هرچند که مسکین و تهیدستم من
از سُکر سلام بر شما مستم من
گویند سلام مستحب است، آری
مشتاق جواب واجبش هستم من
💚< #اَلسَلامُعَلَیکْیٰااَبٰاعَبدِاللّٰه>💚
#سلام_ارباب_خوبم 😍✋
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#سلام_امام_زمانم 😍✋
#یاصاحب_الزمان_عج💚
تقصیر دلم چیست اگر روے تو زیباست
حاجت بہ بیان نیست ڪہ از روے تو پیداست
من تشنہ ے یڪ لحظہ تماشاے تو هستم
افسوس ڪہ یڪ لحظہ تماشاے تو رویاست.
#العجلمولایغریبم
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
ما هستـی خویش به ولــی می بازیم
عشقی که به عشق ازلــی می بازیم
این بار امانـــــت که خـــــــدا داد به ما
جانی است که بر سید علی می بازیم
#سلامتی_فرمانده_صلوات
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#جانم_فدای_رهبر
#رهبرانه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سلام_حضرت_آقا
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#چادراݩہ🌸
.
خـدایا...
از تو میخواهمـ✋🏻
چادر مرا آنچنان با
چادر خاڪے جدهے ساداتــ💚🍃
پیوند زنے ڪھ
اگر جان از تنم رود
چادر از سرم نرود...😌👌🏻
🥀
#ریحانه #حجاب
#چادر #عفاف
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#نماز_روز_دوشنبہ
✍هر کس نمــاز دوشنبه را
بخواند ثواب ۱۰ حج و ۱۰ عمره
برایش نوشته شود
دو رکعت ؛
در هر رکعت بعد از حمد
یک آیةالکرسی ، توحید ، فلق و ناس
بعد از سلام ۱۰ استغفار🌸🍃
#ذکر_درمانے
#توانگر_شدن
#ویژه
🌸✨هر کس در روز دوشنبه
دو رکعت نمازحاجت بگذارد
و پس از نماز در سجده هفتاد
مرتبه《 #الـوهاب》بگوید
تـوانگـر شـود✨
📚 صحیفه مهدیه ۱۴۰
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
ندای قـرآن و دعا📕
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۱۸۰ مهیا روبه روی شهابی که مشغول کار با لب تاپ بود...روی
💠 ❁﷽❁ 💠
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 قسمت ۱۸۱
سر سفره ی نهار همه دورهم نشسته بودند و با صحبت های مختلف نهار را در کنار هم خوردند...
مهیا هر لحظه نگاهی به ساعت می انداخت و هر دفعه که می دید به ساعت رفتن شهاب نزدیک می شود قلبش فشرده می شود.
با شنیدن صدای آرام شهاب نگاهی به او انداخت ؛
ــ به جای اینکه اینقدر ساعتو نگاه کنی ،یکم همسر گرامیتو نگاه کن
بعد از پایان نهار همه با کمک هم سفره را جمع کردند..
و دور هم چایی خوش رنگ و خوش طعمی نوشیدند که با صدای شهاب ناخوادگاه نگاه همه به طرف مهیا کشیده شده
ــ خب دیگه منم دیگه رفع زحمت کنم
و آرام خندید
همه نگران مهیا بودند ، هنوز خاطرات بد اولین اعزام شهاب را فراموش نکرده بودند
مهیا که متوجه نگرانی بقیه شده بود لبخند غمگینی زد و همراه بقیه به حیاط رفت تا شهاب را بدرقه کنند
شهاب در حال خداحافظی با مادر و پدرش بود که مریم نگاه نگرانش را به مهیا دوخت...
مهیا لبخندی به نگرانی مریم زد او دیگر با خود کنار آمد ...او الان با مهیای قدیمی فرق می کرد او الان همسر یک مرد مومن و پاسدار و مدافع حرم بود پس باید قوی تر از این چیزها باشد و همیشه کنار همسرش استوار و محکم باشد، همسر ضعیف به دردشهاب نمی خورد و او باید قوی باشد و کنار شهاب با همه ی بدی های زندگی همراه هم بجنگند و به زیبایی های زندگی همراه هم لبخند بزنند .
