eitaa logo
ندای قـرآن و دعا📕
11.3هزار دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
6.7هزار ویدیو
477 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31 ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
ندای قـرآن و دعا📕
✨﷽✨ #یـادت_بـاشـد♥️ ✍ #فصل_‌اول (#خواستگاری) #قسمت‌6 خواندن این خا
✨﷽✨ ♥️ ✍ () اخم کردم و گفتم: _ یعنی چی؟ درست بگو ببینم چی شده؟ من که چیزی نشنیدم. گفت: _ خودم دیدم عمه به مامان با چشماش اشاره کرد و یواشکی با ایما و اشاره به هم یه چیزایی گفتن! پرسیدم: _ خب که چی؟ با مکث گفت: _ نمی‌دونم، اونطور که من از حرفاشون فهمیدم فکر کنم حمید آقا رو بفرستن که با تو حرف بزنه. با اینکه قبلا به این موضوع فکر کرده بودم، ولی الان اصلا آمادگی نداشتم؛ آن هم چند ماه بعد از اینکه به بهانه درس و دانشگاه به حمید جواب رد داده بودم. گویا عمه با چشم به مادرم اشاره کرده بود که بروند آشپزخانه. آنجا گفته بود: _ ما که اومدیم دیدن داداش. حمید که هست، فرزانه هم که هست. بهترین فرصته که این دو تا بدون هیاهو با هم حرف بزنن. الان هر چی هم که بشه بین خودمونه، داستانی هم پیش نمیاد که چی شد، چی نشد. اگه به اسم خواستگاری بخوایم بیایم، نمیشه. اولا که فرزانه نمی‌ذاره، دوما یه وقت جور نشه، کلی مکافات میشه. جلوی حرف مردم رو نمیشه گرفت. توی در و همسایه و فامیل هزار جور حرف می‌بافن. تا شنیدم قرار است بدون هیچ مقدمه و خبر قبلی با حمید آقا صحبت کنم، همان جا گریه‌ام گرفت. آبجی که با دیدن حال و روزم بدتر از من هول کرده بود، گفت: _ شوخی کردم! تو رو خدا گریه نکن. ناراحت نباش، هیچی نیست! بعد هم وقتی دید اوضاع ناجور است‌، از اتاق زد بیرون. دلم مثل سیر و سرکه می‌جوشید؛ دست خودم نبود. روسری‌ام را آزادتر کردم تا راحت‌تر نفس بکشم. زمانی نگذشته بود که مادرم داخل اتاق آمد. مشخص بود خودش هم استرس دارد. گفت: _ دخترم! اجازه بده حمید بیاد با هم حرف بزنین. حرف زدن که اشکال نداره. بیشتر آشنا می‌شین. آخرش باز هر چی خودت بگی، همون میشه. شبیه برق گرفته‌ها شده بودم. اشکم در آمده بود. خیلی محکم گفتم: _ نه! اصلا! من که قصد ازدواج ندارم. تازه دانشگاه قبول شدم، می‌خوام درس بخونم. هنوز مادرم از چارچوب در بیرون نرفته بود که پدرم عصازنان وارد اتاق شد و گفت: _ من نه میگم صحبت کنید، نه میگم حرف نزنید. هر چیزی که نظر خودت باشه. میخوای با حمید حرف بزنی یا نه؟! مات و مبهوت مانده بودم، گفتم: _ نه! من برای ازدواج تصمیمی ندارم، با کسی هم حرف نمی‌زنم؛ حالا حمید آقا باشه یا هر کس دیگه. با آمدن ننه ورق برگشت. ننه را نمی‌توانستم دست خالی رد کنم، گفت: _ تو نمیخوای به حرف من و پدر مادرت گوش بدی؟ با حمید صحبت کن. خوشت نیومد بگو نه. هیچ‌کس نباید روی حرف من حرف بزنه! دو تا جوون میخوان با هم صحبت کنن، سنگای خودشون را وا بکنن. حالا که بحث پیش اومده چند دقیقه صحبت کنید تکلیف روشن بشه. حرف ننه بین خانواده ما حرف آخر بود. همه از او حساب می‌بردیم. کاری بود که شده بود. قبول کردم و این طور شد که ما اولین بار صحبت کردیم. صدای حمید را از پشت در شنیدم که آرام به عمه گفت: _ آخه چرا این‌طوری؟ ما نه دسته گل گرفتیم، نه شیرینی آوردیم. عمه هم گفت: _ خداوکیلی موندم توی کار شما. حالا که عروس رو راضی کردیم، داماد ناز میکنه! در ذهنم صحنه‌های خواستگاری، گل‌های آن‌چنانی و قرارهای رسمی مرور می‌شد، ولی الان بدون اینکه روحم از این ماجرا خبر داشته باشد همه چیز خیلی ساده داشت پیش می‌رفت! گاهی ساده بودن قشنگ است! ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌺🍃🌺.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌺.🍃🌺.═╝
