eitaa logo
ندای قـرآن و دعا📕
11.8هزار دنبال‌کننده
32هزار عکس
6.8هزار ویدیو
478 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31 ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ندای قـرآن و دعا📕
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۵۳ تک تک جمله هایی که مهرزاد زمزمه می ک
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی (حوراء) ✨قسمت ۵۴ فکر حورا سخت مشغول مهرزاد و حال خرابش بود...او سیگار کشیده بود. مست کرده بود... چرا با خود چنین کاری می کرد؟ چرا دل حورا را می سوزاند؟ چرا اینجوری میکنه با خودش؟ چرا فراموشم نمی کنه؟ من که بهش گفتم به درد هم نمیخوریم. ما به دنیای هم نمی‌خوریم. دنیای ما متفاوته..من بچه هیئتیم و اون تا حالا یک رکعت نمازم نخونده. ناگهان صدایی در سرش گفت: _اگه درست بشه چی؟ اگه مثل خودت بچه هیئتی بشه چی؟ حورا جانمازش را پهن کرد و رو به قبله نشست. مطمئن بود خدا صدایش را می شنید... پس خدا را خواند و از او خواست که مهر خود را از دل مهرزاد ببرد. از او خواست راه درست را به او نشان دهد. از خدا خواست تا حال دلش را خوب کند و برایش تا صبح دعا کرد... برای نماز صبح مارال را بیدار کرد و با هم نماز خواندند بعد هم او را خواباند و گفت موقع مدرسه رفتن بیدارش می کند. نیمرویی درست کرد با سیر و چای گذاشت روی میز و مارال را ساعت۶و نیم بیدار کرد. مثل دیروز او را راهی مدرسه کرد و خود بعد ۴۸‌ ساعت بیدار خوابی، بالاخره خوابید. چند روزی گذشت.. تا اینکه یک روز حورا مشغول آب دادن به گلدان های حیاط بود، در حیاط باز شد و مهرزاد وارد شد. مستقیم به سمت حورا آمد. حورا با ان چادر گل گلی سفید شبیه فرشته ها شده بود. "وصله ی دل به نخ چادرتان می ارزد تاری ازآن به دوصد زلف کمان می ارزد بوسه از گوشه ی آن چادر مشکی بانو به هزاران لب صد رنگ زمان می ارزد" _سلام. _سلام.با من میای؟ _ چی؟؟‌کجا؟ _گفتم از این خونه فراریت میدم میای یا نه؟ _ چی میگین آقا مهرزاد؟ با شما کجا بیام؟ اصلا چرا باید همراهتون بیام؟ من و شما نامحرمیم و... _ حوا میای یا نه؟ یک کلام بگو. _نه..، چون مرد آینده من نه سیگار می‌کشه، نه شراب می‌خوره، نه تا نیمه های شب بیرون میمونه. مرد آینده من نمازاش مثل خودم قضا نمیشه، بچه هیئتیه و روزه می‌گیره.مرد آینده من یکیه مثل خودم.اما شما حتی یک درجه با اونی که تو فکرمه هم‌خوانی ندارین.! 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌸.🍃🌸═╝
ندای قـرآن و دعا📕
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۵۴ فکر حورا سخت مشغول مهرزاد و حال خراب
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی (حوراء) ✨قسمت ۵۵ و ۵۶ یک قدم که به داخل خانه گذاشت، مهرزاد سر راهش سبز شد و گفت: _منو نپیچون حورا خودت حالمو میبینی چقدر داغونم. می‌دونم دلتم نمیاد منو پس بزنی. _یعنی می‌خواین از سر ترحم بهتون جواب بدم؟ _ نه..، ولی منو نپیچون مثل دفعات گذشته. خوشم نمیاد هی از ایده‌آل‌هات و ملاک هات برای ازدواج میگی. من همینیم که هستم..چرا میخوای منو عوض کنی؟ _ من که نگفتم خودتون رو عوض کنین. هر کسی تو زندگیش مختاره تصمیم بگیره واسه خودش، منم هیچوقت شما رو مجبور به تغییر دادن افکار و رفتارتون نکردم.... فقط اونا رو گفتم که بدونین شخصیت شما و اونی که تو ذهن منه زمین تا آسمون با هم فرق داره.!... من مال دنیای شما نیستم و نمیتونم باهاتون کنار بیام.دنیایی که شما توش بزرگ شدین پر از ناز و نعمت بوده جز این اواخر که بخاطر من بهتون سخت گرفتن اما من از همون اول جز وقتی که خونه بابام زندگی میکردم. از وقتی که پامو گذاشتم تو خونه شما، دنیام پر شد از تاریکی و تنهایی.....نمیخوام این تفاوت ها علت جدایی فردامون باشه....