شهاب روبه روی مهیا ایستاد،...
مهیا برای اینکه اشک هایش سرازیر نشوند کاسه ی فیروزه ای آب رامحکم در دستانش فشرد و سعی کرد لبخندی بر لبانش بنشاند
ــ خب خانمی ماهم دیگه بریم ،یادت نره چه قولایی به من دادی،یادت نمیره که؟؟
ــ یادم نمیره
ــ مواظب خودت باش مهیا،جواب تماسامو بده نزار نگرانت بشم
ــ چشم ،تو هم مواظب خودت باش شهاب ،قسمت میده منو بی خبر نزاری از خودت
ــ چشم خانومم. دیگه تکرار نمیکنم.حواست به خودت باش بی قراری نکن ، با اون استادت بحث نکن ،حرفی زد منتظر من بمون برگردم حسابشو بزارم کف دستش
ــ حواسم هست نگران نباش
ــ من برم دیگه خانمی .خداحافظ
نزدیک مهیا می شود و بوسه ای بر پیشانی مهیا می نشاند و خم می شود و کوله اش را بر می دارد و به سمت در می رود دستی برای همه تکان می دهد...
و چیزی در وجود مهیا تکان می خورد دلشوره ی عجیبی در دلش می نشیند احساس می کرد این دیدار آخر است و هنوز از او جدا نشده عجیب دلتنگش شده بود با بی قراری به سمت در رفت احساس کرد باید جلویش را بگیرد نرود....
اما تا به در رسید ماشین حرکت کرد
مهیا وسط کوچه خیره به ماشینی که هر لحظه از او دور می شود...
خیره شد کاسه ی اب را روی زمین ریخت که اشک هایش بر روی گونه هایش سرازیر شد...
و زیر لب زمزمه کرد:
ــ با دو چشم خویشتن دیدم که جانم می رود..
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمہ_امـیرے
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌻🍃🌻.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
ندای قـرآن و دعا📕
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۱۸۱ سر سفره ی نهار همه دورهم نشسته بودند و با صحبت های مخ
💠 ❁﷽❁ 💠
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 قسمت ۱۸۲
یک هفته از رفتن شهاب میـگذشت...
و در این هفته فقط یک بار تماس گرفته بود و از مهیا خواسته بود که نگران نشود مکانی که هستند، آنتن ندارد و برای هر تماس باید به روستا های اطراف بروند...
مهیا تصمیم گرفته بود که به خانه ی زهرا برود ،...
دیرو مادر زهرا را در مسجد دیده بود که از حال بد زهرا گفته بود و از مهیا خواسته بود که به دیدنش بیاید شاید حالش بهتر شود.
مهیا از خانه خارج شد،ترجیج داد مسیر کوتاه بین خانه ی آن ها و خانه ی زهرا را کمی پیاده روی کند .
دکمه آیفون را زد که در با صدای تیکی باز شد،
با سلام واحوالپرسی با زهرا خانم سراغ زهرا را گرفت که مادرش با ناراحتی آهی کشید وگفت:
ــ تو اتاقشه از وقتی از کلانتری بردیمش بیمارستان بعد هم که مرخص شد یه بارم از اتاقش بیرون نیومده.
مهیا سعی کرد لبخندی بزند
اما رد کوتاهی بر روی لبانش نقش بست
" با اجازه ای"گفت و به طرف اتاق زهرا رفت تقه ای به در زد،..
اما صدایی نشنید آرام در را باز کرد، زهرا که فکر می کرد مادرش است سرش را به طرف در چرخاند تا به او بگوید دیگر مزاحمش نشود که با دیدن مهیا دوباره یاد هر آنچه بر سرش گذشته بود افتاد و چشمه ی اشکش جوشید
مهیا به سمتش رفت..
و اورا در آغوش گرفت و به خود فشرد صدای هق هق زهرا در اتاق پیچیده بود مهیا اورا درک می کرد سر او هم همچین بلایی آمده بود...
ولی شاید مهیا کاری که نازنین با او کرد وحشتناکتر بود اما بودن شهاب در کنارش باعث شد زود با این قضیه کنار بیاید .