ندای قـرآن و دعا📕
✨﷽✨ #یـادت_بـاشـد♥️ ✍ #فصل_‌اول (#خواستگاری) #قسمت‌7 اخم کردم و گف
✨﷽✨ ♥️ ✍ () حمیدی که به خواستگاری من آمده بود همان پسر شلوغ کاری بود که پدرم اسم او و برادر دوقلویش را پیشنهاد داده بود. همان پسر عمه ای که با سعید آقا همیشه لباس یکسان می‌پوشید؛ بیشتر هم شلوار آبی با لباس برزیلی بلند با شماره‌های قرمز! موهایش را از ته می‌زد، یک پسر بچه کچل فوق العاده شلوغ و بی نهایت مهربان که از بچگی هوای من را داشت. نمی‌گذاشت با پسرها قاطی بشوم. دعوا که می‌شد طرف من را گرفت، مکبر مسجد بود و با پدرش همیشه به پایگاه بسیج محل می‌رفت. این‌ها چیزی بود که از حمید می‌دانستم. زیر آینه روبه‌روی پنجره‌ای که دیدش به حیاط خلوت بود نشستم. حمید هم کنار در به دیوار تکیه داد. هنوز شروع به صحبت نکرده بودیم که مادرم خواست در را ببندد تا راحت صحبت کنیم. جلوی در را گرفتم و گفتم: _ ما حرف خاصی نداریم. دو تا نامحرم که داخل اتاق در رو نمی‌بندن! سر تا پای حمید را ورانداز کردم. شلوار طوسی و پیراهن معمولی؛ آن هم طوسی رنگ که روی شلوار انداخته بود. بعدا متوجه شدم که تازه از ماموریت برگشته بود، برای همین محاسنش بلند بود. چهره‌اش زیاد مشخص نبود به جز چشم‌هایش که از آن‌ها نجابت می‌بارید. مانده بودیم کداممان باید شروع کند. نمکدان کنار ظرف میوه به داد حمید رسیده بود؛ از این دست به آن دست با نمکدان بازی می‌کرد. من هم سرم پایین بود و چشم دوخته بودم به گره‌های فرش شش متری صورتی رنگی که وسط اتاق پهن بود؛ خون به مغزم نمی‌رسید. چند دقیقه‌ای سکوت فضای اتاق را گرفته بود تا این که حمید اولین سوال را پرسید: _ معیار شما برای ازدواج چیه؟ به این سوال قبلا خیلی فکر کرده بودم، ولی آن لحظه واقعا جا خوردم. چیزی به ذهنم خطور نمی‌کرد. گفتم: _ دوست دارم همسرم مقید باشه و نسبت به دین حساسیت نشون بده. ما نون شب نداشته باشیم بهتر از اینکه که خمس و زکاتمون بمونه. گفت: _ این که خیلی خوبه. من هم دوست دارم رعایت کنیم. بعد پرسید: _ شما با شغل من مشکل نداری؟! من نظامیم، ممکنه بعضی روزها ماموریت داشته باشم، شب ها افسر نگهبان بایستم، بعضی شب ها ممکنه تنها بمونید. جواب دادم: _ با شغل شما هیچ مشکلی ندارم. خودم بچه پاسدارم. میدونم شرایط زندگی یه آدم نظامی چه شکلیه. اتفاقا من شغل شما رو خیلی هم دوست دارم. بعد گفت: _ حتما از حقوقم خبر دارین. دوست ندارم بعدا سر این چیزها به مشکل بر بخوریم. از حقوق ما چیز زیادی در نمیاد. گفتم: _ برای من این چیزها مهم نیست. من با همین حقوق بزرگ شدم. فکر کنم بتونم با کم و زیاد زندگی بسازم. همان جا یاد خاطره‌ای از شهید همت افتادم و ادامه دادم: _ من حاضرم حتی توی خونه‌ای باشم که دیوار کاه‌گلی داشته باشه، دیوارها رو ملافه بزنیم، ولی زندگی خوب و معنوی‌ای داشته باشیم. حمید خندید و گفت: _ با این حال حقوقمو بهتون میگم تا شما باز فکراتون رو بکنین؛ ماهی ششصد و پنجاه هزار تومن چیزیه که دست ما رو می‌گیره. زیاد برایم مهم نبود. فقط برای اینکه جو صحبت‌هایمان از این حالت جدی و رسمی خارج بشود پرسیدم: _ شما با شش میلیون تومن میخوان زن بگیری؟! در حالی که می‌خندید، سرش را پایین انداخت و گفت: _ با توکل به خدا همه‌چی جور میشه. بعد ادامه داد: _ بعضی شب‌ها هیئت میرم، امکان داره دیر بیام. گفتم: _ اشکال نداره، هیئت رو می‌تونین برین، ولی شب هر جا هستین برگردین خونه؛ حتی شده نصف شب. قبل از شروع صحبتمان اصلا فکر نمی‌کردم موضوع این همه جدی پیش برود. هر چیزی که حمید می‌گفت مورد تأیید من بود و هر چیزی که من می‌گفتم حمید تأیید می‌کرد. پیش خودم گفتم: _ این‌طوری که نمیشه، باید یه ایرادی بگیرم حمید بره. با این وضع که داره پیش میره باید دستی دستی دنبال لباس عروس باشیم! ... 