eitaa logo
ندای رضوان
5.8هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
3.1هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ وقتی یاسر به خواستگاریم اومد خونواده‌م راضی نبودند یه شب بعد از کلی گریه و دعوا وقتی دیدم راضی نمیشن به پست بوم خونمون رفتم و درست وقتی میخواستم خودم رو به پایین پرت کنم بابا سر رسید و قول داد با ازدواجم موافقت کنه اما وقتی به خونه برگشتم جلوم زانو زد و های های گریه کرد گفت یاسر از یه خونواده‌ی عیاشه که حروم و حلال و خانواده حالیشون نیست اونا خیلی بیغیرتن اما من گفتم یایر با بقیه فرق داره اگه صد سال هم منو تو خونه حبس کنید هرموقع فرصت پیدا کنم خودمو میکشم که دیگه تن به ازدواجم داد دوسال اول خیلی خوب بود البته گاهی دعوا و بگومگو و اختلاف داشتیم، اما اونقدر دویتس داشتم که از بدیهاش بگذرم... وضعیت ادامه دارد...
۲ مالی خوبی نداشتیم برای همین توی یه شرکت تولید لوازم برقی مشغول به کار شدم تا کمی به درامدمون اضافه بشه... پدرم که فهمید گفت درامد شوهر تو که کم نیست نیاز داشته باشی بری سرکار اون همه رو خرج عیاشیش میکنه که چیزی به تو نمیرسه.. گفتم تا وقتی مجرد بودم تو اجازه‌ی کار کردن بهم نمیدادی حالا که شوهرم اجازه داده شما چیزی نگو... من دوست دارم شاغل باشم و دستم تو جیب خودم باشه پس شما دخالت نکن بابامم با اینکه از حرفم ناراحت شده بود اما باز هم سعی کرد من رو منصرف کنه بهم گفت شوهرت آدم خیلی با جنمی نیست اونجوری که باید غیرت نداره این حرفا رو پیش اون بزنی همین یذره غیرتشم میپره‌ها... از بابام ناراحت بودم که همیشه جلوی پیشرفتم رو میگرفت... ادامه دارد...
۳ یمدت گذشت که متوجه شدم زندگیم خیلی سرد و بیروح شده با اینکه همیشه حواسم به همه چی بود... هنوز نمی‌دونستم چرا یاسر هرروز داره بدتر از قبل میشه یه روز سردرد رو بهونه میکرد و یه روز دستش رو روی قلبش میذاشت و میگفت قلبم تیر میکشه و با این بهونع سر کار نمیرفت منم هرروز غر میزدم که من بخاطر کمک کردن به تو برای اینکه درامدمون بیشتر بشه و پیشفت کنیم دارم کار میکنم اما هرروز بدتر می‌شد یه روز که حالم خیلی خوب نبود مرخصی گرفتم و سه ساعت زودتر از همیشه خسته و کوفته از سرکار به خونه اومدم که دیدم بوی گند دود از خونه میاد وارد که شدم دیدم با یکی از دوستاش داره مواد میکشه... با دیدن من اولش کپ کرد اما وقتی غرغر کنان دوستش رو از خونه بیرون کردم و بساطش رو به هم ریختم دست انداخت روی سرم که شال از سرم افتاد از موهام کشید و روی زمین هولم داد ادامه دارد..‌
۴ تا جون داشت کتکم زد اونقدر زد که همه‌ی بدنم از درد تیر میکشید... دیگه نای جیغ کشیدن هم نداشتم همسایه‌ها که صدای جیغ و فریادم رو شنیده بودند به پدرم زنگ زده بودند و اونم با مامانم و داداشم سر رسیدند...داداشم با دیدن حال من یه کشیده تو گوش یاسر زد اونم بنا رو گذاشت به فحش دادن چیزایی گفت که روی نگاه کردن به هیچکس رو نداشتم... بابام و داداشم به زور سوار ماشینم کردند و به درمونگاه بردنم دوتا از دنده‌هام شکسته بود چند روز که گذشت و حالم بهتر شد بی خبر از خونوادم دوباره به خونه برگشتم چون از پزشکی قانونی نامه گرفته بودم فکر میکردم اگه با اون تهدیدش کنم بخاطر ترس از قانون آدم میشه اما هیچ فایده‌ای نداشت... هرروز به یه بهونه‌ای دعوا و کتک راه مینداخت ... ادامه دارد...
۵ خیلی راحت پیش من حتی مواد هم میکشید یه بار که دوباره دعوامون شد در خونه رو باز کرد و گفت برو نمیخوام زیر دست وپام لهت کنم‌... احساس کردم هنوز دویتم داره و چون نمیخواد روم دست بلند کنه میخواد مجبورم کنه از خونه بیرون برم. چیزی نگفتم و به اتاق رفتم منتظر بودم بیاد و از دلم در بیاره که بعد از نیمساعت صدای زنگ خونه بلند شد از لای در دیدم که چند تا مرد که دوتاشون از دوستاش بودند وارد خونه شدند تا دم دمای صبح مشغول عیاشی و مواد کشیدن و خوردن مشروب بودند از ترس در اتاق رو قفل کرده بودم ادامه دارد
۶ وسایلم رو آروم جمع کردم و صبح قبل از اینکه بیدار بشن به داداشمو بابام زنگ تا به دنبالم بیان... وقتی بهم تک زنگ زدن خیلی فرز از خونه بیرون زدم هنوز خونوادم نمیدونستند اون شب چه اتفاقاتی توی خونم افتاده.تا چند روز کسی چیزی بهم نگفت . یه هفته بعد صدای داداشمو میشنیدم که مخاطبش من بودم میگفت چرا چیزی نمیگی اگه طلاق میخوای خودم نوکرتم همین فردا بریم درخواست طلاق بدیم از این مرتیکه‌ی بیشرف جدا شو اون وصله‌ی تن تو نبود... از وقتی زنش شدی کم صدای جیغ و گریه‌هات زیر مشت و لگدای اون‌نامرد بیرون نرفته... ادامه دارد...
۷ هرکس بهم میرسه میگه چرا خواهرتو نجات نمیدین اونا فکر میکنن ما غیرت نداریم و نمیتونیم از پس اون شوهر واقعا بیغرتت بربیایم... جریان اون شب رو هم امروز صبح از یکی شنیدم چقدر بخاطر شوهرت خفت بکشیم اخه؟ همون روز رفتیم و درخواست طلاق دادیم بعد از طلاق تا مدتها با یاداوری اون شب کذایی و حضور مردان مست معتاد و عیاش توی خونم رعشه به بدنم میفتاد... بابااینا راست میگفتند یاسر بویی از غیرت نبرده بود اون لیاقت عشق پاک منو نداشت و من حماقت کردم که بهش دل بستم پایان
هدایت شده از  صراط
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹🍃🌹🍃🔹 √ تفاوت غیرت با حسادت (همه چیزو پای غیرت نذارید) 🍃🌹🔸ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen