http://eitaa.com/joinchat/4203610121C62201e7286
رمان #آخرین_خاکریز
https://eitaa.com/NedayQran/56435
رمان #یادت_باشد قسمت اول 👇
https://eitaa.com/NedayQran/68915
رمان #دختر_شینا قسمت اول 👇
https://eitaa.com/NedayQran/74181
رمان #محمد_مهدی قسمت اول 👇
https://eitaa.com/NedayQran/81174
رمان ##جانم_میرود قسمت اول 👇
https://eitaa.com/NedayQran/87217
رمان #سرباز قسمت اول 👇
https://eitaa.com/NedayQran/92623
رمان #دست_تقدیر قسمت اول 👇
https://eitaa.com/NedayQran/96647
رمان #رهایی_ازشب
#رهایی_از_شب قسمت اول 👇
https://eitaa.com/NedayQran/99714
رمان #حورا 👇
https://eitaa.com/NedayQran/103967
رمان صوتی #خون_دلی_که_لعل_شد
https://eitaa.com/NedayQran/104703
رمان صوتی #خار_و_میخک
https://eitaa.com/NedayQran/106517
رمان #تجسم_شیطان
https://eitaa.com/NedayQran/106518
ندای قـرآن و دعا📕
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
💢 قسمت سیصد و پنجم
(پایانی)
داغ شقایقهای بی نشان
برادربزرگم حاج احمد سلطانی که از ابتدای انقلاب همواره جزو مجریان مراسم و شعارگوی راهپیماییها بود بر فراز بام ساختمان سروده هایی رو که خود سروده بود در وصف آزادگان سرداد و جمعیت خروشان شعارها و سرودها رو بازگو می کردن.
گرچه من خودم رو لایق این شعارها نمی دونستم ولی اونا از سرِ لطف با شور و حرارت خاص و بصورت هماهنگ و از صمیم قلب تکرار می کردن .تعدادی از شعارها که یادم هست ازین قرار بود:
صل علی محمد سرباز مهدی آمد
صل علی محمد آزادهمان خوش آمد.
صل علی محمد یار شهیدان آمد
صل علی محمد پاسدار قرآن آمد.
ای بازوان رهبر خوش آمدید خوش آمدید
نور چشمان کشور خوش آمدید خوش آمدید
بر چشم ما قدومتان، خوش آمدید خوش آمدید ای پاسداران قرآن، خوش آمدید خوش آمدید
یه هفته تموم مراسم جشن و شادی برگزار شد و مردم قدرشناس دستهدسته میومدن و میرفتن و من از خاطرات اسارت براشون می گفتم.
آخرین پلان این ماجرا رفت و اومد پدرا و مادرای شهدای مفقود الاثر برای یافتن رد و نشانهای از شقایقِ بی نشونشون بود. با امیدواری می اومدن و با سر پایین و اشک و شرمساری من مواجه میشدن و با یه دنیا غم و اندوه برمیگشتن و تکرار این صحنهها، قلب منو از جا میکند.
وقتی نشونی از فرزندشون رو نمیتونستن از من بگیرن این قطرات اشک بود که مانند مروارید بر گونههای منتظر و خستهشون میغلتید.
اما با بزرگواری منو در آغوش می کشیدن و تبریک می گفتن و تشکر میکردن و میرفتن و من میموندم و یه دنیا غم و اندوه یاران مفقود الاثر و شرمندگی از نداشتن نشانی از آن پارههای قلب امام و امت امام که با آن بارقۀ امیدی، نثار قلب یعقوبهای زمان و دردمند از فراق یوسف گمگشتهشان نمایم و چشمان نگران بر راه آنان رو با بوی پیراهن یوسف روشن نمایم.
#پـــــــــایان
قسمت اول رمان 👇#آخرین_خاکریز
https://eitaa.com/NedayQran/56435
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
╔═.🍃.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌼🌼
╚═══════.🍃.═╝