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌺🍃🌺.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌺.🍃🌺.═╝
سلام علیکم طاعات و عباداتتون قبول حق دوستانی که مایلند در مورد زندگینامه ی حضرت خدیجه س بخونند در کانال اولم @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️ رو سرچ کنید بسیار بسیار زیباست حتما مطالعه کنید 👌👌👌👌
🔆 💝براے دفع دشمن قوے و خلاصۍ از شرّ بدگو گفتن ۸۰ مرتبہ ذڪر 《الحَسیـب》مجرب است 📚 معزاج الذاکرین ۶۴ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔮 اگر را کرده اید ویا می خواهید به خویش برسید هر روز بین الطلوعین ۱۱۴ مرتبه بگو: ✨ یا جامع الشتات ✨ 🍃 ان شالله فراق به وصال تبدیل می شود. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
‍ ✨جلوگیری دیگران اگر پشت سر شما یا خانواده یا میکنند و میزنند براي این که از پراکنی یا خود جلوگیري کنید،20 دانه گندم تهیه کرده و بر هر کدام 3 مرتبه سوره »الم نشرح « را بخوانید و بعد بگویید »بستم زبان بدگویان به حق آیه هاي قرآنی ، بستم تا من نگشایم کسی نگشاید. » سپس گندم ها را به خورد مرغ دهید . 📚دو هزار دستورالعمل مجرب، ص 241 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨🌸یکی از صلوات های مجرب و موثر در گرفتن حاجات صلوات به حضرت فاطمة الزهرا سلام الله علیها است. 🔮۵۳۰ مرتبه بگو : «اللهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها و بَعْلِها وَ بَنیها وَ السِّرِّ الْمُسْتَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِهِ عِلْمُکَ» 📚منبع : صحیفه مهدیه صفحه ۴۱۳ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
و شدن این آیه را که در آخر سوره فرقان آمده است بخوان تا خداوند و تو را نماید و آن دعا این است : بخشی از آیه 74 سوره مبارکه فرقان : رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا 📚اسوه پارسیان – صادق حسن زاده – ص 53 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
لااله‌الاالله ۱٠.mp3
23.52M
مجموعه‌ صوتی ۱٠ هر چیزی هر عملی هر نیتی و ... روز قیامت وزن دارد و در ترازوی آنجا وزن می‌شود ؛ جز • این جمله یعنی چه؟ • مگر لااله الا الله هم "وزن کردنی" است؟ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
تو تقوا را معنا کردی.mp3
609.4K
ِ پادکست مقاله دهم • تو، تقوا را معنا کردی خدیجه (س) در وجودش چه داشت، که دل کسی را بُرد که خود دلبر آسمانیان بود ؟ پخش آنلاین پادکست کامل از سایت منتظر ↓ 🎧 تو، تقوا را معنا کردی! Blog.montazer.ir @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
6068059712998.mp3
14.73M
