eitaa logo
ندای قـرآن و دعا📕
11.3هزار دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
6.7هزار ویدیو
477 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31 ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
✍و ما چقدر دور شده‌ايم از قيام كننده و چقدر دوريم از هدايت كننده... چقدر دلم تنگ شده براى دو كلمه حرف زدن با او... كسی که نامش هم روشن است و روشنگر نامے از جنس بيدارے ؛ او "مهدے" است می‌خوانمت : به فریاد رس «مهدےِ » تمامِ امت‌ها... 🌤 یا حجة‌الله‌ فی‌ ارضه ؛ هر روز بایـد از فراقش ناله‌ سـر داد مهدی فقط، آقای‌ِ روزِ جمعه‌ها نیست.. کجاست‌ صاحب‌ دلهای‌ گرد و خاکی‌مان؟ درد‌ ما‌ جز‌ به‌ ظهور‌ تو‌ مداوا‌ نشود ... بلا پشت بلا، سختی بعد سختی و... وقتی شفای دست های امامِ‌ حی نباشد، آتش بیماری های ناشی از جهالت، ظلم، ستم، بی‌عدالتی و... زمین را می‌بلعد ‌! هر کجا را خاموش کنی جای دیگر، بیماری و بلای بزرگتری سر وا می‌کند... تنها آمدن اوست، مایه‌ی امن آسمان‌ها و زمین «ان شاءالله ظهور نزدیک است» عج 💚 💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ « ندیدیم تو را » شاید ایام کهنسالی ما جلوه کنی در جوانی که دویدیم و ندیدیم تو را .... 💚 💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این هر شب تکرار می‌شود یک فاتحه و سه توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس خاتون (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد ...: 🌼🍀🌼قرار هر شبمان یک ختم قرآن👇🏻 ( 3سوره توحید) به نیت سلامتی وتعجیل در فرج مولایمان صاحب الزمان عج 🌼🍀 💚دائم سوره قل‌هو الله‌احد را بخوانید و ثوابش را هدیه کنید به 💔این کار عمر شما را با برکت می‌کند و 💔 مورد توجه خاص حضرت قرار می‌گیرید• رحمه الله علیه⚘ ❤️✨هروقت‌میری‌رختخوابٺ یه‌سلامۍ‌هم‌به‌امام‌زمانٺ‌بده ۵دقیقه‌باهاش‌‌حرف‌بزن چه‌میشودیه‌شبی‌به‌یاد‌کسی‌باشیم‌که هرشب‌به‌یادمان‌هست... 🌺سلامتی عج و تعجیل در ظهورش 🌺
🌹 🌹 👈هر روز یک صفحه از قران کریم براے سلامتے امام زمان(عج)،هدیه به روح پدران ومادران آسمانی.ارواح مومنین.و شهدا، فقها،دانشمندان، آمرزش گناهان و شفاے مریضان سوره مبارکه @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
سوره مبارکه نوشته استاد انصاریان - منبع: پایگاه (https://erfan.ir) @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
248-yousef-fa-ansarian.mp3
4.92M
سوره مبارکه منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
سوره مبارکه از کتاب تفسیر یک جلدی مبین @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
248-yousef-ta-1.mp3
4.02M
سوره مبارکه بخش اول مفسر: استاد قرائتی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
248-yousef-ta-2.mp3
5.01M
سوره مبارکه بخش دوم مفسر: استاد قرائتی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
°✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺° @zohoreshgh ❣﷽❣ ☀️ (ع) 😊 ✨بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ✨ 💙ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ☀️ 💚ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ☀️ 💛ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ☀️ ❤️ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ☀️ 💜ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ☀️ 💙ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ☀️ 💚ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ☀️ 💛ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ☀️ ❤️ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢ☀️ُ 💜ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ☀️ 💙ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ☀️ 💚ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ☀️ 💛ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ☀️ ❤️السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی☀️ ✨یاخلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان... ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ✨ ✨اللهُـمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج✨ ✨اݪّلهُمَّ صَݪِّ عَݪے مُحَمَّد وَ آݪِ مُحَمَّد وَ عَجِّݪ فَرَجَهُمْ✨ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 °✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺°🌺⚜°✺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 تا که می‌خوانم تو را، هر دیده می‌بارد تو را از خدا دیگر چه خواهد هر کسی دارد تو را ع 💚< >💚 😍✋ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍✋ دلم گرفتہ ز دوران چرا نمے‌آیی امان ز غصہ هجران چرا نمے‌آیی دلم ز غیبتت آقا ڪویر خشڪے شد ڪجایـے ابر بهاران چرا نمے‌آیی ... 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌹🍃 به اَخمت خستـگے دَر مےرود.. لبخنــد لازم نیسـتـــ...✋ کنارِ سیــنےِ چاےِ اصلا قنـــد لازمـ نیستــ😊 ❤️🍃 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
لطافت دختـ🌸ـرانہ ام را زیࢪ چادࢪ مشڪے پنهان میڪنم تا مبادا به دنیاے صـ🎀ـوࢪتے ام خدشہ واࢪد شود... آخࢪ میدانے دنیاے صورتے دخترانہ حساسـ😌 استـ . @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
ها، 🥀دلتنگی جور دیگری است ✨دلتنگ کسانی می شوی؛ 🥀که نبودنشان عمیق تر ✨از بودن خیلی هاست... ✨باید بنشبنی گوشه ای 🥀و با نداشته هایت خلوت کنی، ✨و بین اشک و لبخندهایت 🥀جای خالی آنها را ✨به آغوش بکشی... ✨به یاد عزیزان آسمانیمان 🥀بخوانیم و =====🍃🌺🍃==== 💚 💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💙🍃 🍃🍁 .... ✍آیت‌الله بهجت رحمه‌الله اطرافیان و شاگردان خود را بسیار به خواندن نماز روز پنجشنبه توصیه می‌کرد و می‌فرمود: «آیت‌الله سید مرتضی کشمیری هر وقت این نماز را می‌خواند، هدیه‌اے براے او می‌رسید» چهار رڪعت (دو نماز دورکعتی) 👈💎در رکعت اول بعد از حمد ۱۱بار سورۀ توحید 👈💎در رکعت دوم بعد از حمد ۲۱بار سورۀ توحید 👈💎در رکعت سوم بعد از حمد ۳۱بار سورۀ توحید 👈💎در رکعت چهارم بعد از حمد ۴۱بار سورۀ توحید ✨بعد از سلام نماز دوم ۵۱بار سورۀ توحید و ۵۱بار «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» را بخواند ✨ و سپس به سجده برود و ۱۰۰بار «یاالله یاالله» بگوید و هرچه می‌خواهد از خدا درخواست کند. 🌺🍃پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله خداوند متعال بر کسی که این نماز را بخواند و حاجتش را از خدا نخواهد غضب میکند🌺🍃 🍃🌸 از براے مال و ثروت ۲ رڪعت نماز و بعد "سوره یس" بخواند و این عمل را تا ۳ روز انجام دهد اکمل خواهد بود✨ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
