🌹 #طرح_روزانه_انس_با_قرآن🌹
👈هر روز یک صفحه از قران کریم براے سلامتے امام زمان(عج)،هدیه به روح پدران ومادران آسمانی.ارواح مومنین.و شهدا، فقها،دانشمندان، آمرزش گناهان و شفاے مریضان
#صفحه_194 سوره مبارکه
#توبه
#سوره_9
#جزء_10
@zohoreshgh
@NedayQran
🏴نــداے قــرآن و دعــا🏴
194-tobe-ar-parhizgar.mp3
1.05M
#ترتیل #صفحه_194 سوره مبارکه #توبه
#سوره_9
#جزء_10
قاری: #پرهیزکار
@zohoreshgh
@NedayQran
🏴نــداے قــرآن و دعــا🏴
#متن_ترجمه #صفحه_194 سوره مبارکه #توبه
#سوره_9
#جزء_10
نوشته استاد انصاریان - منبع: پایگاه
(https://erfan.ir)
@zohoreshgh
@NedayQran
🏴نــداے قــرآن و دعــا🏴
194-tobe-fa-ansarian.mp3
4.73M
#صوت_ترجمه #صفحه_194
سوره مبارکه #توبه
#سوره_9
#جزء_10
منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان
@zohoreshgh
@NedayQran
🏴نــداے قــرآن و دعــا🏴
#متن_تفسیر #صفحه_194 سوره مبارکه #توبه
#سوره_9
#جزء_10
از کتاب تفسیر یک جلدی مبین
@zohoreshgh
@NedayQran
🏴نــداے قــرآن و دعــا🏴
194-tobe-ta-1.mp3
4.66M
#صوت_تفسیر #صفحه_194 سوره مبارکه #توبه
بخش اول
#سوره_9
#جزء_10
مفسر: استاد قرائتی
@zohoreshgh
@NedayQran
🏴نــداے قــرآن و دعــا🏴
194-tobe-ta-2.mp3
4.55M
#صوت_تفسیر #صفحه_194 سوره مبارکه #توبه
بخش دوم
#سوره_9
#جزء_10
مفسر: استاد قرائتی
@zohoreshgh
@NedayQran
🏴نــداے قــرآن و دعــا🏴
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
@NedayQran
❣﷽❣
🌺 #به_رسم_هر_روز_صبح 🌺
✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن✨
🌺 #دعای_سلامتی_امام_زمان_عج🌺
✨"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"✨
🌺 #دعای_عصر_غیبت_امام_زمان_عج🌺
✨ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى✨
❤️ #السلام_علیــک_یا_امـام_الـرئـــوف ❤️
✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨
#دعای_مخصوص_حفظ_ایمان_در_آخر_الزمان🌺
✨« یا الله یا رحمن یا رحیم، یا مقلّب القلوب، ثبت قلبی علی دینک»
(ای تغییردهندهی قلبها، قلب مرا بر دین خودت تثبیت کن.)✨
#دعـــاے_پــر_فیــۻ_قـــرآن
💎 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
خدایا منور کن قلبهایمان را به نور قرآن
و مزین کن اخلاق مارا به زینت قرآن
خدایا روزیمان کن شفاعت قرآن💎
🌹🕊🌹🕊🌹
🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
برای دریافت دعا و زیارتهای مورد نظر روی لینک بزنید
#زیارت_ناحیه_مقدسه 👇
https://eitaa.com/NedayQran/92476
#زیارٺ_عاشـورا 👇
https://eitaa.com/NedayQran/92477
#حدیث #کساء👇
https://eitaa.com/NedayQran/92478
#دعــاے_عهـــد👇
https://eitaa.com/NedayQran/92479
#دعای_ششم #صحیفه #سجادیه👇
https://eitaa.com/NedayQran/92479
#زیارت #جامعه_کبیره👇
https://eitaa.com/NedayQran/92481
#دعای_عدیله👇
https://eitaa.com/NedayQran/92482
#جوشن_صغیر👇
https://eitaa.com/NedayQran/92483
#دعای_یستشیر👇
https://eitaa.com/NedayQran/96596
#امام_زمان عج
💚#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
دعای هر روز ماه صفر .mp3
429.7K
🤲 #دعای_هر_روز_ماه_صفر
بدان كه ماه صفر معروف به نحوست است و براى رفع نحوست هيچ چيز بهتر از صدقه دادن و ادعيه و استعاذات وارده نيست اگر کسی خواهد که محفوظ ماند از بلاهای نازله در این ماه در هر روز 🔟 ده مرتبه این دعا را بخواند
☀️ بسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحِيم ☀️
یَا شَدِیدَ الْقُوَى وَ یَا شَدِیدَ الْمِحَالِ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمِیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنِی شَرَّ خَلْقِکَ یَا مُحْسِنُ یَا مُجْمِلُ یَا مُنْعِمُ یَا مُفْضِلُ یَا لا إِلَهَ اِلّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.
اى سخت نیرو، و سخت کیفر، اى عزیز، اى عزیز، اى عزیز، همه آفریدگانت در برابر عظمت خوار گشته، مرا از شهر آفریدگانت کفایت کن، اى نیکوکار، اى زیباکار، اى نعمت بخش، اى افزون کن، اى که معبودى جز تو نیست، منزّهى تو، من از ستمکارانم، پس دعایش را مستجاب کردیم، و او را [اشاره به رهایى حضرت یونس از دل ماهى] از اندوه نجات دادیم، و این چنین مؤمنان را نجات مى دهیم، درود خدا بر محمّد و خاندان پاک و پاکیزه اش
📚 مفاتیح الجنان
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_6001048002414772713.mp3
3.25M
#دعای #ندبه
🎤 #محسن_فرهمند
مولای مهربان وتوای عشق من سلام
عجل ولیک الفرج آقای من سلام
درندبه های جمعه توراجستجوکنم
زیباترین بهانه دنیای من سلام
تعجیل درظهور مولا 14مرتبه #صلوات
متن و ترجمه دعای ندبه 👇
https://eitaa.com/Monajatodoa/142
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷زیارت #امام_زمان(عج) در روز جمعه
🎤با نوای استاد #فرهمند
متن و ترجمه زيارت امام زمان عج 👇
https://eitaa.com/Monajatodoa/152
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#السلام_علیک_یاسیدالشهدا
به رسم با ادبان احتـرام اضافه کنیم
برای عرض ارادت قیام اضافه کنیم
به سمت حضرت ارباب خم شویم همه
به ذکرصبح کمی هم سلام اضافه کنیم
💚< #اَلسَلامُعَلَیکْیٰااَبٰاعَبدِاللّٰه>💚
#سلام_ارباب_خوبم 😍✋
@zohoreshgh
@NedayQran
🏴نــداے قــرآن و دعــا🏴
#سلام_مولا_جانم❤
من هر صبح
به آستان مقدست سلام می کنم
و از امواج بهشتی پاسخت
سرشار از امید می شوم.
من پاسخ پدرانه ی تورا با ذره ذره ی
وجودم احساس می کنم...
من با تو نفس می کشم،
با تو زندگی می کنم،
شکر خدا که تو را دارم
#امام_زمان عج
#العجلمولایغریبم
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
@zohoreshgh
@NedayQran
🏴نــداے قــرآن و دعــا🏴
🌸🍃
ما ڪاخ نداریم بدان فخر بفروشیم
اموال نداریم کہ بر فقر بپوشیم
داریم گرانمایہ ترین ثروت عالم
یڪ رهبر و او را به جهانے نفروشیم
#جانم_فدای_رهبرعزیز
#جانم_فدای_رهبر
#رهبرانه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سلام_حضرت_آقا
@zohoreshgh
@NedayQran
🏴نــداے قــرآن و دعــا🏴
.❤️✨. .
.
#ریحانه😌
چادرم...😇
سیاہترینرنگجهان...
همڪہباشد...
باطنشرنگــیست!
پرازنقشحیاست...❤️
اگرتوفقطسیاهےاشرامیبینے...
ایرادازچادرمننیست...
عمیق تر بنگر...
.
#ریحانه #حجاب
#چادر #عفاف
@zohoreshgh
@NedayQran
🏴نــداے قــرآن و دعــا🏴
#دلواپسیم_آقا...😔💔
امسال حتی در خیابان روضه می خوانیم
ما قشر نوکر، پای این ارباب می مانیم
این حرف یک احساس نه، یک اعتقاد است:
بی #اربعین ما زندگی را مرگ می دانیم
#2_روز تا #اربعین🏴
#اللهم_ارزقنا_زیارٺ_اربعین💚
@zohoreshgh
@NedayQran
🏴نــداے قــرآن و دعــا🏴
مداحی آنلاین - جا موندم - حسین خلجی.mp3
4.18M
🍃ای کشته ی دور از وطن
🍃دور از وطن جا موندم
🎤 #حسین_خلجی
⏯ #استودیویی #جاماندگان #اربعین
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
@zohoreshgh
@NedayQran
🏴نــداے قــرآن و دعــا🏴
مداحی_آنلاین_ورود_جابر_در_روز_اربعین_حاج_آقا_مجتبی_تهرانی.mp3
3.55M
🏴ویژه #اربعین حسینی
♨️ورود جابر در روز #اربعین
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حاج آقا #مجتبی_تهرانی
@zohoreshgh
@NedayQran
🏴نــداے قــرآن و دعــا🏴
💙🍃
🍃🍁
#نمازےویژه_درروزجمعہ
✍در بحار از حضرتامیرالمؤمنین(ع) منقول است ڪه حضرترسول(ع) فرمودند: هر ڪه بخواهد دریابد فضیلت روز جمعه را پس بجا بیاورد.
💫پیش از ظهر چهاررڪعت نماز که قرائت ڪند
💫 در هر رڪعت یڪ مرتبه سوره(حمد) و پانزده مرتبه سوره (قُلْ هُوَ اللّهُ أحَدُ)
💫 پس چون از نماز فارغ شود استغفار نماید.هفتاد مرتبه (أسْتَغْغِرُ اللّهَ رَبَّی وَ أتُوبُ إلَیهِ) و بعد پنجاهمرتبه (لاحَوْلَ وَ لا قُوهِ إلاّ بِاللّهُ) و پنجاه مرتبه بگوید (لا إلهَ إلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ) و پنجاه مرتبه بگوید (صَلّی اللّهُ عَلی النِّبیِّ الاُمِّیِّ وآلِهِ)
💯✍پس چون این عمل را بجا آورد از جاے خود برنمیخیزد تا خداوند او را از آتش دوزخ آزاد فرماید و نمازش را میآمرزد و مینویسد حقتعالی از براے او به هر حرفی ڪه بیرون آمده از دهان او (یعنی در این نماز شریف و اعمال) ثواب یڪ حج و یڪ عمره و بنا میڪند از براے او به عدد هر حرفی یڪ شهرے در بهشت و عطا میفرماید به او ثواب هر ڪسی را ڪه نماز ڪرده باشد در مسجدهاے جامع شهرها با پیغمبران وبرآورده شدن تمام حاجات شرعیہ
#سوره_درمانے
#رونق_کسب
✍🏻هرگاه ڪسے بعد از نمازِ
روز جمعه آیه ۲۶ سوره اعراف را
بنویسد
و در منزل یا مغازه خود
آویزان کند ، روزیش زیاد گردد✨
📚 اسرار المقاصد ۱۰۱
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دست_تقدیر۲ #قسمت_سی_چهارم🎬: از آن طرف خط صدای کیسان با لهجه ای شیرین که مشخص بود سالها دور از وطن
#دست_تقدیر۲
#قسمت_سی_پنجم🎬:
آقا مهدی مثل دختری که می خواهد برایش خواستگار بیاید، با حالتی دستپاچه و البته وسواس زیاد کارهایش را می کرد.
حالا زیر خورش قورمه سبزی را کم کرد و برنج ها را هم دم داد و با حالت خسته خودش را روی مبل انداخت و همانطور که سرش را به پشتی مبل تکیه داده بود اطراف را از نظر می گذراند تا همه چی مرتب باشد.
ناگهان انگار چیزی به خاطرش رسیده باشد به سمت اتاق خواب رفت، داخل اتاق شد و قاب عکس دو نفره ای را که از خودش و محیا داخل حرم امام رضا گرفته بودند و اولین و آخرین عکس با هم بودنشان بود از روی میز کنار تخت یک نفره اش برداشت و همانطور که آن را مثل گنجی گرانبها به سینه چسپانیده بود داخل هال آورد و قاب عکس را به گلدان گلی طبیعی که روی اوپن آشپزخانه گذاشته بود تکیه داد و در همین حین صدای زنگ آیفون بلند شد.
با بلند شدن صدای آیفون انگاری بندی درون سینه اش پاره شد، جلوی آیفون رفت چند بار دست برد تا گوشی را بردارد اما نیرویی مانع میشد و رعشه ای عجیب به جانش افتاده بود.
مهدی گوشی را بر نداشت و تصمیم گرفت خودش در را باز کند و از در هال خارج شد و با صدایی که از هیجان می لرزید گفت: کیه؟! آمدم...