📣 جلسه اول| قسمت اول 🔹جایگاه معرفت امام زمان * جایگاه روایت "من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه" * نحوه ی استناد اهل سنت به روایت معرفت امام * اجابت نفرین امیرالمومنین در حق مردم کوفه * نحوه بیعت گرفتن حجاج از مردم کوفه * پیامدهای دفن مخفیانه حضرت زهرا چیست؟ * قوی ترین برهان برای گفتگو با اهل سنت چیست؟ * کلیدی ترین کلمات در روایت "معرفت امام" کدامند؟ * محور روایت معرفت امام است نه بیعت * مقصود از امام زمان در روایت "معرفت امام" ⏰ مدت زمان ۲۸:۳۸ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مداحی آنلاین - جان محمد - استاد حسینی قمی.mp3
3.41M
🏴 (س) ♨️جان محمد (ص) 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 سخنان آقا در مورد حضرت خدیجه شنیدنی است... ⭕️ حضرت خدیجه سلام الله علیها از همه‌ی اموال خودش خارج شد برای ترویج اسلام و تقویت پیامبر(ص)؛ اینکه حالا شما می‌فرمایید «ثروت»، این گفتنش به زبان ساده است؛ اما گذشتن از تمام ثروت و نه بخشی از آن، کار یک ذرّه و دو ذرّه نیست... 🔻 مرحوم آقای خسروشاهی هم یک بیانی دارند که امشب گفتم نقل کنم، بیان زیبایی است. 🔻 بعد از مراسم جشن عروسی حضرت زهرا سلام الله علیها، دو نفر از بانوان خاندان پیامبر به نام ام سلمه و ام ایمن به خدمت حضرت آمدند و گفتند: یا رسول الله! اگر زنده بود با تشکیل مراسم جشن عروسی زهرا، چشمش روشن می‌شد. این‌طور نیست؟! 🔻تا آن‌ها نام آن بانوی فداکار را بردند، اشک در چشمان پیامبر حلقه زد و یاد آن مهربانی‌ها و آن ایثارگری ها و از خود گذشتگی‌های خدیجه افتاد. ✅ فرمود: کجا مانند خدیجه زنی پیدا می‌شود؟! آن روز که همه مردم مرا تکذیب کردند، او مرا تصدیق نمود. تمام ثروت و زندگی خود را برای نشر آیین خداوند در اختیار من گذاشت. 🔹 امروز هم اگر یک زن از این دانشمندان پیدا شود، یک خانم دکتر، پیدا شود، بگوید: من دارایی‌ام این است؛ مثلاً کاخ فلان‌جا در شمال مال من است، این دستگاه در تجریش مال من است، در فلان کارخانه سهم دارم. دارایی‌های من این‌هاست، همه‌ی این‌ها را به دفتر می‌دهم که در راه آن‌چه که لازم می‌دانند، صرف کنند. برای خودم دو اتاق گذشته‌ام که در یکی بخوابم و در یکی دیگر هم مثلاً مهمانی بگیرم. این شخص می‌شود حضرت خدیجه. خدیجه چنین کاری کرد! @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
1_971776038.mp3
2.59M
🏴 (س) ♨️اخلاص عمل 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 (س) ♨️کفن خدیجه(س) با خداست 👌 بسیار شنیدنی 🎙 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔴 حضرت خدیجه سلام الله علیها الگوی منتظران 🏴 یکی از زیباترین جلوه های زندگی حضرت خدیجه سلام الله علیها انتظار ظهور حجت خداوند در زمانه خودش یعنی پیامبر گرامی اسلام بود. 🏴 او همواره انتظار ظهور پیامبر زمانه خود را می کشید و همواره از برخی افراد از جمله ورقة بن نوفل و برخی عالمان دیگر جویای نشانه‌‌های نبوت می‌‌شد. 📚بحارالانوار، ج ۱۶ ص ۵۲ 🏴 سر انجام انتظارش به سر رسید و همین انتظار راستین باعث شد که از اولین افرادی باشد که به ظهور پیامبر جدید و رسالتش ایمان بیاورد. 🏴 در راستای یاری حجت خدا در زمانۀ خودش، نه تنها تمام دارایی هایش را خرج کرد، بلکه عمر بابرکتش را در خدمت به پیامبری قرار داد که انتظارش را می کشید. 🏴 برای یاری پیامبر زمانش سختی ها و زخم زبانها را تحمل کرد، مشکلات شعب ابی طالب را به جان خرید، و در مسیر یاری امام زمانه اش از هیچ تلاشی دریغ نکرد. 🏴 سبک زندگی منتظرانۀ حضرت خدیجه سلام الله علیها می تواند چراغ راهی برای تمامی منتظران امام زمان علیه السلام باشد. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_5882127955785679087.mp3