ندای قـرآن و دعا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۲۵ با خاک تیمم کردم و دورکعت نماز حاجت خوندم.اینجا #بهترین_جا بود
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۲۶ وقتی دست از خوندن کشیدبا هق هق گفتم: _کاش میشد منم میرفتم پیش آقام..اونجا دیگه کسی آزارم نمیده.اونجا تنها جاییه که همه خود واقعیمو میبینن وبهم اعتماد میکنن میترسم.. میترسم حاج آقا کم بیارم بشم اونی که نباید بشم.. او فقط گوش میداد!گذاشت هر چی توی دلمه بیرون بریزم.گفتم: _از وقتی یادم میاد تو زندگیم سختی و تنهایی کشیدم..خدا همه جور امتحان سختی ازم گرفته.از کودکی تا به الان..من غم یتیمی دیدم.. زهر نامادری چشیدم..داغ پدر دیدم..جفا از فامیل ودوست و آشنا دیدم ولی بخدا هیچ کدوم از این سختیها و بلاها به اندازه روزهای پس از توبه عظیم نبوده.چرا؟؟ یعنی خدا توبه ی منو نپذیرفته؟! حاج مهدوی گوشه ای از خیابان توقف کرد وگفت: _نه یقین کنید توبه تون رو پذیرفته با صدای نسبنا بلندی ناله زدم: _پس چرا اینقدر رنج میکشم؟! 🍃🌹🍃 او آهی کشید وگفت: _خدا داره مثل آهن آبدیده تون میکنه.این سختیها وبلاها همه براتون خیره.هرچی ایمان بیشتر بشه ابتلاء و سختی بیشتر میشه. ببینید چقدر انبیا و امامان ما سختی کشیدند؟! معلم هرچی بیشتر از شاگردش امتحان بگیره شاگردها درس بلدتر و کار بلد تر میشن. حالا حکایت ما بنده ها هم همینه. شما سر کلاس درس خدا نشستید. اونم با میل و اراده ی خودتون.پس باید با هر درسی که بهتون میده امتحانی درخور اون درس هم ازتون بگیره. سیده خانوم..شما کار بزرگی کردی.اراده ی آهنینی داشتی..خدا داره باهات کیف میکنه.الان داره به این اشکهات میخنده.چون این رنج و داری واسه رسیدن به او متحمل میشی..نزارید نا امیدی تیر خلاص بزنه به هرچی که بهش رسیدین..از هیچی نترس.. میدونید مشکل شما کجاست؟؟! اینکه دنبال اینی که منو و فلانی و بصاری توبه تونو باور کنیم. توبه رو باید برد پیش اصل کاری!همون که اگه بگی ببخش میبخشه ودیگه به روت نمیاره.. حتی کاری میکنه که از یاد خودتم بره..حالا اگه میبینید دارید سختی میکشید نا امید نشید. فکر نکنید خدا داره عذابتون میده! آخه به این خدای رحمان و رحیمی که اینقدر هوای بنده هاشو داره میاد که از آزار کسی لذت ببره؟ این ابتلائات واسه خودمونه. خودش به موسی(ع) فرموده: من به صلاح امور بنده ام از خودش آگاه ترم، پس به بلاهای من صبر کن و به نعمت هام شکر کن و به قضاهای من راضی باش.وقتی که بنده ی مؤمنم این کارها را انجام داد و بر رضای من عمل نمود و امر مرا اطاعت کرد، او محبوب ترین بنده ی مؤمنم خواهد بود.!! دیگه چه بشارتی بالاتراز این؟؟ با درماندگی گفتم: _اگه عذاب باشه چی؟ اگه سزای گناهان سابقم باشه چی؟ _نیست اگه هم باشه خیالتون باید راحت بشه..خدا داره پاکتون میکنه..ان مع العسر یسری..روزهای خوب هم از راه میرسه سیده خانوم.. 🍃🌹🍃 هق هقم بلند شد..بدون هیچ شرمی بلند بلند گریه کردم.گفتم: _حق با شماست..من زود بریدم..با اینکه قول داده بودم کم نیارم! او با آرامش گفت: _فردا صبح اول وقت میرم با همسایه هاتون حرف میزنم وان شالله رضایتشونو میگیریم. نباید پاتون به دادگاه برسه.. با اشک و آه گفتم: _دیگه آب از سرمن گذشته حاج آقا!!من همه چیزمو باختم همه چیزمو.. او با مهربونی گفت: _خیره ان شالله..اینها همه امتحانه.. 🍃🌹🍃 پرسید: _چرا به مامورا گفتین کسی رو ندارین؟! چرا با من یا خانوم بخشی تماس نگرفتین بیایم پیشتون؟ سرم رو پایین انداختم و گفتم: _برای اینکه همیشه زحمتم گردن شماست.. نمیخواستم منو در این شرایط ببینید.آخه تا کی باید سرم پیش شما پایین باشه؟ با ناراحتی گفت: _سرتون پیش خدا بلند باشه.. پرسیدم: _شما از کجا فهمیدید من بازداشتم؟ نفس عمیقی کشید وگفت: _والا اون جوون بهم پیامک زد که شما در کلانتری فلان منطقه هستید و بنده براتون کاری کنم.منم تماس گرفتم با کلانتری اون ناحیه و دیدم بله درست گفته.. اشکمو پاک کردم وبا تعجب پرسیدم: _چرا به شما خبر داده آخه؟! او شانه بالا انداخت و از آینه نگاهی کرد وگفت: _خب قطعا نگرانتون بوده. بنظرم ایشون واقعا به شما علاقه منده..چرا بیشتر بهش فکر نمیکنید؟ کاش بحث رو عوض میکرد!صورتم رو به سمتی دیگر برگردوندم و گفتم: _دلایلم و قبلا گفتم..مفصله.. 🍃🌹🍃 گفت: _میخوام بدونم..البته اگر امکانش باشه.. پرسیدم: _چرا؟؟؟ او دستش رو روی زانوانش گذاشت و گفت: _برام مهمه.… براش مهم بود؟؟؟ مگه این موضوع چه اهمیتی داشت؟! 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌼🍃🌼.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌼.🍃🌼═╝
ندای قـرآن و دعا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۲۶ وقتی دست از خوندن کشیدبا هق هق گفتم: _کاش میشد منم میرفتم پیش
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۲۷ چرابرای حاج مهدوی مهم بود که نظر منو درباره ی رد کامران بدونه؟کمی فکر کردم. یاد همه ی کارهای کامران افتادم و گفتم: _بهش اعتماد ندارم..با همه ی مهربونیهاش نمیتونم باورش کنم. بنظرم همه‌ی رفتاراتش مشکوکه..امشب اون کلانتری بود نمیدونم واسه من یا نسیم.ولی خوشم نیومد که با اونا میچرخه. من از این جماعت میترسم. کامران با دشمنای من دوسته.از طرفی من.. حرفم رو خوردم.پرسید: _شما؟!!! دنبال کلمات مناسب گشتم.گفتم: _مننن نمیتونم به ازدواج فکر کنم.چون…. دیگه ادامه ندادم.چون واقعا نمیشدواقعیت رو گفت. 🍃🌹🍃 گوشی حاج مهدوی به صدا در اومد.در حالیکه گوشی رونگاه میکرد گفت: _حلال زاده ست..خودشه.پیام داده ببینه کارتون رو پیگیری کردم یا خیر. شروع کرد به نوشتن.چند لحظه ی بعد خطاب به من گفت: _نوشتم حالتون خوبه و آزاد شدید! آهی کشیدم و سرم رو به صندلی تکیه دادم.او دوباره ماشین رو روشن کرد.پرسید: _آرومتر شدید؟؟ میخواین برگردید خونه؟! باز رسیدیم به حرف خونه! کاش شهامت داشتم میگفتم کمی بیشتر برام حرف بزن.. من دیگه دلم نمیخواد تنها باشم. من میترسم. از تنهایی از گناه از حرف مردم..از فکر از دست دادن تو که نمیدومم چرا از امشب کنار مسجد دلشوره نبودنت رو گرفتم ..گفتم: _دلم نمیخواد خونه برم ولی راضی به زحمت شما هم نیستم. حاج مهدوی گفت: _حاج آقا احمدی چندتا مورد خوب واستون تو محله ی خودمون پیدا کردن.دیگه صلاح نیست تو اون ساختمون باشید.