📙#داستانک
💠 پادشاهیقصد نوشیدن آب از جويباری را داشت شاهينش به جام زد و آب بر روی زمين💦 ريخت . پادشاه عصبانی شد و با شمشير به شاهين زد .
پس از مرگِ شاهين ، پادشاه در مسير آب ماری 🐍 بسيار سمی دید که مُرده و آب را مسموم کرده بود . وی از كشتن شاهين بسيار متاثر گشت .
مجسمه ای طلایی از شاهين ساخت و بر یکی از بالهايش نوشت:
یک دوست هميشه دوست شما است حتی اگر كارهايش شما را برنجاند .
روی بال ديگرش نوشت:
هر عملی كه از روی خشم باشد محكوم به شكست است
🆔 @Nedayerood
🇮🇷 Eitaa.ir/Nedayerood
🇮🇷 sapp.ir/Nedayeroodkhaf
#داستانک
ناصر خسرو در چهل سالگی بود که خواب حج میبینه و مرد دین میشه و به سفر حج میره .
پنج بار به سفر حج میره که جمعا 15سال از عمرش رو در سفر حج گذروند.
پس از 5 سفر ، دیگه به حج نرفت !
مردم به ناصر خسرو گفتن چرا دیگه به حج نمیری ؟
گفت ؛ در سفر آخرم در راه رفتن به حج در میانه راه یکی از همسفران غذا نداشت و رویش نمیشد تا از کسی غذایی طلب کند، دیدم به یکباره از شدت ضعف در حال موت است؛ خرمایی داشتم به او دادم و حالش بهبودی یافت . . . در آن لحظه به ناگاه گمان کردم که کعبه را طواف میکنم!
"همه روز روزه بودن همه شب نماز کردن
همه سال حج نمودن سفر حجاز کردن
ز مدینه تا به کعبه سر و پابرهنه رفتن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن
به خدا که هیچکس را ثمر آنقدر ندارد
که به روی نا امیدی در بسته باز کردن
🆔 @Nedayerood
🇮🇷 Eitaa.ir/Nedayerood
🇮🇷 sapp.ir/Nedayeroodkhaf
#داستانک
❣یک دقیقه مطالعه
زن فقیری که خانواده کوچکی داشت، با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد.
مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد.
آدرس او را به دست آورد و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمنا به او گفت: وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است.
وقتی منشی به خانه زن رسید، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد.
منشی از او پرسید: نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟
زن جواب داد: نه، مهم نیست. وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان می برد.
نــــدای رود شهرسـتـان خـواف
کانالی متفاوت برای همه
🆔@Nedayerood
ارتباط با ادمین کانال
@Nedayeroodkhaf
https://t.me/Nedayerood
🇮🇷 Eitaa.ir/Nedayerood
🇮🇷 sapp.ir/Nedayeroodkhaf
#داستانک
💠 روزی دو مرد به خدمت شیخ رسیدندی که بر سر طفلی نزاع داشتندی و هر یک ادعا میکردندی که پدر آن طفل هستندی.
شیخ فرمودند: تنها راه رفع این مشکل آن است که هر سه آنها شبی را در یک اتاق بگذرانندی.
صبح هنگام شیخ از کودک پرسید: ای طفل!
دیشب چه کسی کولر را خاموش کرد؟ کودک پاسخ داد : سمت چپیه!
شیخ گفت: فرزندم! همانا این مرد پدر ت است.
جمله مریدان از این درایت شیخ بر سر خویش همی زدندی و راه بیابان در پیش گرفتندی! 😂
نــــدای رود شهرسـتـان خـواف
کانالی متفاوت برای همه
🆔@Nedayerood
ارتباط با ادمین کانال
@Nedayeroodkhaf
https://t.me/Nedayerood
🇮🇷 Eitaa.ir/Nedayerood
🇮🇷 sapp.ir/Nedayeroodkhaf