نگاهی به صورت سرخ از گریه ی زهرا انداخت ،کمی آرامتر شده بود،سرش را آرام آرام نوازش کرد در باز شد ومادر زهرا با صورتی خیس و سینی به دست وارد اتاق شد سینی را روی پاتختی گذاشت و بیرون رفت .
مهیا لیوان شربت خنک را به دست زهرا داد و اورا مجبور کرد که بخورد!!
مهیا بعد از تموم شدن شربت لیوان ها را در سینی جای گذاشت و روبه روی زهرا روی تخت نشست؛
ــ زهرا من اومدم اینجا که باهم حرف بزنیم، یه نگاه به خودت بنداز ،به مادرت به زندگیت همه به خاطر تو ناراحتن تاکی میخوای تو این وضعیت بمونی؟؟فک میکنی با این کار به جایی میرسی؟نه عزیزم فقط خودت و اطرافیانتو داغون میکنی پس به خودت بیا ،کنار بیا با این قضیه ،هنوز دانشگات مونده،هنوز دیر نشده یاعلی بگو و این قضیه رو تمومش کن
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمہ_امـیرے
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌻🍃🌻.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
ندای قـرآن و دعا📕
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۱۸۲ یک هفته از رفتن شهاب میـگذشت... و در این هفته فقط یک
💠 ❁﷽❁ 💠
💠رمـــــان #جانم_میرود
💠 قسمت ۱۸۳
بعد از یک ساعت دردودل با زهرا،...
از زهرا ومادرش خداحافظی کرد و به خانه برگشت،
در راه خانه بود که گوشیش زنگ خورد شماره ایران نبود به امید اینکه شهاب باشد سریع جواب داد؛
ــ شهاب تویی؟
صدای خنده ی شهاب در گوشش پیچید;
ــ علیک السلام خانمی،ممنون خوبم شما خوبید؟
ــ لوس نشو شهاب ،میدونی از کی زنگ نزدی ،از نگرانی مردم و زنده شدم
صدای شهاب جدی شد:
ــ مگه نگفتم نگران نباش،حرف دکتر یادت رفت؟مگه بهت نگفت استرس برات خوب نیست
ــ مگه دست خودمه
شهاب نفس عمیقی کشید و ادامه داد:
ــ میدوم عزیز دلم میدونم ،اما اونجاآنتن نمیده الانم اومدم یکی از روستاهای اطراف، تو خوبی؟؟گچ دستتو باز کردی؟؟
مهیا نگاهی به دستش انداخت و گفت:
ــ خوبم شکر ،آره دیروز با مریم رفتم گچشو باز کردم
ــ مراقبش باش تا یه هفته ازش زیاد استفاده نکن
ــ چشم
ــ چشمت روشن،کجایی؟
ــ نزدیک خونمون،پیش زهرا بودم
ــ حالش بهتره؟
ــ نه زیاد،چهار روزه که از بیمارستان مرخص شد
ــ خداکریمه... مهیا..
ــ جانم
ــ امشب عملیات خیلی مهمی داریم دعا یادت نره
مهیا برای چن لحظه دلش فشرده شد و همان احساس چند روز پیش به او دست داد ناخوداگاه زمزمه کرد؛
ــ دلم برات تنگ شده
شهاب که انتظار این حرف را نداشت سکوت کرد اما از بی قراری های مهیا او هم بی قرار تر شد
ــ برمیگردم خیلی زود
ــ برات دعا میکنم ماموریتت به خوبی تموم بشه و برگردی... من اینجا بهت نیاز دارم شهاب
شهاب چشمانش را روی هم می گذارد و سعی میکند تمرکز کند که حرفی نزد که بیشتر مهیارا دلتنگ کند
ــ برمیگردم عزیزم .الان باید برم دیگه مواظب خودت باش
ــ شهاب مواظب خودت باش عملیات تموم شد حتما خبرم کن باشه؟
ــ چشم خانمی .من باید برم خداحافظ
ــ خداحافظ
مهیا در را باز کرد و با ناراحتی وارد خانه شد..
👈 #ادامه_دارد....
