eitaa logo
ندای قـرآن و دعا📕
11.8هزار دنبال‌کننده
32هزار عکس
6.8هزار ویدیو
478 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31 ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
ندای قـرآن و دعا📕
#دست_تقدیر ۵۰ #قسمت_پنجاه🎬: محیا وارد ساختمان خانه شد، خانه ای که قبلا حکم خانهٔ همسایه را داشت و ا
۵۱ 🎬: ماشین سیاهرنگ حرکت کرد، نسیمی که از حرکتش ایجاد شد، برگهٔ آزمایش را جابه جا کرد و درست جلوی خانهٔ رقیه خانم، متوقف شد. ماشین به سرعت کوچه پس کوچه های مشهد را پشت سر می گذاشت و در محله ای دیگر، یکی از مردها از ماشین پیاده شد و زنی لاغر اندام با صورتی که با چندین قلم رنگ آمیزی شده بود و خود را در چادر مشکی پیچیده بود، سوار شد و صورت آرایش کرده زن با چادر او تطابق نداشت و نشان میداد که چادر فقط پوششی هست برای رد گم کردن، زن همانطور که به محیا نگاه می کرد، لبخندی زد و گفت: سلام دخترک شهر آشوب، چه خوشگل هم هستی تو، من منیژه هستم و قراره همسفر تو باشم. محیا که ماشین را متوقف دید در یک حرکت خودش را به بیرون انداخت و چون ماشین بغل جدول پارک کرده بود،توی جوی آب افتاد و شروع کرد به کمک خواستن، اما انگار این قسمت شهر، محلهٔ ارواح بود و خیلی زود راننده و همراهش بالای سر او رسیدند و مجبور شد دوباره سوار ماشین شود. محیا که انگار هر چه دیده در خواب بوده با نگاه ناامیدش به زن کنارش چشم دوخت، زن نیشخندی زد و گفت: دخترهٔ چشم سفید، فرار اینجا معنایی نداره، الان این کار را کردی،دیگه تکرار نکن، وگرنه خودم با همین دستام خفه ات می کنم.. محیا که انگار چشمانش دو دو میزد، با دیدن هر فرد جدیدی که به این ماجرا ربطی داشت، حالت تهوعش بیشتر میشد، ماشین که دوباره به حرکت افتاد، انگار از داخل به دل و رودهٔ محیا فشار می آوردند، با اشاره به زن کنارش فهماند که احتمالا بالا می آورد. منیژه نگاهی به او کرد و رو به راننده گفت: گمونم راستی راستی حالش بده، نگه دار، داره بالا میاره.. راننده بدون اینکه توجهی به حال بد محیا و حرفهای منیژه کند، رو به مرد کنارش که مسلح بود کرد و گفت: همه اش فیلم هست، می خواد یه جا ما ترمز کنیم و اینم دوباره فلنگ را ببنده و دست ما را بزاره تو حنا... مرد کناری اش که تا الان حرفی نزده بود، سری تکان داد و با فارسی شکسته ای، گفت: بله، از این دختر چموش باید ترسید، این خانم، ابومعروف...ابومعروفی که کل عراق را روی یک انگشتش می چرخاند و صدام حسین رفیق گرمابه وگلستانش هست را سرکار گذاشته، پیچونده و فرار کرده، البته اونموقع مادرش هم همراهش بوده و... دیگه تحمل شنیدن این حرفها برای محیا سخت بود و نفهمید چه شد و وقتی به خود آمد که کل ماشین بوی استفراغ گرفته بود. منیژه همانطور که با آخ و اوخ و فیس و باد،با لنگی که از راننده گرفته بود، لباس هایش را تمیز می کرد گفت: گندت بزنه دخترهٔ ورپریده که تمام تن و لباسم را به گند کشیدی.. محیا بی حال سرش را به صندلی ماشین تکیه داد و منیژه همانطور که نگاهی عجیب به محیا می کرد گفت: میگم نکنه ..نکنه حامله ای؟! محیا بدون اینکه جوابی به او دهد چشمانش را بست و منیژه ادامه داد: میگن طرف خیلی خاطر خواهت هست، میدونی چقدر پول به من داده که آب توی دل تو تکون نخوره؟! من فکر می کردم که تو دختری، اما الان احساس می کنم زن هستی و بارداری...یعنی تو حامله بودی و از دست شوهرت فرار کردی؟! آخه برای چی؟! کسی که اینقدر دوستت داره، چه دلیلی داره از دستش فرار کنی؟! یعنی چون عراقی بوده .... محیا که انگار معلق در هوا هست، نمی دانست چی واقعی هست وچی خیال! نمی دانست خواب است یا بیدار و منیژه هی فک می زد که راننده با بی حوصلگی به صدا درآمد: کمتر حرف بزن منیژه خانم، حالا که مهمونمون آرام گرفته تو دست بردار نیستی؟! آخه به تو چه این کیه و کجا رفته و قراره چی بشه... تو پولت را گرفتی که همراه و مراقب این خانم باشی ، دیگه قرار نیست فضولی اضافی کنی.. منیژه اوفی کرد و گفت: باشه چشم ما زیپ دهنمون را میکشیم، لااقل یه چیزی برای این اسیر بدبختتون بگیرین که رنگش مثل گچ سفید شده، شک ندارم که فشارش پایین افتاده... راننده سری تکان داد و گفت: اولین مغازه بین راهی وایمیستم، ولی توقف دیگه نداریم، آخه ابو معروف خیلی عجله داشت، اگر راه داشت میگفت پر در بیارین و خودتون را برسونین به عراق، به نظر من این عجیبه و رو به مرد کناریش گفت: واقعا اینجور نیست؟ مرد کنارش که او را ابوسعد صدا می کرد گفت: من چیزی نمی دونم، فقط میدونم که موقعیت خطرناکی هست و ما باید سریع السیر از ایران خارج بشیم همین... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « ط _ حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
