتم همونجمور آرزو کردم ای کاش از خواب بیدار نمیشدم.
سر گرفتم به آسمان خدایا اینجا کجا بود یه حسی از درون بهم گفت بلند شو وضو بگیر نمازتو بخون و ثواب توفیق نمازاول وقت....
ادامه دارد
کپی حرام
#رایحه_خوش
وضو گرفتم نمازم رو خوندم فکرم رفت پیش ماشینی که دیشب تو برف خراب شده بودو من بهشون کمک کردم.
اومدم پشت پنجره دیدم برف روی چادر رو گرفته ولی مطمئن بودم که حالشون خوبه چون برق داشتن و بخاری برقی اونجا رو گرم می کرد، اومدم تو رخت خوابم دراز کشیدم چشمم گرم شد و خوابم رفت با صدای بسته شدن در از خواب بیدار شدم روی تخت نشستم، همسرم وارد شد سلام و احوال پرسی گرمی با هم کردیم .گفت: ماشین دم در خونه ما پاک شده چادر مسافرتی زدن خوابیدن رو چادرم پر برفه بنده های خدا دیشب تو سرما خدا روشکر این امکانات روداشتن_گفتم هیچی نداشتن من بهشون دادم.گفت چی؟گفتم :هیچی نداشتن از ماشین پیاده شدن من پشت پنجره که داشتم چای می خوردم دیدم ،خواست ماشینو درست کنه هر کاری کرد نتونست...
ادامه دارد
کپی حرام
#رایحه_خوش
برگشت گفت چند نفر بودن؟گفتم؛ تو ماشین سه تا پسر جوان بودن با یه بچه.
نگاه تندی بهم انداخت و گفت: تو بیخود کردی به این جوونا کمک کردی مگه تو اینا رو می شناختی ؟گفتم نه، نمشناسمشون ولی تو خونه که نیومدن همون بیرون من یه خرده امکانات بهشون دادم عصبی گفت:بیجا کردی ،برای چی بدون اجازه من کمکشون کردی؟گفتم: آخه تلفن خراب بود نمیتونستم باها ت تماس بگیرم .
نمیتونستی تماس بگیری باید هر غلطی میخواستی بکنی؟شاهین غلط نیستا این بیچاره ها تو برف یخ میزدن .به تو چه مگه تو خدای اونایی، مگه تو خلقشون کردی برای چی سر خود کار کردی، خیلی بی جا کردی که کمک کردی نمیتونستم درکش کنم یعنی چی این طرز برخورد ، این حرفاچی بود که میزد.گفتم یه بچه هم توشون بود. توپید بهم بود که بود باید اول فکرشو بکنن ببینن ماشینشون سالمه امکاناتشو دارن بعد بشنن پشت ماشین بشینن و گاز بدن.کیفشو پرت کرد روی مبل و کتشم در اورد پرت کرد اون طرف با عصبانیت رفت سرویس...
ادامه دارد
کپی حرام
#رایحه_خوش
ازرفتار غیر انسانیش تعجب کردم یعنی چی، یعنی من صحنهای رو دیدم که چهار نفر احتیاج به کمک دارند اگر کمکشون نکنم میمیرن. بعد من باید اینها رو نگاه میکردم شوهرم بیاد اجازه بگیرم آیا تا اون موقع اونا زنده باشند یا نباشند تازه آقا حقم داره به خودش میده؟ نمیدونستم اصلاً در مقابل این بیمنطقی چی بهش بگم. از سرویس اومد بیرون نگاه تنفر آمیزی به من انداخت. با تشر گفت چادرت رو سرت کن بریم گفتم کجا گفت همین که گفتم لباست رو بپوش چادر سرت کن بریم. نمیدونستم باید چیکار کنم لباسهایم را پوشیدم چادر سرم کردم گفتم کجا بریم آخه؟_ راه بیفت حرف نزن نشستیم تو ماشین حرکت کرد در خونه پدرم نگه داشت در ماشین رو باز کرد گفت بیرون با تعجب گفتم شاهین چی داری میگی صورتش رو مشمئز کرد و گفت گمشو پایین هاج و واج نگاهش کردم که با با دستش زد بهم هول داد گفت گمشو پایین خودم رو تو ماشین محکم نگه داشتم گفتم آخه گناهم چیه جرمم چیه گفت گمشو پایین همین که بهت گفتم. تحقیر شدم خیلی بهم برخورد از ماشین اومدم پایین زنگ خونه پدرم رو زدم در رو برام باز کردن وارد خونه شدم بابام تا نگاهش به من افتاد آغوش باز کرد زهرا جان بابا خوش آمدی_ عه بابا چرا انقدر گرفتهای زدم زیر گریه بابام اومد جلو دستشو گرفت زیر چونم سرم رو آورد بالا ببینمت بابا چی شده چرا داری گریه میکنی؟
ادامه دارد
کپی حرام
#رایحه_خوش
اشک هام رو پاک کردم و ماجرای دیشب رو و رفتارهای شاهین رو براش تعریف کردم .اخم هاش رو کرد تو هم-- عجب پسره ی نفهمی ی این شاهین، بابا خیلی کار خوبی کردی اگه غیر از این کاری می کردی من ازت دلخور می شدم. جون چهار نفر آدم وسط بوده. شاهین چقدر بی وجدان شده صبر کن من بهش زنگ بزنم صحبت کنم ببینم حرف حسابش چیه? مامانم اومد جلو-- دست نگهدار احمد، الان شاهین عصبانیه تعصبی برخورد میکنه، یه چیزی میگه احترام تو هم شکسته میشه-- صبر کن چیه خانم! بذار ببینم این چه رفتاری با بچه من داشته_ نمیگم نگو که بگو الان نگو صبر کن یه دو ساعت از این ماجرا بگذره اونم یه ذره از عصبانیتش بخوابه بعد زنگ بزن بهش بگو این چه کاریه کردی. بابام نفس عمیقی کشید و زیر لب نجوا کرد لا اله الا الله لعنت بر دل سیاه شیطان ،مامانم رو کرد به من خوبی زهرا جان به دل نگیر اونم از سر کار اومده خسته بوده ذهنش کار نکرده اشتباه متوجه شده تو هم بشین یکم که بگذره حال تو هم جا میاد اشکاهمو پاک کردم سلام مامان، سلام به روی ماهت عزیزم.
ادامه دارد
کمی حرام