رمان #جانم_میرود
✍ نویسنده #فـاطمہ_امـیرے
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌻🍃🌻.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌻.🍃🌻.═╝
#رفع_سر_دردهای_پی_درپی_شب_روز
امام جعفر صادق(ع)فرمودند :
دست خود را بر سرت بگذار و هفت بار بگو :
بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي لَا يَضُرُّ مَعَ اسْمِهِ شَيْءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَجِيرُ
بِكَ مِمَّا اسْتَجَارَ بِهِ مُحَمَّدٌ ص لِنَفْسِه
به اذن خدا و توفیق او درد آرام می شود .
📚 بحارالانوار ج 95 ص 54
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💞 جلب #محبت #زوجین 💞
🔮 چـنانچه زنـی بخواهد که فقـط هـمسر او، عاشـق او باشد و بر زن دیگر عاشق نشود؛ این عـمل را که مجرب است انجام دهد. این ختـم را در ساعت ۱۲ روز جمعه انجام دهـد و بـگوید:
⚜یٰا نَجْمَةَ الْعِشٰاءِ یٰا حَمزَةَ ذی الْ مَشْمَشَةِ رَجَمْتُکَ بِثَلٰاثَةِ تُفٰاحٰاتٍ تَرْجِمی فلان بن فلان (به جای فلان بن فلان اسم شوهر و مادر اورا ببرد) بَثَلٰاثَةِ جَمَرٰاتٍ جَمْرَةٍ عَلیٰ لِسٰانِهِ مٰا یَنْسٰانی وَ جَمْرَةٍ وَجَمْرَةٍ عَلیٰ عَیْنِه مٰا یَنْظُرُ واحِداً غَیْری وَ جَمْرَةٍ عَلیٰ اَوذٰانِه مٰا یَسْمَعُ اِلّا کَلامی⚜
✅ این ذکـر را عـده ای از زنـان تجـربه کـرده انـد.
📚کـنزالمدفون
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#براے_رفع_هول_و_هراس_دل
💎بخشے از آیـہ 11 سورہ انفال را نوشتـہ
🍃💛 ليَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الأَقْدَامَ 💛🍃
و در گردن آویزان ڪند و آیـہ بـہ طرف قلب باشد و تڪان نخورد بسیار مجرب است
📚مخزن تعویذات ص 42
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#ختم_سورہ_اسراء_براے_گرفتن_حاجت
🌻هر ڪس هفت مرتبـہ سورہ بنے اسراییل ( اسراء ) را بدون توقف بخواند بر هر مشڪلے فایق آید و مطلب و حاجتش حتما برآوردہ مے شود .
#حاجت
📚منتخب الختوم ص 19
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#براے_روا_شدن_حاجات_انسان_توسط_خلایق
🌀بر ڪف دست راست خود نوشتـہ سـہ دفعـہ دست ها را بهم گذاردہ در برابر هر ڪـہ حاجتے دارد باز ڪند #حاجت او روا شود :
آیات 7 و 8 سورہ جاثیـہ :
🍃❤️وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ ﴿۷﴾ يَسْمَعُ آيَاتِ اللَّهِ تُتْلَى عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِرًا كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿۸﴾ 🍃❤️
📚 اسرار المقاصد ص 108
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#مجرب_براے_آزادے_زندانے_اے_ڪـہ_بـہ_ناحق_زندانے_شدہ
🌿هر ڪس در #زندان محبوس باشد بغیر حق دو آیـہ زیر را بنویسد بر بازوے راست بندد بتلاوت دو آیـہ مداومت نماید خلاص شود
🌀 آیات 69 و 70 سورہ یوسف :
✨ولَمَّا دَخَلُوا عَلَى يُوسُفَ آوَى إِلَيْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿۶۹﴾ فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ ﴿۷۰﴾ 🍃
📚اسرار المقاصد ص 147
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️امام زمان رو به کل دنیا معرفی کنید...
#امام_زمان عج 🍃
#استاد_رائفی_پور
الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ لوَلــیِّڪَ اَلْفــَرَجْ
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
. ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهمترین گام برای نزدیک شدن به امام زمان علیه السلام این است که....
#امام_زمان (عج)
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
دعا و کمک از صحیفه.mp3
7.11M
#پادکست_روز
#استاد_شجاعی | #استاد_عالی
به دوران قبل از ظهور «دوران حیرت» گفته میشود!
آنقدر حملات شیاطین نزدیک میشود که انسان صبح مومن از خانه خارج شده و کافر برمیگردد!
خودتان را برای مقابله با شیاطین در «دوران حیرت» آماده کنید!
#امام_زمان عج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#استاد_شجاعی #استاد_حیدری_کاشانی
💥 #سِحر و #جادو روی چه کسانی تاثیر میگذارد؟
(برای دریافت محتوای بیشتر در این زمینه، به صفحه اختصاصی صحیفه جامعه سجادیه در وب سایت «بلاگ منتظر» به آدرس زیر مراجعه فرمایید)
blog.montazer.ir/sahife
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹پشت سر هر زن بی حجاب و یا بدحجاب، یک مرد بیغیرت حرکت میکند.
#حجاب
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
꧁꧂🌿꧁꧂🌿꧁꧂
ندای قـرآن و دعا📕
📣📣📣📣📣📣📣📣🤭🤭🤭 💌سلام عزیزان فرد آبرومند نیازمند 💌دستان پر سخاوت من و شما ایشان بعلت 💌مشکلی نتوانسته کا
سلام دوستان این بنده آبرومند هنوز مقدار کافی کسی کمک نکرده من شرمنده ایشان شدم چون مجدد گفتند کمک نیاز دارند هر کس مایل برای سلامتی امام زمان خودش خانوداه و خیرات امواتش کمک کند بسم الله 🙈🙈🙈🙈😒😔😔😔
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨
جز به دیدار حریمت دگرم مرهم نیست
هیچ کس غیر شما بر دل من محرم نیست
شهر جدت که مرا راه ندادند اما
بپذیرم؛ به خدا حج فقیران کم نیست
تشنه ی جرعه ای از آب زلال حرمم
که به هم پایه ی آن چشمه ی زمزم هم نیست
متوسل شده ام تا که بیایم مشهد
نکند بند دخیلم گرهش محکم نیست؟!
من که یک سال پیاپی نگهم سوی شماست
نرسیدن به ضریحت به خدا حقم نیست
همه امّید حیاتم، نفسی دیدن توست
باورم نیست حرم قسمت امسالم نیست
گر گرفتارم و محتاج ولی مطمئنم
که تو را دارم و آینده ی من مبهم نیست
گرچه دنیا همه زیباست ولی بی تردید
بهتر از صحن رضا در همه ی عالم نیست
#السلام_علیک_یاامام_رئوف
#یاامام_رضاجانم😍✋
اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ
#زيارت_مختصر_امام_رضا ع👇
https://eitaa.com/Monajatodoa/132
💌💌💌💌💌💌💌
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دعای_فرج
دیر گاهیست که ما تشنه ی دیدار تو ایم
قد رعنا بنما جمله خریدار تو ایم
گر چه با دست و زبان موجب آزار تو ایم
گل نرگس نظرے ما همگے خار تو ایم
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
به رسم وفای هر شب بخوانیم
#دعای_فرج_و
#الهی_عظم_البلاء_رو😍
متن دعا و طریقه خواندن نماز #امام_زمان عج 👇
https://eitaa.com/Monajatodoa/102
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
▬▬▬▬▬▬▬
✍ حدیث امام صادق (ع) درباره حضرت مهدی (عج) :
✿ هر کس که به انتظار این امر (ظهور) باشد و بمیرد، مانند کسی است که با قائم (عج) در خیمه اش باشد؛ نه، بلکه مانند کسی است که پیشاوری رسول خدا (ص) شمشیر زده باشد.
منبع: کمال الدين و تمام النعمة , جلد ۲ , صفحه ۳۳۸
#امام_زمان عج
☆ــــــــــــــــــــ
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
40.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️زیر اسمت مینویسن:
در تعجیل ظهور ڪوشید...🌤️
#امام_زمان عج♥
#استاد_رائفی_پور🌱
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