قدم هایش را بلندتر از همیشه برداشت و خیلی زود جلوی در رسید، زیر لب بسم اللهی گفت و در را باز کرد.
و ناگهان قامت جوانی که به بلندی خودش بود و صورتی که انگار جوانی های مهدی را به تصویر کشیده بود از پشت در ظاهر شد.
مهدی در را باز کرد و در جواب سلام کیسان و سوال او که می پرسید آیا درست آمده است؟! بی اختیار او را در آغوش گرفت.
عطر گل سرخ در مشام مهدی پیچید و او را یاد محیا انداخت.
کیسان که متعجب شده بود گفت: ببخشید من اشتباه اومدم؟!
مهدی تازه فهمید چکار کرده، خودش را عقب کشید و گفت: نه پسرم درست اومدی بیا داخل...ببخشید من زیادی احساساتی شدم آخه خیلی وقته تنهام...
کیسان که هنوز متعجب بود با حالت بهت و حیرت لبخندی کمرنگ زد و دسته گل سرخی را که برای مهدی گرفته بود به سمتش داد و گفت: برای شماست، ببخشید من نمی دونستم شما از چی خوشتون میاد، اما چون مادرم گل سرخ دوست داشت و منم همیشه برای مادرم گل سرخ می گرفتم فکر کردم شما هم از گل سرخ خوشتون بیاد، چون مادرم از گلهای سرخ ایران خیلی تعریف می کرد.
مهدی که با هر حرف کیسان دوست داشت او را غرق بوسه کند اما نمی توانست، دسته گل را گرفت و همانطور که بوی گلها را محکم به داخل ریه هایش می کشید گفت: منم عاشق گل سرخم، چون گل سرخ مرا یاد عزیزانم می اندازد.
مهدی و کیسان با هم وارد ساختمان شدند، کیسان که انگار از عطر برنج ایرانی و بوی قورمه سبزی که در فضا پیچیده بود سر حال امده بود گفت: خدای من! چه عطر دل انگیزی، یعنی باور کنم شما خودتون این غذاهای خوشبو را درست کردی؟!
مهدی گلویی صاف کرد و گفت: بله که باور کن، سالها تنهایی از من یک کدبانوی به تمام معنا ساخته و مثل بچه ای که می خواهد هنرنمایی اش را نشان بزرگترش بدهد دست کیسان را گرفت و به سمت آشپزخانه کشید و گفت: بیا ببین خورش چه رنگ و لعابی انداخته...
کیسان که اولین بار بود با یک مرد که اینچنین خونگرم و مهربان بود برخورد می کرد گفت: من تصور دیگه ای از شما داشتم، شما خیلی خیلی مهربان تر از تصورات من هستین
مهدی گلدان بلوری را از داخل کابینت برداشت و همانطور که آبش می کرد تا دسته گل کیسان را داخلش بگذارد به گاز اشاره ای کرد و گفت: دستم بند هست پسر، برو خودت سر قابلمه را بردار...
کیسان که مردد بود و رویش نمیشد چنین کند، نگاهی به مهدی کرد و گفت: آخه...
مهدی دسته گل را داخل گلدان گذاشت و گلدان را روی میز ناهار خوری که داخل آشپزخانه بود قرار داد و گفت: آخه و اما نداریم...فرض کن اینجا خونه خودته و منم پدرتم، راستی اسمت چی بود؟!
کیسان در قابلمه را باز کرد و با تمام وجود بخار خورش را که جان می داد به تن خسته اش به مشام کشید و گفت: به به! خیلی خوب شده و بعد به طرف مهدی که خیره غرق تماشای او بود کرد و گفت: اسمم کیسان هست، یعنی مادرم بهم میگه کیسان اما پدرم اسمم را گذاشت معروف...
مهدی لب زد و گفت: کیسان...
کیسان لبخندی زد و گفت: اتفاقا من از اسم کیسان بیشتر خوشم میاد...
مهدی هیجانی سراسر وجودش را گرفته بود و نمی دانست چه کند که صدای اذان مغرب که از بیرون می آمد راه نجاتش شد و گفت: تا تو کتت را درمیاری من برم وضو بگیرم که نماز بخونم و با زدن این حرف به سمت دسشویی رفت.
کیسان کت تنش را بیرون آورد و همانطور که با چشمان کنجکاوش همه جا را از نظر می گذراند ناگهان نگاهش به جایی خیره ماند.
