eitaa logo
ندای قـرآن و دعا📕
12.1هزار دنبال‌کننده
32.2هزار عکس
6.9هزار ویدیو
479 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31 ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
ندای قـرآن و دعا📕
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۹
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۹۵ نزدیک یه شیرینی فروشی به علی گفت: _نگه دار. و پیاده شد. علی گفت: -صبر کن الان باهات میام. -نه،تو ماشین باش،میام. چند دقیقه بعد با یه جعبه کیک اومد. جعبه رو صندلی عقب گذاشت.علی گفت: _تولد کسیه؟ -بعدا میفهمی. -خب اگه تولد کسیه منم هدیه بگیرم. -نه. در جلو رو باز کرد،چادرشو مرتب کرد و نشست.علی به چادر فاطمه نگاه میکرد. پایین چادرشو گرفت و با احترام بوسید. سرش پایین بود. -بخاطر گذشته..خیلی شرمنده م. -من فقط جاهای خوبش یادم مونده. با شرمندگی نگاهش کرد و گفت: _کجاش خوب بود؟!! -دو بار سیلی زدم بهت. علی هم لبخند زد و گفت: -دیگه؟ -دو بار هم بابا زد تو گوشت. علی خندید و گفت: -دیگه؟ -امیررضا هم که.. نگم دیگه. علی بلند خندید و گفت: -کلا قسمت های کتک خوردن من خوب بود،آره؟! -همه ی اینا به کنار.کتک کاری ای که با پویان کردی از همه باحال تر بود. هردو خندیدن. -مخصوصا بعدش که همدیگه رو بغل کردین و باهم رفتین. دوباره خندیدن. فاطمه زنگ آیفون رو زد.امیررضا گفت: _به به! چه عجب.روده کوچیکه داشت روده بزرگه رو میخورد..میذاشتین برای سحری میومدین. فاطمه گفت: _من هیچی نگم همینجوری ادامه میدی.. درم باز نمیکنی،نه؟ -نخیر. -پس شما با در همسایه رو به رویی مشغول صحبت باش.ما با کلید درو باز میکنیم. کیک دست فاطمه بود و دسته گل فاطمه، دست علی.امیررضا و حاج محمود و زهره خانوم به استقبال رفتن.امیررضا گفت: _به به.دست پر هم اومدی.بده ببینم چی هست؟ -نخیر.این مال تو نیست..ادبتو رو کن دیگه.به همسر من ادای احترام کن. امیررضا رو به پدرش گفت: _وای بابا،پررویی های فاطمه تمومی نداره. فاطمه خندید و گفت: _چیه؟ میخوای منو به اتاقم راهنمایی کنی؟ زهره خانوم گفت: _بسه دیگه.آقا افشین رو دم در نگه داشتین. رو به علی گفت: _بفرمایید افشین جان. علی تشکر کرد و داخل رفت..با حاج محمود و امیررضا روبوسی کرد.همه روی مبل نشستن.فاطمه جعبه کیک رو روی میز گذاشت و کنار علی نشست.امیررضا بلند شد در جعبه رو برداره،فاطمه گفت: _دست نزن.گفتم مال تو نیست.امیرجان حرف گوش بده. -مثل تو؟ که حرف گوش میدی و خجالت میکشی؟ حاج محمود گفت: _حالا این کیک برای چی هست؟ فاطمه گفت: _آها..و اما این کیک.میگم براتون ولی قبلش میخوام ایشون رو خدمت تون معرفی کنم. با دست به علی اشاره کرد. امیررضا گفت: _ایشون معرف حضور هستن.کیک رو معرفی کن. همه خندیدن. فاطمه گفت: _امیرجان،اندکی صبر. صداشو صاف کرد.با دست به علی اشاره کرد و گفت: _ایشون همسر بنده..تاج سر من..سرور من.. علی آقا ..هستن. همه سکوت کردن.علی سرش پایین بود.حاج محمود و زهره خانوم و امیررضا سوالی به فاطمه نگاه میکردن. امیررضا گفت: _پس افشین رو چکار کردی؟ دیوونه ش کردی،ولت کرد و رفت؟ همه خندیدن. زهره خانوم به علی گفت: _افشین جان،فاطمه چی میگه؟ یعنی چی؟!! علی هنوز سرش پایین بود.فاطمه گفت: _علی جان،چرا جواب نمیدی؟ امیررضا گفت: _افشین مبهوت قسمت اول معرفی فاطمه ست. دوباره همه خندیدن.علی سرشو بلند کرد و با لبخند به بقیه نگاه کرد.فاطمه گفت: _شنیدی اصلا؟! -بله. به زهره خانوم نگاه کرد و گفت:.. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