نمیخوام از سر هوس و حس‌های زودگذر جواب بدم و فردا پشیمون شم از اینکه چرا بیشتر فکر نکردم.... شما هم بهتره زندگی خودتون رو بخاطر من خراب نکنین و بزارین یک دختر مناسب از جنس خودتون براتون پیدا کنن نه کسی که پدر مادرتون چشم دیدنش رو ندارن....فراموش کنین حورایی در کار بوده. اصلا از همون اول حورایی هم تو این خونه نبوده. اگرم بوده فقط... فقط برای غم و‌غصه و تنهایی بوده...الانم برین کنار لطفا هر لحظه ممکنه مادرتون برسن. از مهرزاد رد شد و به اتاقش رفت... مهرزاد هم بهت زده سرجایش ایستاده بود و انگار شکه شده بود... همه حرفهای حورا حتی ذره ای اشکال نداشت. همش درست و منطقی بود اما کدام دل عاشقی منطق را ترجیح میداد به عشق؟ حورا کلافه مشغول بررسی برنامه اش بود که صدای در آمد و بعد هم مارال وارد شد. _سلام حورایی. _سلام خانم کوچولو بیا تو دم در واینستا عزیزم. مارال در را بست و روی تخت حورا نشست و گفت: _حورا جون من از صبح که شما واسه نماز بیدارم کردین تصمیم گرفتم نمازامو بخونم. لبخند قشنگی روی لب های حورا نشست. _آخه هر وقت میومدم نماز بخونم مامانم که متوجه میشد دعوام می کرد و چادر و جانمازم رو ازم می گرفت. الانم‌اومدم ازتون دو تا خواهش کنم. حورا جلو رفت و جلوی پایش زانو زد. _ شما امر کن خانمی. _ چادر و جانماز ندارم اگه شما دارین بهم بدین. حورا با اشتیاق چادر و جانماز قبلی اش را که وقتی دبیرستان بود از آنها استفاده می کرد را به مارال داد و گفت: _خب اوامر بعدی؟! مارال لبخندی زد و گفت: _راستش من ظهر به نماز جماعت نرسیدم برای همین تو مدرسه تنهایی خوندم. بعد تو رکعت دوم تشهدم رو فراموش کردم بخونم باید چیکار می کردم؟ _ خب ببین اگه قبل از اینکه رکوع رکعت سوم رو بری یادت اومده باید بشینی تشهد رو بخونی و دوباره بلند شی بقیه نمازت رو بخونی اما اگر تو رکوع یا بعدش یادت اومده باید بعد نماز تشهد رو قضا کنی. _ یعنی چی؟ _یعنی بنابر احتیاط واجب باید دو تا سجده سهو بری. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌸.🍃🌸═╝
ندای قـرآن و دعا📕
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۵۵ و ۵۶ یک قدم که به داخل خانه گذاشت، م
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی (حوراء) ✨قسمت ۵۷ و ۵۸ _ یعنی این که خانم گل باید دو تا سجده بری که ذکرش اینه "بسم الله و بالله و توکلتُ علی الله اللهم صل علی محمد و آل محمد" _آها ممنون حورا جونم. خیلی لطف کردی. _ فدات بشم عزیزکم. فقط چادر و جانمازت رو نبر من موقع اذان برات میارم که مامانت نبینن باز ازت بگیرن. _ اها آره باشه پیش شما.من برم که تکلیف ریاضی دارم، فعلا. مارال که رفت حورا نفس راحتی کشید... و خدا را شکر کرد که لااقل توانسته مارال را به راه راست بکشاند..خوشحال از اینکه مارال این همه به نمازش اهمیت می داد به سراغ برنامه اش رفت. و به هدی زنگ زد. _ سلام علیکم حاج خانم حورا. خوبیایی؟ _ سلام خانمی خوبم تو چطوری؟ چه می کنی؟ مامان اینا خوبن؟ _خوبم فدات بیکارم مونده بودم چیکار کنم که زنگیدی. حالا فرمایش؟ _بی‌ادب زنگ زدم از برنامه‌ات بپرسم. _ برنامه چی؟؟؟ _ دانشگاه دیگه. مگه نمیخوای ادامه بدی؟ بیا انتخاب واحد کنیم. _ وای حورا حوصله داری از دست تو. بزار یک مدت بدون درس زندگی کنیم _ عزیزم من باید برم دانشگاه تو این خونه نمیشه زندگی کرد. درک کن. _ چشم عصر بریم کافی‌نت بعدم کافی‌شاپ بریم مهمون من هوس آب هویج بستنی کردم. _ باشه بابا چشم. عصر ساعت۵ کافی نت باش. _ اوکی دوستی. فعلانی بای. حورا گوشی اش را روی میز گذاشت و تقویم را ورق زد. از بیکاری حوصله اش سررفته بود. از اتاقش هم که حق بیرون رفتن نداشت تا وقتی مهرزاد بیرون است...دیگر دوست نداشت با او هم کلام و روبرو شود اما میدانست قایم شدن هم کار درستی نیست... درمانده وسط اتاقش ایستاده بود. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌸.🍃🌸═╝