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #دست_تقدیر
فصل دوم
✍ نویسنده ؛ « طاهره سادات حسینی »
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🥀🍃🥀.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
🏴نــداے قــرآن و دعــا🏴
╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دست_تقدیر۲ #قسمت_سی_پنجم🎬: آقا مهدی مثل دختری که می خواهد برایش خواستگار بیاید، با حالتی دستپاچه
#دست_تقدیر۲
#قسمت_سی_ششم🎬:
آقا مهدی همانطور که آب از دست و صورتش می چکید وارد هال شد و با دیدن کیسان که قاب عکس او و محیا را در دست گرفته بود مثل چوبی بر جا خشکش زد.
نه کیسان حرکتی می کرد و نه مهدی، انگار هر دو به نوعی مسخ شده بودند، مهدی زیر لب نام خدا را برد و گلویی صاف کرد و کیسان متوجه او شد و همانطور که هنوز چشمش به قاب عکس بود نزدیک مهدی شد و گفت: این..این..این آقا چقدر شبیه من هست، کیه؟!
مهدی که فکر می کرد عکس محیا برای کیسان جلب توجه کرده لبخندی زد و می خواست حرفی بزند که کیسان نگاهی به عکس کرد و نگاهی به مهدی انداخت و گفت: این...این آقای توی عکس شما هستین درسته؟!
لبخند مهدی پر رنگ تر شد و گفت: آره پسرم مال جوونیای منه...
کیسان نگاهش را از عکس مهدی گرفت و به خانمی که کنارش بود چشم دوخت و گفت: و این خانم... چقدر شبیه...
مهدی بغضی گلویش را گرفت و گفت: شبیه مادرت محیاست درسته؟!
با شنیدن این حرف لرزشی به جان کیسان افتاد به طوریکه قاب عکس از دستش زمین افتاد و گفت: ش...ش..شما کی هستین؟!
مهدی ناخواسته کیسان را بغل کرد و همانطور که هق هقش بلند شده بود گفت: یعنی نفهمیدی؟! من پدرت هستم، مهدی...من و محیا با هم ازدواج کردیم، محیا سر تو بار دار بود که ابو معروف این روباه پست و رذل مادرت را دزدید، وای کیسان نمی دانی من چه کشیدم، چه شبها و چه روزها با یاد مادرت که زار نزدم، من، یک مرد تنهای تنها چقدر گریه کردم و به دنبال مادرت هر کجا که فکرش را بکنی گشتم.
مهدی به اینجای حرفش که رسید هق هقش تبدیل به ناله شد.
کیسان خود را از بغل مهدی بیرون کشید و همانطور که با دست شانه های مردانه پدرش را در دست داشت خیره به صورت مهدی شد و گفت: یعنی باور کنم؟! من این داستان را باور کنم؟
مهدی دستش را دور کیسان حلقه کرد او را به طرف آینه قدی که کنار در هال نصب کرده بودند برد، قامت هر دور که عین هم بود فقط یکی در سن بالا و دیگری جوان، در آینه نمودار شد.
کیسان اشاره کرد و گفت: تو حرف من را قبول نکن...حرف آینه را ببین... تو عین منی...انگار خود خود منی...گویی مهدی دوباره جوان شده اما در قالب کیسان..
کیسان بهتش زده بود و زیر لب گفت: آخه چطور ممکنه؟!
مهدی که تشنهٔ بوییدن و بوسیدن کیسان بود او را دوباره در اغوش گرفت و همانطور که نفسش را محکم به جان می کشید و انگار بوی محیا از کیسان طلب می کرد و باران بوسه بود که دوباره بر جان کیسان نشست
کیسان سرش را کنار گونه مهدی اورد و برای اولین بار مردی را به عنوان پدر بوسه کرد و عجیب این بوسه برایش شیرین بود.
پدرش بوی گل و گلاب میداد، انگار بهترین عطرها، عطر تن پدر بود.
کیسان خودش را بیشتر در بغل مهدی جا کرد و آهسته گفت: پدر...
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #دست_تقدیر
فصل دوم
✍ نویسنده ؛ « طاهره سادات حسینی »
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🥀🍃🥀.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
🏴نــداے قــرآن و دعــا🏴
╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دست_تقدیر۲ #قسمت_سی_ششم🎬: آقا مهدی همانطور که آب از دست و صورتش می چکید وارد هال شد و با دیدن کی
@zohoreshgh
@NedayQran
🏴نــداے قــرآن و دعــا🏴
╚═══════🥀.🍃🥀.═╝