10.43M
بارالها ؛ با ظهور فرزند خدیجه ی غراء سلام الله علیها، به غربت و مظلومیت خاندان وحی خاتمه عنایت فرما...! 🔘 سخن آوای @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🏴 ▪️از درد غربت داشت کوثر گریه میکرد زهرا به روی قبر مادر گریه میکرد...   ▪️خاک مزار مادرش را میگرفت و با دست خود میریخت بر سر گریه میکرد...   ▪️یاد گذشته یاد آینده برای این مادر و دختر، پیمبر گریه میکرد...   ▪️گرم تماشای عزاداری آنها یک گوشه ای آرام حیدر گریه میکرد... 🕊وفات جانسوز ام المومنین حضرت خديجه کبری سلام الله علیها را به محضر ارواحنا فداه تسلیت عرض می نماییم.🏴 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 (س) 🌴خدانگهدار، خدیجه ای ماه رسول 🌴مادر زهرای بتول 🎙 #زمینه 🌙 ▪️ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
❌ دو نکته دیگر درباره این بانوی بزرگ اسلام را هم به خاطر داشته باشید که : 1️⃣ اولا ایشان قبل پیامبر(ص) با هیچ فرد دیگری ازدواج نکرده بودند . عده ای برای آنکه فضیلتی برای عایشه درست کنند و او را تنها دختری بدانند که با پیامبر ازدواج کرده و بقیه زنان پیامبر قبلا شوهر داشته اند ، چنین دروغی را جعل کردند که حضرت خدیجه دو بار قبلا ازدواج کرده بود !!! 2️⃣ ثانیا دو دختری به نام رقیه و ام کلثوم از پیامبر که همسر عثمان (خلیفه سوم) شدند ، دختران واقعی پیامبر(ص) نبودند ، بلکه از فرزندان خواهر حضرت خدیجه بودند که بعد وفات خواهر ایشان ، نزد پیامبر و حضرت خدیجه بزرگ شدند و در حقیقت دخترخوانده پیامبر بودند ، نه دختر واقعی پیامبر. ( این دروغ را هم عده ای پر و بال دادند تا فضیلتی برای عثمان ساخته باشند که اگر حضرت علی با یک دختر پیامبر ازدواج کرد، عثمان با دو دختر پیامبر ازدواج کرد !!!!!) یکی نیست به اینها بگوید حضرت زهرا سلام الله علیها کجا و بقیه کجا... 🌺 درود و رحمت بی کران خدا بر بانو حضرت خدیجه سلام الله علیها که هم یار خوبی برای پیامبر (ص) بودند و هم مادر مهربانی برای حضرت زهرا (س). ان شالله از شفاعت این بانوی بزرگ بهره مند شویم. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
تشنه ام شد دم لبم گفت حسین از عطش تاکه شدم زار لبم گفت حسین یادلبهای ترک خورده ی سقا کردم به نیابت ز علمدار لبم گفت حسین @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨ فردوس کجا،حال و هوای حرم تو دیوانه کننده است صفای حرم تو هم بوی نجف آید و هم بوی مدینه هم بوی حسین از همه جای حرم تو 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ 💌💌💌💌💌💌💌💌💌 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
حیف از این آقا ڪہ بی یاور میان ما رهاست بر دلش هر دم هجوم غصہ ها و اشڪهاست خوش بہ حال آنڪہ با اخلاص گردد نوڪرش بر لبش گوید دمادم حضرت مهدی ڪجاست.. 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " به رسم وفای هر شب بخوانیم 😍 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
،روضه ی ناموس خدا من بمیرم که تو راسوی اسارت بردند یازده شد عددماه و دلم بی تاب است که از این روز به بعد قافله بی ارباب است @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
•🌙• •🏴• روضــه‌ے شــام بايد خوانــد •😔• دَخَـلَــتْ زيـــنبُ‌س •✋• شرمنــده •😭• زبانــم لــال بــاد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ •| •| 1402 •| @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