🍃🍂 زندگی 🍃🍂 ✍ اگر زنے از مردی یا مردے از زنی رنجیده باشد این آیہ را داخل خوردنی نموده به آنان دهند البته مطیع شود Ⓜ️ کونوز الاسرار ۱/۲۶۱ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍃🍂 🍃🍂 🖊 سوره مبارکه حجر را با زعفران نوشته و بشویند و آبش را به زن شیر ده دهند تا بخورد شیرش زیاد می گردد ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
: ✍🏻گندمهای دعا خوانده را به مرغان بدهید و حاجت بگیرید دعایی به جهت برآمدن از شیخ بهاءالدین عاملی که بسیار مجرّب است:از شیخ بهاءالدین عاملی رسیده که در شب جمعه این دعا را بر چهل و یک دانه گندم بخواند و بر بام خانه ریزد تا مرغها بخورند اگر حاجتش روا نشود بر من بد گویند 💯 بِسْمِ الله الرّحْمنِ الرّحیم لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ بِعَوْنِکَ وَ قُدْرَتِکَ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ بِحَقِکَ وَ حُرْمَتِکَ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ فَرَجاً فَرَجَنی مِنْ اَمْری فَرَجاً وَ مَخْرَجاً رَبَنّا یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ به هر دانه گندم یک بار بخواند.💯 📚شفاخانه ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🖊 امام صادق (؏) : هر ڪس این دعا را دو ماه متوالی هر روز صـد مرتبه بخواند خداوند گنجی از یا می رساند ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💯✍🏻مدت سیزده روز هر روز یڪ هزار مرتبه در وقت معین با تسبیح تربت بهتر است، هر روز بہ روح یکی از چهارده معصوم بفرستد. ✨اول به روح پیغمبر اکرم(ص)، ✨دوم فاطمۀ زهرا(ع)، ✨سوم علی(ع) ، ✨تا روز سیزدهم بر امام حسن عسڪرے(ع). ⬅️و بعد رو به قبله تسبیح را آویزان نموده و هر وقت برآورده شد، هزار مرتبه صلوات به روح مقدّس امام زمان می فرستد و قدرت خدا را مشاهده کند. 📚ڪلیدهاے غیبی،ص245 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🖊 در کتاب جواهر القرآن آمده ڪه از براے هر ضرورے این دعا را نوشته و در آب روان اندازند و این عمل مجرب است ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
منتظر حقیقی .mp3
1.85M
🔊 📌 «منتظر حقیقی عج» 👤 استاد ⁉️ چرا شیعه باید یه کار کنه تا ظهور بشه، خود حضرت خودشون بیاین دیگه؟!! @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
20.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥⭕️ « جنون جنسی یزیدیان زمان » ⚠️هشدار❗️کلیپ حاوی تصاویر دلخراش و تکاندهنده است ‼️😱😰 اگه طاقتشو داری؟، ببین 😱 عج @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
قرب به اهل بیت 19 (1).mp3
11.86M
بعضیا رو خدا کلّاً ول میکنه ! دیگه باهاشون کار نداره اصلاً! حتی بعضی دیندارا، حزب‌اللهی ها، .... چرا این اتفاق میفته ؟ مجموعه (علیهم‌السلام) ۱۹ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
01 Shoghe Behesht (1403-04-29) Mashhad Moghadas.mp3
17.89M
🔈 🔰 جلسه اول * صبر؛ شرط تحقق وعده پیروزی در بیان قرآن [1:06] * بی حوصلگی، ناامیدی و شک => نتیجه امتحانات سخت الهی [3:02] * رد شدن شخصیت هایی مانند "زبیر" در امتحان صبر [5:51] * امیرالمؤمنین (علیه‌السلام): ایمان ۴ ستون دارد: صبر، یقین، عدالت و جهاد [7:58] * پایه های صبر: شوق، اشفاق، زهادت و ترقّب [9:24] * شوق به بهشت؛ عامل بازدارنده از شهوات [10:31] * نسلی شامل هفتاد پیغمبر؛ نتیجه صبر زنی در مصیبت فرزند [18:25] * امام زمان (علیه‌السلام) خطاب به امام حسین (علیه‌السلام): ملائکه آسمان از صبر شما تعجب کردند! [22:31] * امام سجاد (علیه‌السلام): هر چه به ظهر عاشورا نزدیک‌تر می‌شدیم چهره امام حسین (علیه‌السلام) درخشان‌تر می‌شد [24:24] * امام حسین (علیه‌السلام) خطاب به اصحاب: مرگ پلی است که شما را به بهشت می‌رساند [25:54] * دَعهُ يا حُسَينُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّةِ... [31:14] ⏰ مدت زمان: ۳۵:۱۸ 📆 ۱۴۰۳/۰۴/۲۹ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10_Goriz_Az_Rajim_1401_05_26_Moharram_1444_aminikhaah.ir.mp3
24.77M
⭕️سلسله مباحث « » ✅جلسه دهم 🛑شیطان از چه فرصت‌هایی نهایت استفاده را می‌برد؟ 🛑اعتماد به نفس؛ فضیلت یا رذیلت؟ 🛑شیطان با چه حرف های انسان را به جهنم میبرد؟ 🛑توکل یعنی چه ؟ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