🌸✨مرحوم نائینی ؛ برای رفع گرفتاری این دعا نافع بلکه مجرب است و در موقع نیاز ۷۰ یا ۱۰۰ مرتبه تاثیرش بیشتر است✨ 📚 گوهر شب چراغ ۲۵/۲ عج @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
اگر می‌خواهید نان شما( )زیاد شود💁🏻‍♀ ✍🏻آیت الله شیخ نصر‌الله شاه‌آبادی خطاب به طلاب:اگر می‌خواهید نان شما زیاد شود هر وقت وارد خانه شدید اگر کسی در خانه بود، بلند سلام کنید، سپس سوره اخلاص را بخوانید، و اگر وارد خانه شدید، کسی در خانه نبود به این صورت سلام کنید (السلام علینا و علی عباد الله الصالحین) بعد هم توحید را بخوانید این را زیاد می‎کند. عج @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
*عسل و سیاهدانه* (1 واحد سیاهدانه، 3 تا 5 واحد عسل) معجون دو سین براي بهبود سردرد ، بهبود روماتیسم وآرتروز ، تقویت سیستم ایمنی ، بهبود عفونت ادراری، سنگ کلیه و مثانه، برای دستگاه گوارش و بهبود انگل روده، بهبود نفخ معده و تنظیم ضربان قلب عج @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
در حضور هفت گروه هفت کار را مخفی کن تا سعادتمند گردی: - ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ، ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﮕﻮ. -ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ، ﺳﻼﻣﺘﯽﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺧﺶ ﻧﮑﺶ. -ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ، ﻗﺪﺭﺕﻧﻤﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ. -ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻏﺼﻪﺩﺍﺭ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ نکن. -ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ، ﺁﺯﺍﺩﯼﺍﺕ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻩﻧﻤﺎﯾﯽ نکن. -ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﯽﺑﭽﻪ، ﺍﺯ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﺖ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ. -ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻘﯿﺮ، ﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﺎلت ﻧﺰﻥ. 💚امام علی (ع) عج @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
برای👈 شدن صورت ، پس از هر نماز دستهایش را به حالت دعا بالا ببرد و کف دستهایش رو به آسمان باشد و 👈چهارده مرتبه 👈ذکر شریف ( ) را بخواند و سپس دستهایش را به صورتش بمالد . ااگر والبته باید بر این عمل مداومت ورزد وبعداز مدتی اش زیاد.خواهد شد. عج @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
ختم :برای برآورده شدن هر این ذکرها را بگویید برآورده میشودانشاالله 🔶 : 360 مرتبه یا باب الحوائج یا موسی بن جعفر 🔷 : 360 مرتبه یانور یا قدوس ♦️: 360 مرتبه انا انزلنا 🔶 جوانان: 360 مرتبه یا رئوف و یارحیم 🔷 و جابه جایی: 360 مرتبه یارب ♦️: 360 مرتبه توحید 🔶 غذا و : 360 مرتبه الذی احسن الحسنی 🔷به آمدن جوانان: 360 مرتبه ایاک نعبد و ایاک نستعین ♦️ : 360 مرتبه نورالله ناظر عج @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
〰〰〰〰〰〰〰 🌺برای سنگ مثانه به مشک و زعفران آیه((لِّيُنذِرَ مَن كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ))۱✅ ✳️ترجمه آیه شریف: (ﺗﺎﻛﺴﺎﻧﻲﺭﺍﻛﻪ[ﺑﻪﻋﻘﻞﻭﻫﻮﺵﻭﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩ] ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺩﻫﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻋﺬﺍﺏ ﺑﺮ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﻣﺤﻘﻖ ﻭ ﺛﺎﺑﺖ ﺷﻮﺩ.) را بنویسد و بخورد.۲✅ ۱_سوره یس، آیه۷۰💠 ۲-زاد العماد💠 عج @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