ندای قـرآن و دعا📕
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۹
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق‌ مݩ‌ لا رفیــــق‌ له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده ✍قسمت ۹۶ به زهره خانوم نگاه کرد و گفت: _من دوست دارم از این به بعد اسمم علی باشه.شما هم اگه براتون سخت نیست، خوشحال میشم بهم بگید علی. امیررضا گفت: _فاطمه،آخرش کار خودتو کردی؟ افشین رو نابود کردی،علی ساختی؟ -به جان خودم،خودش گفت.من اصلا بهش فکر هم نکرده بودم. حاج محمود بلند شد،علی رو بغل کرد و گفت: _مبارک باشه. بقیه هم تبریک گفتن. فاطمه از آشپزخونه چاقو و پیش دستی و چنگال آورد.در جعبه کیک رو باز کرد. کیک رو بیرون آورد و جلوی علی گذاشت. کیک شبیه گل بود و روش با خط زیبایی نوشته شده بود ؛ 💞علی جان اسم قشنگت مبارک💞 علی لبخند زد و گفت: _خیلی قشنگه. به فاطمه نگاه کرد و گفت: _ممنون. -قابل شما رو نداره،علی جانم چاقو رو به علی داد و گفت: _بسم الله. علی کیک رو برید و همه براش دست زدن. برای شام،حاج محمود تو عرض میز نشسته بود.امیررضا و مادرش رو به روی هم نزدیک حاج محمود نشستن.علی کنار امیررضا نشست.فاطمه کنار مادرش،رو به روی علی نشست.همه مشغول غذا خوردن بودن،ولی فاطمه به علی نگاه میکرد.هر ثانیه که میگذشت بیشتر عاشق علی میشد.حاج محمود گفت: _فاطمه آب بیار. پارچ آب رو از یخچال آورد.دوباره نشست و به علی نگاه میکرد.حاج محمود گفت: _فاطمه لیوان یادت رفت. بلند شد،پنج تا لیوان آورد.دوباره نشست و به علی نگاه میکرد.حاج محمود گفت: _خانوم،ماست داریم؟ زهره خانوم گفت: _بله،الان میارم. -نه،شما بشین،فاطمه میاره. فاطمه لبخند زد و ماست آورد.دوباره نشست و به علی خیره شد.حاج محمود گفت: _این نمکدان خوب ازش نمک نمیاد. فاطمه یه نمکدان دیگه بیار. همه بلند خندیدن.فاطمه گفت: _بابا جون،نیت کردین من امشب رژیم بگیرم؟ امیررضا گفت: _نه،بابا نیت کرده اف... علی امشب رژیم نگیره. -علی که داره غذا میخوره! -آره.ولی فقط وقتی که تو از سر میز بلند میشی. دوباره همه خندیدن. فاطمه یه نگاهی به امیررضا کرد که یعنی دارم برات و مشغول غذا خوردن شد. بعد چند دقیقه گفت: _راستی مامان،همین روزها باید بریم عقد دختر آقای سجادی،همسایه رو به رویی مون. زهره خانوم گفت: _کدوم دخترش؟ -مهدیه که ازدواج کرده.مطهره هم که کوچیکه.محدثه دیگه. غذا پرید تو گلو امیررضا.... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ بانو «مهدی‌یارمنتظر قائم» 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.💖🍃💖.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════💖.🍃💖.═╝ ◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
🌸 ( ) 🌸 🍀 محمد بن عیسی گوید : 👈 از حضرت رضا علیه السلام درباره سحر و پرس و جو کردم . فرمود : 👈 سحر واقعیت دارد و باذن خدا اثر و ضرر می کند . و چون تو را کردند دستت را تا مقابل صورتت بالا ببر و بخوان : 🌸🍂 بِسْمِ اللَّهِ الْعَظِيمِ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ إِلَّا ذَهَبَتْ وَ انْقَرَضَتْ 🍂🌸 👈وی می گوید : 🔻مردی درباره چشم زخم از حضرت پرسش کرد . حضرت فرمودند : 🔻 آن نیز واقعیت دارد و اگر گرفتار آن شدی دست را تا محاذی صورت بالا ببر و بخوان : 🍃 حمد و توحید و معوذتین و دست ها را بر پیشانی بمال که به اذن خدا مفید خواهد بود . 📚بحارالانوار ج 92 ص 129 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌸( ) 🌸 👈از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت شده كه هر كس به جهت سهولت كارها و خلاصی از حوادث اين دعا را 100 بار بخواند و با خود دارد موثر خواهد بود ان‌شاء‌الله و به تجربه رسيده است دعا اين است 🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷 🌷سَهْلاً بِفَضْلِکَ یا عَزیزْ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الْرّاحِمینَ🌷 📚المخازن ص26 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌹🍃 ✍🏻علامه اصفهانی ره در خواص السور آورده ڪہ اگر ڪودڪ دیر بہ سخن آید یا در سخن گفتن زبان او بگیرد و درست قدرت سخن نداشتہ باشد سوره مبارڪ «بنی اسرائیل» را با مشڪ و زعفران بنویسد و بشوید و بہ او بدهد زبانش گشوده شود باذن الله🌹 ✍🏻و شیخ ره در مستدرڪ الوسائل نقل می نماید ڪہ بہ اطفال خود انار بخورانید ڪہ آن براے سریع بہ زبان آمدن آنها نافع می باشد.🌹 📚مستدرڪالوسائل ( محدث نورے) 📚الخواص اصفهانی (علامه اصفهانی)🌹 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔹امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: 🔸رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: 🔸یا علی! هر وقت در گرفتاری واقع شدی، این ذکر را بگو که خدای متعال با این ذکر، بلا را از تو برطرف میکند: 🔹بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین. 📚 بحارالانوار جلد 92 صفحه 194 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌸اگر کسی در کاری درمانده باشد که هیچ کسی به فریاد او نرسد و یا در دست ظالمی گرفتار شده باشد، هر روز ۹۹ مرتبه این کلمات را بخواند، خدای مهربان به فریاد او می رسد. ✨« یا غِیاثی عِندَ کُلِّ شِـدَّةٍ وَ مُجیبي عِندَ کُلِّ دَعـوَةٍ. »✨ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔱 🔆براے جلوگیرے از سرڪشے دشمن بـہ وقت رفتن نزد او سـہ مرتبـہ یا هفت مرتبـہ این آیات را بخوان: ✨بخشے از آیـہ 65 سورہ یس✨ 🌿☄️الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ ☄️🌿 ✨ آیـہ 36 سورہ مرسلات✨ 🌿🌼 ولَا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ 🌼🌿 ♨️زبان دشمن بستـہ گردد 🌀بعضے از علما گفتـہ اند بارها تجربـہ شدہ است 📚 مخزن تعویذات، ص 31 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مداحی آنلاین - نگاهی به عید قربان - رهبر معظم انقلاب.mp3
2.72M
نگاهی به عید قربان مقام معظم رهبری ‎‌‌‌‌‌‌ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
19.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 ویژه 🌺 💐 📺 انیمیشن حضرت ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) 💥🎉 مبارک🎉💥 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_5830389285089447401.mp3
5.64M
"ردپای عشق در عید قربان " ※ چند کلمه کلیدی در رابطه‌ی میان ما و خدا تعریف شده که اگر درست فهمشان نکنیم، عملاً رشدی هم برایمان رخ نخواهد داد. مثل واژه‌ی " " ! ※ عشق همانی نیست که غالب ما فکر میکنیم! ویژه @zohoreshgh ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️