باید تنها پل ارتباطی دوستان سابقتون رو قطع کنید.از طرفی دیگه هم محبور نیستید رفتار زشت همسایه هاتون رو تحمل کنید. پشت سر هم آه کشیدم و به حرفهاش فکر کردم.پرسید: _چرا با اون دختر درگیر شدید؟ گفتم: _اونی که باعث وبانی دعوای مسجد شده بود اون بود. رفته بود پیش زن بابام و کلی دروغ پشت سرم گفته بود..ولی باتمام اینحال وقتی امشب دیدم پشت در داره گریه میکنه دلم براش سوخت.فک کردم اتفاق بدی واسش افتاده..کاش در و واسش وانمیکردم _درسته نباید در و باز میکردید..پس بخاطر اونروز باهاش دعواتون شد.. _اون آغازگر دعوا بود..از زمانیکه میشناختنش همینطوری بود.واسه اینکه خودش و از اتهام مبرا کنه شروع میکنه به جیغ و داد و دعوا.. من حتی در مقابل ضربه هاش کاری نکردم. بغیر از اون موقعی که… یاد تسبیح افتادم اشکم سرازیر شد.از داخل آینه نگاهم کرد. ..نمیتونستم واقعیت رو به حاج مهدوی بگم.. نمیتونستم بگم من امانت دار خوبی نبودم.او هم چیزی نپرسید..با اینکه منتظر بود جمله ام رو تموم کنم.او از خیابانی به خیابان دیگر میرفت و من به این فکر میکردم که چرا منو به خونه ام نمیرسونه؟ گناه او چه بود که بخاطر ترس من از همسایه ها و اون خونه، اسیر خیابونها بشه؟ 🍃🌹🍃 دوباره براش اسمس اومد.گوشیش رو نگاه کرد و بعد توقف کرد.سرش روبرگردوند به عقب! فکر کردم با من کار دارد ولی او به خیابان نگاه میکرد.گفت: _شما تو ماشین باشید من الان میام. از ماشین پیاده شد. به پشت سرم نگاه کردم! باور کردنی نبود. ماشین کامران پشت سرما ایستاده بود.او اینجا چیکار میکرد؟یعنی درتمام این مدت تعقیبمون میکرد؟حاج مهدوی به او که از ماشینش پیاده شده بود نزدیک شد. باهم دست دادند و حرف زدند..در چهره کامران خشم وناراحتی موج میزد ولی حاج مهدوی آرام بود. دلم میخواست پیاده شم و بفهمم بین اون دونفر چه میگذره. 🍃🌹🍃 دقایقی بعد کامران با قدمهایی سریع نزدیک ماشین شد. زد به پنجره.دلم گواه بد می داد.به سمت اون پنجره خیز برداشتم و پایین کشیدمش. او لبش رو گزید و گفت: _من با اون دوتا کاری ندارم! نسیم بهم زنگ زد که برم کلانتری واسش سند ببرم! من خودمم از پررو بودنش تعجب کردم.بهشم گفتم به من ارتباطی نداره ولی گفت تو هم دستگیر شدی..من اگه اون وقت شب اونجا بودم بخاطر تو بود. گفتم: _مسعود چی؟ تو با مسعود در ارتباطی..با اینکه اون اصلا مرد سالمی نیست..بااینکه اون منو به این روز انداخت.. کامران گفت: _واسه اونم دلیل دارم..شاید یه روزی فهمیدی! پوزخندی زدم: _مگه قراره ما باز هم همدیگر رو ببینیم؟! حالت صورتش عوض شد باز هم طبق‌عادت پشت سر هم آب دهانش رو قورت داد و دست در جیبهاش به آسمون خیره شد. لعنت به من!!!! چرا اینقدر اونو آزار میدادم. حاج مهدوی نزدیکش شد.دستش رو روی شونه اش گذاشت و با دلجویی گفت: _خدا خیرت بده که پیگیر ماجرا بودی. کامران با حرص رو به او گفت: _شما چیکار کردی که این دختر.. جمله ش رو ناتموم گذاشت.من میدونستم  ادامه ش چیه!ازشدت ناراحتی و شرمندگی گفتم: _هههههیییی حاج مهدوی سوار ماشین شد و با لحنی خشک گفت: _فی امان الله.. کامران خطاب به او با طعنه گفت: _حاجی تا حالا تو خیابون چرخ میزدید حالا چند دیقه هم بخاطر من دندون روجیگر بزار.. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « »